بررسی پیشینه‌ی فرهنگ سیاسی افغانستان از دوره احمدشاه ابدالی تا کنون

داوود عرفان دانش‌آموخته‌ی علوم سیاسی

فرهنگ سیاسی افغانستان

یکی از مباحث بحث­برانگیز تاریخ افغانستان، مسأله­ی نام­گذاری این کشور به­نام افغانستان کنونی است. در حالی­که احمدشاه درانی خود را امیر خراسان می­نامید، اکثر تاریخ­نگاران تاریخ جدید، افغانستان امروزی را با تاج­گذاری او آغاز کرده­اند(صیقل، 1394)، (گریگوریان، 1396)، (یوانز، 1396). بناءً، در این پژوهش منظور ما از افغانستان دوره­ی تاریخی است که از زمان احمدشاه درانی آغاز یافته و تا کنون ادامه دارد.

ابدالی­ها

پس از فروپاشی امپراتوری نادر افشار، احمدشاه درانی موفق شد که در سرزمین­های شرقی خراسان حاکمیت جدیدی را ایجاد کند. این حاکمیت جدید از همان آغاز با توافق قبایل افغان در قندهار تشکیل شد. احمدشاه درانی موفق شد که پس از مدت­ها، در سرزمین­های شرقی خراسان حکومتی یک­دست را ایجاد کند و این حکومت بعدها به امپراتوری­ای تبدیل شد که قسمت­هایی از هند و ایران کنونی را هم در تصرف خود داشت. اما به­همان اندازه که کشورگشایی احمدشاه ابدالی گسترش می­یافت، به­همان اندازه انحطاط فرهنگی هم وسعت می­یافت. غلام­محمد غبار تاریخ­نویس معروف کشور معتقد است که دوره­ی پادشاهی احمدشاه و تیمورشاه به مدت 45 سال آرامش نسبی را به ارمغان آورده بود و اقتصاد و زراعت در کشور جان گرفته بود، اما در­حالی­که در خارج از افغانستان فرهنگ و ادبیات و صنایع ظریفه­ی جدید و در پهلوی علوم و صنایع و اکتشاف برق و بخار و چاپ­خانه و غیره زندگی بشر را تغییر داده بود؛ در افغانستان همان فرهنگ قدیم قرون وسطایی نیز فرصت انکشاف نیافت(غبار، 1394: 524).

محمدصدیق فرهنگ معتقد است که پس از دوره­ی تیموری هرات و انتقال پایتخت از کابل به دهلی و آگره، خراسان یک دوره­ی ممتد و رکود فترت ادبی را آغاز کرد. از دیدگاه او باوجودی­که احمدشاه ابدالی و فرزندش تیمور هر دو شاعر بودند، اما توجه مفرط احمدشاه به جهان­گیری باعث شد که در زمان آنان فرهنگ رشد حداقلی هم نداشته باشد. تنها کورسوی فرهنگ، انجمن ادبی دربار تیمور بود که به گفته­ی فرهنگ مانند چراغ بی روغن به خاموشی گرایید(فرهنگ، 1385: 201-202).

شرح جورج فورستر[1]یکی از کارگزاران کمپانی هند شرقی که در سال 1783 از افغانستان و دربار تیمور ترسیم کرده است، ما را در درک فرهنگ سیاسی حاکم بر آن دوران کمک می­نماید. فورستر درباره­ی افغان­ها نوشت: « مردمی خشن و بی­سوادند و رهبران­شان گرایشی به شهرنشینی و زندگی مرتب و منظم ندارند. البته کشوری هم ندارند که بتواند الهام­بخش فرهیختگی و فرهنگ باشد… این مردم عموماً معتاد به جنگ برای غارت­کردن­اند. رفتارشان در گستاخی و خودپسندی وحشیانه ریشه دارد. افغان ها زندگی مدنی را شدیداً به چشم تحقیر می­نگرند»(یوانز، 1396: 43).

الفنستون یکی دیگر از کارگزاران دولت انگلیس، از فرهنگ سیاسی مردم افغانستان در آن دوران چنین نتیجه­گیری می­کند: «حس انتقام­جویی، حسادت، حرص، طمع، غارت­گری و لج­بازی از ویژگی­های اخلاقی افغان­هاست. اما از سوی­ دیگر، آن­ها مردمی آزاده، وفادار به دوستان، مهربان با بستگان، مهمان­نواز، شجاع، پرطاقت، ساده­زیست، زحمت­کش و محتاط­اند، افغان­ها کمتر از همسایگان­شان تمایل به دروغ­گویی، توطئه­چینی و فریب­کاری دارند. (بیگانگان) نمی­توانند درک کنند، چگونه ملتی می­تواند در چنین هرج­و­مرج و بی­نظمی­ای بقا یابد. آن­ها در مورد این مردم که در چنین شرایطی عمر خود را سپری می­کنند، مردمی که شرایط محیط، آن­ها را به خشونت و شیادی، غارت­گری و حیله­گری و انتقام­جویی می­کشاند، حس ترحم و تأسف دارند. اما همان بیگانگان، افغان­ها را برای آزادگی، جنگ­جویی، مهان­نوازی، رفتار جسورانه و بی­آلایش ستایش می­کنند. افغان­ها از نرمش یک شهروند و به­همان اندازه از فروتنی یک دلقک به دورند. یک بیگانه در حال انزجار از خصوصیات بد اخلاقی یک افغان، خیلی زود ویژگی­های ابتدایی خوب آن­ها را درمی­یابد و می­ستاید»(یوانز، 1396: 46)

فرهنگ دوره­ی بین مرگ تیمورشاه و اتحاد مجدد افغانستان توسط دوست­محمد­خان از هر نظر، دوره­ی فترت و انحطاط به­شمار می­آید(فرهنگ، 1385: 349). امین صیقل فرهنگ سیاسی حاکم بر افغانستان را با سه متغیر، تعدد زوجه­ها در خاندان شاهی، مداخله­ی خارجی و افراط­گرایی فکری گره می­زند(صیقل، 1394: 30). واقعیت این است که از زمان به قدرت رسیدن احمدشاه ابدالی تا امارت شیرعلی­خان، دوره­ی سیاه تاریخ فرهنگ افغانستان است. از آن­همه عظمت دوره­های تاریخ درخشان سامانیان و تیموریان حتی شبحی برجای نمی­ماند. تاریخ افغانستان جز وحشت درگیری، بر سر تصاحب قدرت چیزی برای بیان ندارد.

حکومت امیرشیرعلی ­خان

پس از دوره­ی فترت و انحطاط، به باور برخی از صاحب­نظران، نخستین فروزه­های شکل­گیری فرهنگ سیاسی جدید افغانستان در بستر اقدامات نوسازی امیرشیرعلی خان شکل گرفت. محمداکرم عارفی به­عنوان مدافع اصلی این نظریه، در توجیه معرفی حکومت امیر شیرعلی­خان به عنوان آغازگر نوگرایی، دلایل­اش را چنین شرح می­دهد: «امیر شیرعلی­خان که پادشاهی اصلاح­طلب عنوان می­شود، در دوران تبعید در هندوستان، با مظاهر پیشرفت صنعتی، اجتماعی و سیاسی هند و دولت­های اروپایی آشنا گردید و حتی در زندگی خصوصی نیز نسبت به شاهان پیشین افغان تفاوت داشت. او پتلون و کرتی پوشیده، کلاه بر سر می­نمود، سگرت می­کشید و در وقت طعام از میز و چوکی استفاده می­کرد. او هر روز اخبار اروپا را مطالعه می­کرد و قاضی قادر برایش ترجمه می­نمود… اصلاحات امیر بخش­های مختلف دولت و اجتماع را در برمی­گرفت. رشد توانایی­های اردو و مدرنیزه­کردن آن، یکی از اساسی­ترین پلان­های امیر را تشکیل می­داد. امیر با استخدام معلمان نظامی هندی، به تعلیم عساکر، انسجام و نظم آنان توجه نشان داد. پلان اصلاحات نظامی اروپایی به دری و پشتو ترجمه گردید. تجهیزات مدرن و یونیفورم اروپایی که قبلاً نیز تاحدی به­کار گرفته می­شد، افزایش یافت. صنایع اسلحه­سازی در کابل گسترش پیدا کرد … تشکیل کابینه­ی مدرن در سال 1874، که در آن از وزرای روشن­فکر خارج از خانواده­ی سلطنتی استفاده شده بود، از دیگر اقدامات نوگرایانه­ی امیر به شمار می­آید… انجام اصلاحات مالی از دیگر پلان­هایی بود که مورد توجه امیر قرار گرفت… در عرصه­ی فرهنگی نیز پلان­هایی گرچند محدود روی دست گرفته شد… سیستم تعلیمی جدید، اولین­بار با تأسیسم دو مکتب (یکی نظامی و دیگری ملکی) در بالاحصار کابل عملیاتی شد و اولین نشریه بنام شمس­النهار در سال 1289 ه ق زیر چاپ رفت… و اولین چاپ­خانه در کشور شروع به­کار کرد… امیر در سیاست خارجی نیز خواهان بازنگری در استراتژی روابط خارجی شد. او می­خواست استراتژی «وابستگی به یک قدرت را به استراتژی «موازنه­ی میان دو قدرت» تغییر دهد»(عارفی، 1393: 50- 52).

باتوجه به این دیدگاه، دوره­ی امیرشیرعلی­خان، هوای تازه­ای بود که در کالبد بی­روح جامعه و فرهنگ افغانستان پس از دوره­ی انحطاط دمیده شد. این دوره هرچند نتوانست تغییرات اساسی را در پی داشته باشد، اما سرآغازی برای برنامه­های بعدی توسعه در افغانستان بود که هر دوره، فرهنگ سیاسی خاص خود را تولید کرد.

حکومت عبدالرحمن ­خان

دوره­ی حکومت عبدالرحمن­خان یکی از دوره­های جنجالی تاریخ افغانستان است. نام او با حکومت متمرکز، اختناق و استبداد همراه است، اما در عین­حال او یکی از باسوادترین پادشاهان افغانستان است که از خود کتاب برجای گذاشته است. وصیت­نامه­ی او یکی از منابع دریافت فرهنگ سیاسی در آن دوره است. وصیت­نامه­ی کوتاه امیر که در یازده شماره نگارش یافته است؛ مطالب مهمی را از فرهنگ سیاسی افغانستان بازگو می­کند. امیر از پسرش می­خواهد که بر مبادی دین شریف متمسک باشد و در نظر عموم رعایا آن را انجام دهد. او هم­چنان به نقش ثروت و تعلیم و تربیت عمومی اشاره می­کند و خاطرنشان می­سازد که قوم تا کنون در ابتدای درجات مدنیت است و باید با تأسیس مکاتب عرفانی با اصول بلاد غربیه، انتشار علم در تمام افغانستان ممکن شود. امیرعبدالرحمن در وصیت­نامه­اش بر داشتن ارتشی مجهز و آماده تأکید کرده و بر روابط نیکو با انگلستان با حفظ استقلال افغانستان تأکید نموده است.

از وصیت­نامه­ی امیر چند نکته­ی اساسی در فرهنگ سیاسی آن دوران واضح می­گردد:

  • شروع مدنیت در کشور؛
  • تأکید بر نظامی­گری؛
  • تأکید بر آموزش و پرورش؛
  • تأکید بر ثروت­اندوزی(امیرعبدالرحمن خان، بی تا: 547- 550).

حکومت حبیب­الله­ خان

اگر دموکراسی را به عنوان یکی از ابعاد فرهنگ سیاسی افغانستان در نظر بگیریم، بخشی از فرهنگ سیاسی امروز افغانستان که فرهنگ سیاسی مشارکتی نامیده می­شود، وام­دار دوران امیرحبیب­الله­خان است. زیرا نخستین نشانه_های دموکراسی و مشروطیت در سال 1907 در زمان او ظاهر شد امیرحبیب­الله­خان، نخستین کسی است که سعی نمود، مظاهر دنیای نو را وارد افغانستان سازد. «به­صورت­کلی، امیرحبیب­الله­خان به تمدن و تجدد بسیار علاقه داشت؛ مثلاً تلفن، پستخانه، عکاسی و موتر و هم­چنین آبادکردن بند جبل­السراج یا آوردن آب پغمان به کابل ( آب آشامیدنی از طریق نل یا لوله کشی). ولی امیرحبیب­الله­خان در بعضی موارد با مخالفت­هایی روبه­رو شد؛ مثلاً می­خواست خط­آهن هندوستان را تا افغانستان امتداد دهد و یا خط تلگراف را به افغانستان بیاورد؛ اما با مخالفت درباریان، مخصوصاً نایب­السلطنه نصرالله­خان مواجه شد و از آن­ها منصرف گشت»(طنین، 1384: 23).

شفیقه سراج دختر امیرحبیب­الله­خان ، با تأکید بر نوآوری­های پدرش، چنین نظریه­ای را تقویت می­کند: « پدرم یک شخصیت بسیار بلند داشت. تمدن را به افغانستان، امیرحبیب­الله­خان آورد؛ برق را امیرحبیب­الله­خان ، سرک را امیرحبیب­الله­خان آورد. او آزادی افغانستان را می­خواست. در نامه­هایی که به وایسرای هندوستان و دولت انگلستان فرستاده بود، همین آرزو را می­کرد که ما آزادی افغانستان را می­خواهیم؛ و من می­خواهم پادشاه مستقل باشم. او یک شخصیت بسیار بلند داشت. بسیار خوب تربیت شده بود، هم خودش هم پدرش و هم پدر کلانش»(طنین، 1384: 23).

امین صیقل هم دوران زعامت امیرحبیب­الله­خان را به­عنوان یک دوره­ی برازنده­ی کوشش­های افغانی برای دولت­سازی ارزیابی می­کند و بر این باور است که چند خصوصیت دوره­ی زعامت او، کشور را به­سوی استقلال ملی و تجددگرایی رهنمون شده است:

  1. خصوصیات فردی شاه که از هوش سیاسی خوبی برخوردار بود و افکار بازتر فرهنگی- اجتماعی نسب به پدرش داشت؛
  2. ظهور جنبش درحال­رشد اصلاح­طلبان روشن­فکر (جوانان افغان) در دوران زمام­داری او؛
  3. کنترل مطالبات سیاسی برادرش نصرالله­خان و عناصر مخالف دیگر(صیقل، 1394: 106-112).

هر چند دوره­ی امیرحبیب­الله­خان توسط برخی از تاریخ­نگاران از جمله فرهنگ، دوره­ی اقدامات سطحی و نمایشی خوانده می­شود(فرهنگ، 1385: 373) و سرکوب جنبش مشروطه­خواهی تعهد او را به ایجاد تحولی جدید منتفی می­سازد؛ اما نفس شکل­گیری جنبش مشروطیت بیان­گر شکل­گیری فرهنگ سیاسی جدیدی است که در تاریخ افغانستان بی­سابقه بوده است.

حکومت امان­الله ­خان

به­همان اندازه که در مورد شکل­گیری فرهنگ سیاسی جدید افغانستان پس از دوره­ی انحطاط در دو دوره­ی امیرشیرعلی­خان و امیرحبیب­الله­خان شک و تردید وجود دارد، به­همان اندازه در مورد آغاز این فرهنگ سیاسی جدید در دوران امان­الله­خان توافق وجود دارد. علت این توافق را می­توان در دو دلیل عمده جستجو کرد: نخست؛ استقلال افغانستان امروزی نتیجه­ی اقدامات این شاه جوان بود. بنابراین اصلاحات سطحی و شکلی سایر شاهان، در دوره­هایی انجام پذیرفته که استقلال کشور تحقق نیافته بود. دوم؛ اصلاحات امانی، برای نخستین­بار به دگرگونی ساختارهای پیشین انجامید(عرفان و خانی، 1396: 81).

بسیاری از صاحب­نظران بر این باورند که سیاست نوین افغانستان محصول ساختارهای مدرنی بود که امان­الله­خان بنیان نهاد. ساختارهای مدرنی که او ایجاد کرد محصول عضویت شاه در جنبش روشن­فکری افغانستان، سفرهای خارجی و تأثیرپذیری از اصلاحات آن­روز کشورهای منطقه بود. معمار کلی اندیشه­ی مدرن محمود طرزی، خسر شاه است که در افغانستان پدر ژورنالیسم افغانستان خوانده می­شود. محمود طرزی که در ترکیه مدت هفت­ماه در مصاحبت سیدجمال­الدین افغانی به­سر برده بود و با حزب اصلاح و ترقی ترکیه تماس­هایی داشت (مبارز،1390: 231) به­عنوان معمار هویت افغانستان معرفی می­شود که با نوشتن مقالاتی در سراج­الاخبار و مشوره به شاه، از تأثیر فوق­العاده­ای بر شاه و اصلاحات او برخوردار بود. روح این ساختارها که محصول دولت مدرن قرن نوزدهم است، هم­چنان بر سیاست داخلی و خارجی افغانستان سایه افکنده است. اما ساختارهای سیاسی حاکم از جمله، ایجاد ارتش مدرن، نظام­های حقوقی و شورای وزیران در امان­الله­خان، منبعث از دو ایدیولوژی لیبرالیسم و ناسیونالیسم قرن نوزدهم، نتوانست با واقعیت­های اجتماعی و سیاسی آن­زمان حرکت کند و تولید ناسیونالیسم افراطی آریایی­گرایی بعدی را در پی داشت. امان­الله­خان هرچند سعی داشت که با یک جهش تاریخی سنت­های اجتماعی را درنوردیده و گامی سریع به سوی اصلاحات بردارد؛ اما ناشی­گری سیاسی شاه  که بیشتر متأثر از سفر او به اروپا بود، باعث شد که  دستور کشف حجاب، برداشتن کلاه به­جای سلام دادن، اجبار پوشش لباس اروپایی برای مردان و… را در جامعه­ی سنتی افغانستان صادر نماید. این اقدامات باعث شد که بزرگ­ترین فرصت تاریخی کشور از دست برود، فرصتی که همتایان آن­زمان امان­الله­خان در ایران و ترکیه، به­خوبی توانستند از آن بهره بگیرند. در مورد سیاست خارجی امان­الله­خان با آشوب­های داخلی­ای که او گرفتارش شد؛ نمی توان به حتم قضاوت کرد. اما میراث تفکر سید جمال­الدین و محمود طرزی در دو دوره­ی تاریخی، سیاستی را رقم زد که بر ارزش­های پان­اسلامیسم و پشتونیزم استوار شد. محمود طرزی با تأسی از الگوی ملت­سازی آلمانی مبتنی بر نژاد، که در آن زمان در ترکیه طرفدارانی داشت، و هم­چنان با توجه به همراهی هفت­ماه­اش با سید جمال­الدین و  پان­اسلامیسمی که رهبری­اش را او در آن زمان برعهده داشت؛ به شاه مشوره داد که دولت او نیاز به ساخت هویتی مبتنی بر پان­اسلامیسمی دارد که طلایه­دار آن سید جمال­الدین است و از سوی دیگر، برای تشکیل ملتی واحد نیاز به هم­سان­سازی زبانی و استحاله­ی سایر اقوام در یک قوم خاص است که زبان پشتو و قوم پشتون سزاوار این هویت­بخشی­اند(گریگوریان، 1388 :175) و تا هنوز هم اثرات مخرب آن در سیاست داخلی و خارجی کشور ما مشهود است.

شاه امان­الله­خان با تمام اشتباهاتی که داشت، به­حق آغازگر برنامه­های توسعه در افغانستان است. او بر علاوه­ی کسب استقلال افغانستان از انگلیس، برنامه­های اصلاحی متعددی را روی­دست گرفت تا بتواند، کشورش را در مسیر توسعه قرار دهد. او برای توسعه­ی معارف در مالیات کشور «اعانه­ی معارف» را ایجاد  کرد و با ساختن جاده­ها، حمایت از حقوق زنان(تأسیس جریده­ی ارشادالنسوان) و پشتیبانی از دموکراتیک­شدن نظام، نخستین گام­های اصلاحات را در کشور برداشت(غبار، 1394: 689). بر­علاوه­ی اقداماتی که ذکر شد؛ لغو بردگی، پیشنهاد تأسیس پارلمان و  ایجاد نهاد صدارت(فرهنگ، 1385: 579)، از جمله اقدامات دیگری بود که در راستای توسعه­ی سیاسی صورت گرفت. امان­الله­خان با تشکیل لوی­جرگه­ی پغمان سال 1928، اصلاحات پیشنهادی خویش را با ضمانت اجرا آراسته کرد. (مبارز، 1377: 20).

این اقدامات که برای بار نخست در کشور سنتی­ای مانند افغانستان صورت می­گرفت، هر چند به توسعه نیانجامید؛ اما فرهنگ سیاسی مملکت را حداقل در کابل و شهرهای بزرگ دیگر دچار دگرگونی ساخت. این دگرگونی به شکاف سنت و مدرنیته انجامید که تاکنون هم با افت­وخیزهای فراوان، یکی از مشخصات جامعه­ی افغانستان است. سیاست­های هویتی شاه امان­الله­خان ، یکی از دلایل عدم نضج­گیری هویت ملی در این سرزمین است. هر آن­چه به نام فرهنگ سیاسی امروز افغانستان وجود دارد، ریشه در اقدامات دوره­ی امانی دارد.

دهه­ی دموکراسی

پس از سقوط حکومت امان­الله­خان توسط حبیب­الله کلکانی و سپس سرنگونی حبیب­الله کلکانی، دوره­ی نادرخانی بازگشت به عقب، تعبیر می­شود. دوره­ای سراسر اختناق و استبداد که با دو دوره­ی هاشم­خان و شاه­محمود تکامل یافت. در سال 1343 بار دیگر، شانس دیگری فراروی تاریخ افغانستان قرار می­گیرد. اصلاحات دهه­ی دموکراسی یکی از دوره­های طلایی تاریخ افغانستان است که هم­گام با دموکراسی و برنامه­های توسعه­ی سیاسی، فرهنگ سیاسی دوره­ی امان­الله­خان را دوباره با شکلی دیگر زنده می­نماید. در این دوره­ی درخشان از پیشینه­ی توسعه­ی سیاسی، اصلاحات مبتنی بر دموکراسی در چند عرصه انجام گرفت:

  • انتقال قدرت به خارج از خانواده­ی شاهی؛
  • تدوین قانون اساسی دموکرات؛
  • تأسیس احزاب تأسیس و مطبوعات آزاد؛
  • انتخابات؛
  • رسانه­های آزاد(عارفی، 1393: 83-88).

آزادی فعالیت سیاسی و تأسیس احزاب سیاسی، از مهم­ترین دستاوردهای دهه­ی دموکراسی است. در حقیقت، تبارشناسی جریان سیاسی امروز به آن دوران برمی‏گردد. ایجاد فضای جدید باعث شد که نیروهای سیاسی با گرایش­های گوناگون، به فعالیت آغاز کنند. جریان­شناسی احزاب سیاسی نشان می­دهد که در این دوران سه گرایش عمده­ی سیاسی در احزاب سیاسی افغانستان قابل مشاهده است:

  • احزاب چپ که تمایلات سوسیالیستی و کمونیستی داشتند مانند حزب دموکراتیک خلق، حزب دموکراتیک نوین معروف به «شعله­ی جاوید»، جمعیت عوام به رهبری عبدالکریم فرزان و ستم ملی به رهبری طاهر بدخشی؛
  • احزاب لیبرال و ملی­گرا که بعضاً تمایلات محافظه­کارانه و بعضاً تمایلات اصلاح­طلبانه  داشتند از قبیل: جمعیت سوسیال دموکرات معروف به افغان­ملت به رهبری غلام­محمد فرهاد و وحدت ملی به رهبری خلیل­الله خلیلی و حزب دموکراتیک مترقی به رهبری محمدهاشم میوندوال؛
  • احزاب اسلامی مانند سازمان جوانان مسلمان که در واکنش به احزاب کمونیستی و فعالیت های ضددینی آنها شکل گرفته بودند. این گروه با ارایه­ی قرائت مدرن­تر از تعلیمات دینی توسط جمعی از استادان دانشکده­ی شرعیات دانشگاه کابل، مانند غلام­محمد نیازی، برهان­الدین ربانی و عبدالرسول سیاف رهبری می­شد (عارفی، 1393: 86-87).

این دوره­ی درخشان تاریخی کشور، با مدارا، تساهل، میل به تحزب، آزادی بیان و آزادی رسانه­ها، نخستین تمرین دموکراتیک تاریخ افغانستان است که فرهنگ سیاسی مشارکتی را تداعی می­کرد.

جمهوری داوود خان

دهه­ی دموکراسی با تمام دستاورهایش، با کودتای سفید محمدداوود به­پایان رسید. داوود خان پایان این دهه را با تغییر نظام سیاسی از نظام شاهی مشروطه به جمهوریت وارد مرحله­ی جدیدی از تاریخ کشور ساخت. با تغییر نظام، فرهنگ سیاسی کشور هم دست­خوش تغییراتی شد. در حقیقت، جامعه­ی افغانستان که از دوره­ی امان­الله­خان به بعد، دچار تغییرات پی­در­پی شده بود؛ نتوانسته بود فرهنگ سیاسی باثباتی را تولید کند. با تغییر نظام و حاکمیت، جامعه­ی آن­روز افغانستان دچار تحول فرهنگی به نفع حاکمیت می­شد.

داوودخان با شعارهای پر زرق­و­برق جدید، مناسبات قدرت جدید را بر اساس حکومتی مطلق­العنان بنیان گذاشت که حرف اول و آخر را خودش می­زد. او به محض رسیدن به قدرت، چند اقدام عاجل را روی دست گرفت که بیانگر بازگشت استبداد و روی­گردانی از دموکراسی بود:

  • تصاحب هم­زمان چند پست کلیدی دولت (ریاست­جمهوری، نخست­وزیری، وزرات خارجه و وزارت دفاع)؛
  • اعلام حالت اضطرار؛
  • انحلال پارلمان؛
  • تعلیق قانون اساسی 1343؛
  • ممنوعیت هرگونه فعالیت سازمان­ها و گروه­های مخالف دولت؛
  • مصادره­ی تمام روزنامه و مجله­های آزاد(صیقل، 1394: 357)

نظام سیاسی­ای که داوود­خان ایجاد کرد، هرچند نام جمهوری به­خود گرفت و در شعارهای آن حاکمیت مردم و احترام به حقوق همگانی مشاهده می­شد؛ اما در عمل به اقدامات سخت­گیرانه­ای چون منع تجمعات سیاسی، الغای فعالیت سیاسی احزاب، سانسور کتاب و نشریات وارده از خارج، ممنوعیت مسافرت به خارج مگر پس از دریافت مجوز، عدم فروش زمین و خروج دارایی از بانک­ها و حکومت نظامی تا پایان سال 1355،(عارفی، 1393: 92-93) دست زد که با روح یک نظام جمهوری نمی­توانست هم­خوانی داشته باشد.

فرهنگ سیاسی جمهوری، هرچند فرهنگی مشارکتی به شمار نمی­رود و بیشتر فرهنگ تبعی است، اما شور و اشتیاق فراوانی در دانش­اندوزی، توسعه­ی اقتصادی و سیاسی را در نسل جوان ایجاد کرد. این فرهنگ سیاسی که تأکید فراوانی بر توسعه­ی اقتصادی داشت، هر چند به­صورت کوتاه­مدت، بارقه­های امیدی را در کشور ایجاد کرد تا با تمام کاستی­های خود بتواند راه­گشای مسیر آینده باشد. اما دیری نپایید که فرهنگ سیاسی متزلزل آن دوره، دوباره رنگ عوض کرد.

جمهوری دموکراتیک خلق

کودتای کمونیستی در افغانستان، سرآغاز وضعیت جدیدی در مناسبات اجتماعی- کشور بود. درحالی­که کمونیست­ها از این تحول، به­عنوان سرآغاز دگرگونی اجتماعی نام می­بردند؛ برخی مورخان از آن به­عنوان لکه­ی بزرگی از خون در تاریخ افغانستان(فرهنگ، 1385: 931) یاد نموده­اند و برخی دیگر معتقدند که این بار نخست بود که بعد از دوره­ی امیرعبدالرحمن­خان، پدیده­ی خشونت به­عنوان عامل تعیین­کننده در روابط اجتماعی دولت سر بلند کرد(صیقل، 1394: 387-388). حاکمیت جدید، با توسل به توسعه­ی اجتماعی- سیاسی به سبک کمونیست­ها، برنامه­هایی را عملی ساخت که در جامعه­ی سنتی افغانستان با واکنش شدیدی مواجه گردید.

توسعه­ی اجتماعی- سیاسی دولت کمونیستی دارای مختصاتی است که در تاریخ افغانستان سابقه نداشت و پیامد آن گسست اجتماعی، جنگ و درگیری و اشغال کشور بود. این مختصات را می­توان این­گونه برشمرد:

  • توسل به کودتای نظامی به­عنوان عمل مشروعیت­بخش نظام سیاسی؛
  • ایجاد نظام تک­حزبی و ایجاد فضای امنیتی؛
  • ایدئولوژیک­ساختن نظام سیاسی؛

–  وابستگی علنی به شوروی یکی از قطب­های قدرت دنیا، و نقض رویکرد تاریخی بی­طرفی افغانستان؛

– دعوت رسمی از شوروی به حضور نظامی در کشور؛

– قتل­عام مخالفین سیاسی؛

– مخالفت با آموزه­های دینی؛

–  ایجاد گفتمان بی­طرفی بی­شرفی است و هر که با ما نیست، دشمن ماست(امین، 1394: 388- 393) .

توسعه­ی سیاسی این­دوران را می­توان بر اساس تقسیم­بندی ادوارد شیلز، الیگارشی توتالیتر(بدیع،1387: 49) تلقی کرد. زیرا مشخصات عمده­ی یک نظام توتالیتر (ایدیولوژی واحد، حزب حاکم و عدم تفکیک بین حوزه­ی خصوصی و عمومی) (حاتمی و لعل علیزاده، 1391: 87 ) را در این نظام مشاهده کرد.

رابطه­ی هر نوع فرهنگ سیاسی با نظام توتالیتر، فرهنگ سیاسی تبعی خوانده می­شود. در چنین فضایی، سخن­گفتن از فرهنگ سیاسی مردمی بی­معنی است. مردم مجبور به تبعیت از دستورات حکومتی­اند که فرهنگ سیاسی آن جامعه را می­سازد. اختناق، سرکوب و کشتار سیستماتیک مخالفان رژیم در آن­دوره، هرگونه تحرک مبتنی بر فرهنگ سیاسی دموکراتیک را منتفی می­ساخت. در این دوره، فرهنگ سیاسی حاکم فرهنگ سیاسی هیأت حاکمه بود.

دولت مجاهدین

پس از خروج اتحادجماهیرشوروی از افغانستان و شکست حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، دولت اسلامی افغانستان به رهبری مجاهدین روی­کار آمد. این دولت از نخستین روزهای حاکمیت، با درگیری و جنگ داخلی توأم بود. حکومت­های ملوک­الطوایفی در سراسر افغانستان باعث شد که مفهومی به نام دولت مرکزی بی­معنی گردد. سخن­گفتن از فرهنگ سیاسی واحد، در این دوره مشکل است. زیرا مناطق گوناگون افغانستان از فرهنگ­های سیاسی متفاوتی برخوردار بودند. شمال افغانستان و به­ویژه مزار شریف تحت حاکمیت جنرال دوستم، از آزادی­های مدنی بیشتری برخوردار بود، کابل بین گروه­های مجاهدین تقسیم شده بود، در هرات اسماعیل خان حاکمیت خاص خود را داشت.

