آیندهی جنگ پاکستان و طالبان؛ انگیزهها، امکانات و محدودیتها

نگارنده: داوود عرفان؛ دانشآموختهی علوم سیاسی
رویارویی طالبان و پاکستان، که زمانی پاکستان از حامیان منطقهای طالبان به شمار میرفت، وارد مرحلهی جدیدی شده است. در آخرین واکنشها، پس از شکست مذاکرات استانبول، پاکستان احتمال مداخلهی نظامی را دور از انتظار ندانست و در مقابل، طالبان به بازرگانان افغانستان اولتیماتوم دادهاند که ظرف سه ماه، به واردات کالاهای پاکستانی پایان دهند. به نظر میرسد پاکستان به رویارویی تمامعیار آماده میشود و آخرین تلاشهای قطر و ترکیه، از حامیان طالبان، برای توافق میان طالبان و پاکستان با شکست مواجه شده و به پایان رسیده است. اما چرا پاکستان و طالبان به چنین وضعیتی رسیدهاند و آیندهی این رویارویی چه خواهد بود؟
پاکستانیها پس از فروپاشی جمهوری داوودخان، به لطف حضور نیروهای جهادی در پاکستان، توانستند نفوذ خود را در افغانستان گسترش دهند. این نفوذ بهقدری گسترده شد که پاکستان گاهی افغانستان را صوبهی پنجم خود میانگاشت. با تصرف کابل توسط طالبان، فیض حمید، رئیس وقت آیاِسآی پاکستان، با سرکشیدن قهوهی پیروزی در هتل سرینای کابل، برای هند و سایر کشورهای منطقه خطونشان کشید. پاکستانیها پس از آن، برای تصرف پنجشیر از تمام امکانات در دسترس خود استفاده کردند و آخرین سنگر مخالفان طالبان در برابر چشمان نگران مردم افغانستان فرو ریخت.
یکی از اشتباههای پاکستان در چهار دههی گذشته این است که تمام تخممرغهای خود را در یک سبد گذاشته و برخلاف سرشت آموزههای سیاسی، توازن قوا را به نفع یک گروه برهم زدهاند. دوراندیشی سیاسی اقتضا میکند که کشورها برای حفظ نفوذ خود، قدرت را بهطور کامل به یک طرف جنگ واگذار نکنند. روسها و آمریکاییها نیز در زمان حضورشان از فرمول توازن قوا و نگاه به آینده غافل نماندند. روسها در زمان جنگ نیز ارتباط خود را با مجاهدین حفظ کردند و آمریکاییها هم با طالبان تا سرحد معامله و واگذاری قدرت به آنان پیش رفتند. اما جنرالهای پاکستانی چنان مغرور پیروزی خیالی بر هند بودند که حتی تصور نمیکردند روزی با طالبان دچار اختلاف شوند.
دیری نگذشت که واقعیتهای عریان جامعهی افغانستان و رقابت منطقهای خود را نشان داد و جنرالهای پاکستانی، سرمست از قهوهی فیض حمید، دریافتند که اکنون پاکستان در خطر فروپاشی قرار گرفته است.
اکنون آن سبو شکسته و آن پیمانه ریخته است و بعید به نظر میرسد طالبان و پاکستانیها بتوانند بهصورت مسالمتآمیز مشکلات خود را حل کنند. در چنین وضعیتی، در صورت بروز جنگ میان پاکستان و طالبان، چه آیندهای متصور است؟ انگیزهها، امکانات و محدودیتهای دو طرف چیست و چگونه میتوانند از آنها استفاده کنند؟ برای پاسخ به این پرسشها، نخست وضعیت دو نیرو را بررسی میکنیم و سپس به نقش نیروهای دیگر در منازعهی میان طالبان و پاکستان میپردازیم.
پاکستان در مواقع حساس، انعطاف زیادی در سیستم تصمیمگیری دارد. در چنین شرایطی، تصمیمگیری از کادر سیاسی پاکستان به سیستم نظامی منتقل میشود و جنرالها اوضاع را مدیریت میکنند. در زمان جنگ سرد، جنرالها همزمان قدرت سیاسی و نظامی را در دست داشتند و به نظر میرسد پس از درگیری اخیر هند و پاکستان، عاصم منیر در پی راه ضیاءالحق و همگنان نظامی خویش است.
ما بهدرستی نمیدانیم استبلشمنت پاکستان در مواجهه با طالبان چه رویکردی را مدنظر قرار میدهد، اما همانطور که فرض ما بر درگیری میان دو طرف است، جنرالهای پاکستانی باید در صدد یافتن راههایی برای حل مشکل با طالبان از راه نظامی باشند. پاکستان تجربهی تلخی از جدایی بنگلادش دارد و جنبش تحفظ پشتون، زنگ خطر موجودیت کشور پاکستان را به صدا درآورده است. صدای این زنگ، بیش از هر زمان دیگری، از زبان طالبان افغانستان و «تیتیپی» شنیده میشود.
جنرالهای پاکستانی بهخوبی میدانند زمانی گفتمان جداییطلبی به مرحلهی خطرناک خود میرسد که ذهن و عینِ مطالبهگران آن همزمان فعال شوند. جنبش تحفظ پشتون در دههی گذشته اذهان را برای جداییطلبی آماده کرده و امروز طالبان افغانستان و تیتیپی بستر عملی آن را فراهم کردهاند. با توجه به شکافهای عمیق قومی در پاکستان، اعم از پشتونها، بلوچها، پنجابیها، سندیها و مهاجرانی که از هند وارد پاکستان شدهاند، ارتش پاکستان با دشواریهای زیادی در مدیریت اوضاع مواجه است.
دکترین سیاست خارجی پاکستان در افغانستان طی چهار دههی گذشته بر این اصل استوار بوده است که با اسلامگرایی، مانع بروز ناسیونالیسم پشتون در دو سوی مرز دیورند شود. بر اساس همین دکترین بود که پاکستان سیاست حمایت صددرصدی از پشتونها در افغانستان را در پیش گرفت و با اطمینان از اینکه مدارس پاکستان میتوانند هر گروه اسلامی در افغانستان را مدیریت کنند، به بیراهه رفت. امروز بهروشنی مشخص شده است که قومیت در دو سوی مرز دیورند نقش برجستهای دارد و ایدئولوژی را به خدمت خود گرفته است.
پاکستان در این وضعیت باید به دنبال انگیزهای برای دفاع از تمامیت ارضی خود باشد؛ انگیزهای که به سادگی نمیتواند جامعهی چندپارهی پاکستان را متحد سازد. در مقابل، طالبان و نیروهای تیتیپی از انگیزهی فراوانی برای مقابله با پاکستان برخوردارند. آنان با استفاده از متغیرهای دین، قومیت و محرومیت خلق پشتون و بلوچ در پاکستان، بهسادگی میتوانند نیروهای زیادی را بسیج کنند. از سوی دیگر، تسلط طالبان بر کابل این ذهنیت را در میان نیروهای طالبان و تیتیپی تقویت کرده است که شکست ارتش پاکستان دور از دسترس نیست.
از نظر امکانات، دو طرف درگیری با هم قابل مقایسه نیستند. پاکستان یکی از ارتشهای بزرگ جهان را داراست که تعداد نیروهای آن به ۶۵۰ هزار نفر میرسد و نیم میلیون نفر نیز نیروی ذخیره دارد. بودجهی دفاعی سالانهی آن ده میلیارد دالر است که از بودجهی کل افغانستان بیشتر است. این کشور دارای سلاح هستهای، هشت زیردریایی و جنگندههای پیشرفتهای است که کارایی خود را در جنگ با هند بهخوبی نشان دادهاند. اما طالبان، نیرویی نامنظم و آموزشندیدهاند که حتی تعداد دقیق آنان بهسادگی قابل تخمین نیست. این نیرو امکانات مؤثری برای جنگ کلاسیک ندارد و در یک حساب ساده میتوان گفت در رویارویی نظامی مستقیم، بهسادگی از ارتش قدرتمند پاکستان شکست میخورند.
تجربهی جنگهای مدرن نشان داده است که محدودیتهای نظامی بیش از امکانات نظامی در شکست یا پیروزی مؤثر است. بنابراین، برای تحلیل آیندهی جنگ میان این دو گروه باید بیشتر بر محدودیتهای دو طرف تمرکز کرد. با وجود نفوذ اطلاعاتی گستردهی پاکستان در میان طالبان، شواهد نشان میدهد طالبان بهسادگی درخواستهای پاکستان را نمیپذیرند و از رویارویی نظامی نیز هراسی ندارند. طالبان معتقدند کشاندن درگیری به درون مرزهای پاکستان، با توجه به شکافهای قومی، میتواند پاکستان را به زانو درآورد.
هرچند افغانستان نیز از شکافهای قومی عمیقی رنج میبرد، اما سیاستهای ارتش پاکستان موجب شده است که نیروهای قومی ضد طالبان به حاشیه رانده شوند و پاکستان نتواند از آنان به عنوان عامل بازدارنده در برابر طالبان استفاده کند. طالبان با تجربهی جنگ چریکی، نفوذ قومی و استفاده از نیروهای انتحاری میتوانند دردسر بزرگی برای پاکستان ایجاد کنند. این دردسر زمانی دوچندان میشود که هند، به عنوان رقیب پاکستان، سلاحهایی مانند پهپاد در اختیار طالبان قرار دهد. در آن زمان، ارتش کلاسیک پاکستان در برابر نیروهای چریکی طالبان افغانستان و تیتیپی با مشکلات جدی مواجه خواهد شد.
در صورت بروز چنین درگیریای، بلوچها نیز میتوانند از وضعیت استفاده کرده و جبههی دیگری در برابر ارتش پاکستان بگشایند و کار را برای جنرالهای پاکستانی دشوارتر کنند.
با همهی اینها، طالبان نیز با محدودیتهای گستردهای در رویارویی احتمالی مواجهاند. نخستین محدودیت، نفوذ اطلاعاتی عمیق پاکستان در درون طالبان است که میتواند به فروپاشی درونی آنان بینجامد. از سوی دیگر، پاکستان تجربهی فراوانی در استفاده از گروههای نیابتی دارد و احتمال استفاده از داعش علیه طالبان یا حتی ایجاد گروهی جدید و تقویت «جبههی مقاومت ملی» در شمال افغانستان وجود دارد.
افغانستان وابستگی شدیدی به واردات از پاکستان دارد و هرچند طالبان در صدد متوقفساختن واردات از این کشور هستند، واقعیت این است که در صورت قطع روابط تجاری پاکستان و افغانستان، کشور با بحران انسانی روبهرو خواهد شد. دشمنی طالبان با زنان و مردم افغانستان و فقدان مشروعیت این گروه، بزرگترین برگ برندهی پاکستان در رویارویی احتمالی آینده است.
خشم در حال انفجار مردم افغانستان در آستانهی فوران است و این آتش زیر خاکستر میتواند بهسادگی شعلهور شود و طالبان را درنوردد. طالبان در جنگهای سیسالهی اخیر خود در افغانستان عقبهای مطمئن به نام پاکستان داشتند، اما اکنون همین عقبه را دشمن خود میدانند. در صورت درگیری، طالبان دیگر پناهگاهی برای عقبنشینی نخواهند داشت و احتمال فروپاشی دائمی این گروه دور از انتظار نیست.
حدس من این است که در صورت درگیری میان دو طرف و حتی فروپاشی طالبان، هر دو کشور پاکستان و افغانستان وارد فاز جدیدی از درگیریهای درونی خواهند شد. این درگیریها میتواند حتی فراتر از مرزهای پاکستان و افغانستان، آسیای میانه و هند را نیز متأثر سازد. در چند روز گذشته شاهد بودیم که انتحاریها در خاک پاکستان و هند مانور دادند و در صورت گسترش بحران، کل منطقه میتواند درگیر جنگ نیابتی فرسایشی گستردهای شود که دامنهی مکانی و زمانی آن قابل پیشبینی نیست.