خشونتِ عاری از خشونت

تأملی بر کارکردهای زبانی‌ـ‌روانیِ «مبارزه» و «مقاومت»


نگارنده: اسد بامیک

در ادبیات سیاسی و فرهنگی جهان معاصر دموکراتیک، به تکرار از «مبارزه علیه تبعیض»، «مبارزه علیه خشونت»، «مقاومت در برابر ستم» و مانند آن سخن گفته می‌شود. معمولاً تأکید بر این است که این «مبارزه» و «مقاومت» باید عاری از خشونت باشد. این «مبارزه و مقاومتِ عاری از خشونت» البته بی‌ارتباط با گاندی، مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا نیست و در واقع، از دل کنش‌های آنان، عباراتی چون «نافرمانی مدنی»، «مقاومت عاری از خشونت» و «مبارزه‌ی بدون خشونت‌ورزی» شکل یافته است؛ عباراتی که امروز، از سوی جوامع مدنی و فعالان سیاسی، به‌عنوان ارزش‌هایی دارای نوعی والایی اخلاقی مطرح می‌شوند.

اما پرسش بنیادینی از درون این عبارات سر برمی‌آورد؛ آیا مبارزه و مقاومتِ عاری از خشونت، به‌واقع عاری از خشونت است؟ و اساساً، آیا هر کنشی بر مبنای «مبارزه» و «مقاومت» در درونی‌ترین حالتش تهی از عصبیت و خشونت‌ورزی است؟ مسأله‌ی این پرسش‌ها بر «مبارزه و مقاومتِ عاری از خشونت» البته ارزیابی موفقیت یا شکست آن و داوری اخلاقی راجع به آن نیست، بلکه تأمل فلسفی و زبان‌شناختی بر کارکرد روانی و ساختار زبانی خود واژه‌های «مبارزه» و «مقاومت» است.

در حقیقت، هر دو واژه‌ی «مبارزه» و «مقاومت» در ساختار نحوی و ریشه‌ای خود، نوعی «دیگری‌شناسی» را مفروض می‌گیرند؛ مبارزه، دیگری‌اش خصم، و مقاومت، دیگری‌اش فشار دیگری است و هر دو واژه بدون «دیگری»شان بی‌معنا و تهی از کارکرد می‌شوند. به بیان دیگر، «مبارزه» و «مقاومت» در همان زهدان معنایی خود، نیازمند دشمن و دیگری‌اند؛ دیگری‌ای که تحدیدکننده و تهدیدگر به شمار می‌رود.

بر این اساس، سخن گفتن از «مبارزه و مقاومت عاری از خشونت»، همچون سخن گفتن از جنگی بدون جنگ و خشونتی عاری از خشونت است. و درست در همین‌جاست که اولین تناقض ایجاد می‌شود؛ چراکه خودِ مبارزه و مقاومت، بدون موقعیت تضاد و بدون دیگری تهدیدکننده و تحدیدگر که باید دفع شود، نمی‌تواند موضعیتی داشته باشد.

تناقض دوم، در کاربست زبانی و گفتمانی این دو واژه بروز می‌کند؛ زیرا، مبارزه و مقاومت، حتی در شریف‌ترین حالت استفاده‌شان در سطح زبان، حامل نوعی خواست و نیت تغییر بر دیگری‌اند. این خواست، هرچند که با پرهیز از خشونت فیزیکی همراه باشد، باز هم ماهیتی اقتدارطلبانه و تحمیل‌گرایانه دارد؛ یعنی، این خواست و نیت، به دیگری می‌گوید که چگونه باید باشد، چه چیزی را بپذیرد و از چه باید دست بشوید.

در نتیجه، بهره‌وری از این دو واژه –چه در گفتار و چه در کردار– ساختار روانی‌ای را برمی‌سازد که مملو از طرد، بازتولید سلطه و اقتدارخواهی است، ولو به نام عدالت و اخلاق و حق. این اساسی‌ترین تناقض است؛ زیرا به نام عدالت، بی‌عدالتی بازتولید می‌شود و به نام نفی سلطه، اعمال سلطه‌ای معکوس صورت می‌گیرد.

علاوه بر این، کارکرد روانی واژه‌هایی چون «مبارزه» و «مقاومت»، آفرینش نوعی «انباشت هیجان» است. این واژه‌ها، به‌صورت مداوم ذهن را آکنده از تنش، برانگیختگی و صف‌بندی می‌کنند؛ وضعیتی که محتاج به تقویت مرز میان خود و دیگری، و دوست و دشمن است.

در چنین بستری روانی است که حتی دعوت به صلح، به آشتی، و به تساهل و مدارا در ساحت ستیز معنا می‌یابد؛ صلحی که باید از درون درگیری و کشمکش به دست آید. در این‌جا، حتی زبان صلح‌خواهی، زبان درگیری است؛ دعوت به خشونت‌پرهیزی، ادامه همان گفتمان تقابل است؛ خواست مدارا، تأکید بر سازوکار ایستادگی و غلبه است. و این، چیزی نیست جز یک پارادوکس درونی؛ اینکه، گریز از خشونت، به‌واسطه ابزارهای حاوی خشونت صورت بگیرد.

از این منظر، برون‌رفت از وضعیت خشونت‌بار ناممکن جلوه می‌کند؛ زیرا که، واژه‌های زبانی که کنش ما را مسیردهی می‌کنند –واژه‌هایی چون «مبارزه» و «مقاومت»– خود حامل خشونت ساختاری‌اند و بر مغلوب‌سازی دیگری دلالت دارند. در واقع، این واژه‌ها خشونت را قاعده‌‌مند می‌کنند؛ نه در بدن‌ها، بلکه در نظام معنایی، در گونه‌ی درک خود و دیگری، و در شکل خواستن‌ها و نخواستن‌ها.

مبارزه و مقاومت، در هر نوعی از صورت‌بندی‌اش، چه عاری از خشونت و چه همراه با خشونت، کنشی است مبتنی بر مرزبندی، جداسازی، راندن و تغییر دیگری. و این، در حقیقت جوهره‌ی هر خشونت‌ورزی است؛ هرچند که به شکل ظریف‌تر و ملایم‌تر ظاهر شود.

می‌توان گفت، «مبارزه و مقاومت عاری از خشونت»، نوعی ارتکاب به خشونتی پالایش‌یافته و درونی‌شده‌ای است که کمتر نمایان می‌شود. بدین لحاظ، کارزارهای پرچم‌داران خشونت‌پرهیزی، در بطن خود همان ساختار و سازوکار خشونتی را بازتولید می‌کنند که قصد دارند با آن مقابله کنند.

مسأله، در روش مبارزه‌شان و نیت مبارزه‌شان نیست بلکه در خودِ «مبارزه» است که آنان در پیش گرفته‌اند؛ در درونِ «مقاومت» است که آن را اراده کرده‌اند. در «مبارزه»، سخن از «مبارزه‌ی عاری از خشونت» نه‌تنها امر ممکن نیست، بلکه نشانه‌ای از نوعی آرمان‌گرایی زبانی است؛ کوششی است برای شانه‌خالی کردن از مسئولیت تعصب و خشونتی که در «مبارزه علیه تعصب و خشونت» نهفته است.

آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=2467

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *