روزنوشت ۱۲
دانشآموز دیروز
روزنوشتهای دختران بازمانده از آموزش
روزنوشت ۱۲
تمنا، کابل
در یکی از موسسات، در بخش حقوقی؛ ایفای وظیفه مینمودم. تنها نانآور خانوادهام بودم. ولی به خاطر دختربودن؛ وظیفهام را ازدست دادم. باز هم تلاش کردم و امید داشتم، که در دانشگاهی که درس خوانده بودم، استاد شوم. چون اولنمرهی عمومی؛ در سطح دانشگاه خود فارغالتحصیل شده بودم. و هنوز دروازهی دانشگاهها را بر روی ما نبسته بودند.
مدت دوماه، در دانشگاه ایفای وظیفه نمودم. ولی به تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۱ خبر شدم که مکتوب آمده؛ که از همین تاریخ به بعد محصلین واساتید اناث، حق آمدن به دانشگاه را ندارند.
از همین روز به بعد، دیگر آن دختر خندان و مثبت نماندم. به خاطر پدر ومادر مُسنم تلاش میکنم. کارم اگر دیروز با قلم بود، امروز قلم را داخل الماری گذاشتم و داخل آشپزخانه شدم. شیرینیپزی میکنم و به چند دخترخانم دیگر هم؛ زمینهی کار را فراهم نمودهام. ما محصولاتمان را به فروشگاهها میفروشیم.
گاهی به تحسیننامهها و تقدیرنامههایم؛ که در دوران تحصیلیام گرفتم، نگاهی میاندازم، ولی چه فایده؟ فقط دردم را زیاد میسازد و سیلاب اشک از مژگانم سرازیر میشود.
و اما از طرف شب؛ که بیکار میشوم، خبری از قلم نی و دوات را میگیرم و یک بیت شعر از «مولانا»را تمرینِ خوشنویسی میکنم. کنار نگذاشتم قلمم را و نمیگذارم.
به امید آزادی دختران افغانستان!