با تمام این­ها، برخی از کارشناسان از گفتمانی بنام مجاهدین نام می­برند که مسامحتاً می­توان آن­را فرهنگ سیاسی دوره­ی مجاهدین نام نهاد. مجاهدین هرچند نتوانستند برنامه­های موردنظر خویش را به منصه­ی اجرا بگذارند؛ اما گفتمانی را ایجاد کردند که با دال­هایی چون، اسلام، جهاد و مبارزه با اشغال و حضور بیگانه، قومیت و حکومت اسلامی مفصل­بندی می­شود(شریفی، 1392: 168-172).

طالبان

حکومت طالبان یکی از منحصربه­فردترین حاکمیت­های تاریخ بشریت بود. حاکمیتی که به هیچ قانون متعارف دولت­داری مدرن پایبند نبود و برداشت­های سنتی خود را از مناسبات گوناگون زندگی، ارایه می­کرد. طالبان از نخستین روزهای ظهور خود تا امروز، یکی از گفتمان­های قابل­مکث جامعه­ی افغانستان به شمار می­روند. فرهنگ سیاسی آنان فرهنگی سنتی- تبعی تقسیم بندی می­گردد. گفتمان طالبان با دال­هایی چون شریعت به عنوان دال مرکزی و هشت دال دیگر، امنیت، حکومت خدا، امر به معروف، زنان، پشتونیزم، زبان، خشخاش و شیعه­ستیزی مفصل­بندی می گردد(شریفی، 1392: 131).

امروزه طالبان واقعیت قابل تأمل افغانستان یا حداقل بخش­هایی از افغانستان است. سقوط افغانستان توسط طالبان، پرسش بزرگی را مطرح کرده است که آنان نهایتاً با فرهنگ سیاسی پساطالبان در شهرهای افغانستان چه برخوردی خواهند داشت؟ تعامل یا تقابل؟ واضح است که فرهنگ سیاسی جدیدی که پس از تقریباً دو دهه نسل جدیدی را معرفی کرده است که متفاوت­تر از هر دوره­ی تاریخی افغانستان می­اندیشند. اما تا کنون هیچ‌نوع نشانه‌ای مبنی بر تعامل طالبان با این فرهنگ سیاسی دیده نمی‌شود و احتمالاً آینده آبستن درگیری‌های فراوانی بین طالبان و نمایندگان فرهنگ سیاسی مشارکتی طبقه‌ی متوسط از جمله زنان و جوانان خواهد بود.

منابع

  1. امیرعبدالرحمن خان.(بی تا). تاج التواریخ، پشاور: انتشارات میوند.
  2. بدیع، برتران. (1387). توسعه ی سیاسی ، ترجمه ی احمد نقیب زاده، تهران: نشر قومس، چاپ پنجم.
  3. حاتمی، محمدرضا و محمد لعل علیزاده .(1391). مبانی علم سیاست، تهران: انتشارات پیام نور، چاپ سوم.
  4. شریفی، علیرضا .(1392). تحلیل گفتمانی دموکراسی در افغانستان، کابل: انتشارات فرهنگ.
  5. صیقل، امین و دیگران.(1394). افغانستان معاصر؛ تاریخ مبارزات و بقای یک ملت، ترجمه: نعیم مجددی، کابل: انتشارات سعید.
  6. طنین، ظاهر.(1384). افغانستان در قرن بیستم،تهران: انتشارات عرفان، چاپ دوم.
  7. عارفی، محمد اکرم.(1393). توسعه ی سیاسی افغانستان، کابل: انتشارات مرکز مطالعات استراتیژیک افغانستان.
  8. عرفان، داوود و خانی حسین(1396). طبقه ی متوسط و توسعه ی سیاسی در افغانستان، کابل: انتشارات پرند.
  9. غبار، میرغلام محمد.(1394). افغانستان در مسیر تاریخ، کابل: انتشارات سرور سعادت.
  10. فرهنگ، میرمحمدصدیق.(1385). افغانستان در پنج قرن اخیر، تهران: انتشارات عرفان، چاپ نوزدهم.
  11. گریگوریان، وارتان. (1388). ظهور افغانستان نوین، ترجمه: علی عالمی کرمانی، تهران: انتشارات عرفان، چاپ دوم.
  12. مبارز، عبدالحمید.( 1377). تحلیل واقعات سیاسی افغانستان (1919-1996)، پشاور: انتشارات میوند، چاپ دوم.
  13. یوانز، مارتین.(1396). افغانستان مردم و سیاست، ترجمه ی سیما مولایی، تهران: انتشارات ققنوس.

[1] George Fosrster

آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=456

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *