آیا پروژۀ افغانستان رو به اتمام است؟


نگارنده: داوود عرفان؛ دانشآموختهی علوم سیاسی
این روزها بحثی در فضای مجازی توسط علی امیری و دکتر محیالدین مهدی به محل مناقشه و نزاع لفظی کاربران تبدیل شده است. بحث پایان پروژۀ افغانستان از مباحث جدی است که سالهای پسین گاهی از زبان این و آن شنیده میشود. تا جایی که من به یاد دارم، نخستین بار، این بحث را از زبان فرید مزدک، معاون سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان که بعدها به حزب وطن تغییر نام یافت، شنیدم. بحث پایان پروژۀ افغانستان از تابوهایی است که مدتها کسی جرئت ابراز آن را نداشت و اینکه امروزه کسانی بدون ترس آن را ابراز میدارند، نشان میدهد که بحثهای عمومی افغانستان به مرز شکنندگی خطرناکی رسیده است. اکنون بیش از هر زمانی این پرسش مطرح میشود که آیا واقعاً افسانه یا پروژۀ افغانستان به پایان نزدیک میشود؟ چه دلایلی در تأیید یا رد این فرضیه وجود دارد؟ آیا افغانستان واقعاً یک پروژه است؟
بیایید با همدیگر این موضوع را بر اساس چهارچوبهای علمی، تجربههای تاریخی و بررسی وضعیت گفتمانهای سیاسی حاکم بر افغانستان و وضعیت منطقهای و جهانی، به دور از تئوری توطئه بررسی کنیم.
۱. آیا افغانستان پروژهای استعماری است؟
بسیاری از کشورهایی که اکنون در روی نقشۀ جهان قرار دارند، محصول پروژههای استعماریاند. در آفریقا گویی استعمارگران روی نقشه خطکش گذاشتهاند و کشورها را بین خود تقسیم کردهاند. در آمریکای لاتین هنوز زبان کشورها یادگار استعمارگران است. در آسیا و خاورمیانه انگلیس و روسیه و بعدها فرانسه کشورها را به وجود آوردند. بسیاری از کشورهای خاورمیانه، محصول پیمان سایکس-پیکو هستند و مرزهای شمالی افغانستان با نظر شورویها به کشورهای گوناگون تبدیل شده است. بنابراین، پروژه بودن کشورها، مختص تنها افغانستان نیست و افغانستان بخشی از پروژههای استعماری است.
اما مردم افغانستان در این مورد چگونه میاندیشند؟ عموماً در افغانستان دو گفتمان بزرگ وجود دارد. این گفتمانها در پوششهای مختلف هر چند بار در طول تاریخ عرضاندام میکنند، با هم درگیر میشوند و گاهی هم با هم برای مدتی ائتلاف میکنند و دوباره داستان از سر گرفته میشود. گفتمان نخست که با شعار افغانیت-اسلامیت قد علم کرده است، خود را صاحب بلامنازع افغانستان میداند و طرفدار بقای افغانستان است. طرفداران بقای افغانستان بر این نظر هستند که این جغرافیا تاریخی پنجهزارساله داشته، از حملات و هجومهای تاریخی بیسابقهای جان به سلامت برده و در تاریخ معاصر حداقل سه جنگ ویرانگر انگلیس، شوروی و آمریکا، نتوانسته است که موجودیت آن را به خطر اندازد. بهعلاوه، این گروه باور دارند که در افغانستان نوعی ملت شکلگرفته که ساختمان اصلی آن را پروژۀ ملت افغانی طرزی-امانالله خان تشکیل میدهد و بهجز تعداد کمی از مخالفینی که از کشورهای همسایه تحریک میشوند، مشکل کلانی که موجودیت این جغرافیا را تهدید کند، وجود ندارد. این گروه همچنان بر این باور هستند که مشکلات افغانستان منشأ بیرونی دارد و مردم افغانستان در داخل با هم هیچگونه مشکل کلانی ندارند. طیف وسیعی از طرفداران این نظریه را پشتونهای افغانستان تشکیل میدهند و در برخی موارد، برخی از غیرپشتونها نیز از این نظریه دفاع میکنند.
در مقابل این نظریه، برخی از نظریهپردازان که عمدتاً غیرپشتونها را در برمیگیرد و در مقابل گفتمان حاکم قرار دارند، بر این نظر هستند که افغانستان پروژهای استعماری است که با توافق انگلیس و روسیۀ تزاری، دو ابرقدرت قرن هیجدهم، بهعنوان سرزمین حائل به وجود آمده است. برنامۀ ملتسازی طرزی-امانالله خان، برنامهای قوممحور بوده که بهجای ملتسازی به تقابل قومی انجامیده است. بنابراین کشور متکثر افغانستان نتوانسته است که ملت واحدی را به نمایش بگذارد و سیاستهای قومی مبتنی بر حذف فرهنگ و زبان و جابهجایی جمعیتی راه به جایی نمیبرد و دیر یا زود کشتی شکستۀ این پروژه به گل مینشیند.
۲. چارچوبهای مفهومی علوم سیاسی چه میگویند؟
در علوم سیاسی چهارچوب متعددی در مورد فروپاشی سیاسی کشورها وجود دارد. ما در اینجا به نمونههایی از آن اکتفا میکنیم و سپس بر اساس این چهارچوبها، بقا یا فروپاشی پروژۀ افغانستان را بررسی میکنیم.
نخست باید یادآور شوم که کشورهای زیادی در جهان با خطر فروپاشی مواجه هستند و در مورد تداوم آنها در نقشۀ جهان بحثهای زیادی وجود دارد. بنابراین، افغانستان تنها مورد چهارچوبهای فوق نیست، بلکه همواره بهعنوان یکی از مصداقهای فروپاشی مثال زده میشود.
نظریههای اصلی در مورد تجزیه و فروپاشی کشورها در علوم سیاسی و جامعهشناسی بهطورکلی در چند رویکرد کلیدی دستهبندی میشوند که بر عوامل مختلفی مانند ضعف نهادهای دولتی، اختلافات قومی و نژادی، و نابرابریهای اقتصادی تمرکز دارند:
۱. رویکرد شکست دولت (State Failure)
این نظریهها تجزیۀ کشور را نتیجۀ ناتوانی دولت مرکزی در انجام وظایف بنیادین خود میدانند.
- ضعف ظرفیت دولت: دولت توانایی تأمین کالاهای عمومی حیاتی مانند امنیت، اجرای قانون، زیرساختها و خدمات عمومی (آموزش، بهداشت) را در سراسر قلمرو خود از دست میدهد.
- از دست دادن مشروعیت: نخبگان حاکم، مشروعیت خود را در بین مردم از دست میدهند، اغلب به دلیل فساد گسترده یا تبعیض آشکار علیه گروههای خاص.
- مدل رابرت روتبرگ (Robert Rotberg): وی دولتها را بر اساس میزان ارائه کالاهای عمومی دستهبندی میکند: از دولتهای فعال تا دولتهای ضعیف، دولتهای شکستخورده (که دیگر نمیتوانند امنیت و خدمات ارائه دهند) و در نهایت دولتهای فروپاشیده (که در آن قدرت مرکزی کاملاً از بین رفته و جای خود را به آنارشی یا گروههای شبهنظامی داده است.
۲. رویکرد قومی و هویتی (Ethnic and Identity-Based Approach)
این رویکرد بر اهمیت شکافهای اجتماعی و سیاسی متمرکز است که به جنبشهای جداییطلبانه دامن میزنند.
- ناسیونالیسم قومی و مطالبات جداییطلبانه: زمانی که یک گروه قومی یا منطقهای خود را بهعنوان یک ملت مجزا تعریف میکند و خواهان حق تعیین سرنوشت از طریق جدایی از دولت مرکزی میشود. این پدیده بهویژه در کشورهایی که مرزهای سیاسی مدرن، مرزهای تاریخی/قومی را قطع کردهاند، شایع است.
- انحصار قدرت توسط یک قوم: زمانی که نخبگان یک گروه قومی خاص قدرت سیاسی و منابع اقتصادی را بهطور انحصاری در دست میگیرند و سایر گروهها را از مشارکت واقعی در حکمرانی کنار میگذارند، این امر به بسیج سیاسی مبتنی بر قومیت و افزایش حس محرومیت و دشمنی میانجامد.
- نظریۀ آندریاس ویمر (Andreas Wimmer): او معتقد است پایداری از طریق اتحادهای سیاسی فراگیر و عبور شبکههای اجتماعی از مرزهای قومی حاصل میشود. شکست زمانی رخ میدهد که نخبگان نتوانند یکپارچگی ارتباطی و ارائۀ عادلانۀ خدمات را حفظ کنند و ائتلافها صرفاً قومی باقی بمانند.
۳. رویکرد اقتصادی و نابرابری (Economic and Inequality Approach)
این نظریهها بر نقش عوامل اقتصادی بهعنوان کاتالیزور بحران تأکید دارند.
- نابرابری اقتصادی بین مناطق (Horizontal Inequality): توزیع ناعادلانۀ منابع و فرصتهای اقتصادی میان گروههای قومی یا مناطق مختلف کشور. فقر و محرومیت اقتصادی در یک منطقۀ خاص میتواند زمینهساز نارضایتی و ایجاد جنبشهای جداییطلبانه با هدف کنترل منابع خود باشد.
- اهمیت منابع: برخی نظریهها بر این تمرکز دارند که وجود منابع طبیعی متمرکز (مانند نفت، الماس) در مناطق مرزی یا قومی خاص، انگیزۀ اقتصادی برای جداییطلبان و همچنین برای دولت مرکزی (برای حفظ کنترل) ایجاد میکند و احتمال درگیری و تجزیه را افزایش میدهد.
۴. رویکرد بینالمللی (International/Geopolitical Approach)
این دیدگاه، فروپاشی داخلی را تحت تأثیر نیروهای خارجی میداند.
- مداخلۀ خارجی: تحریک یا حمایت مالی، نظامی و سیاسی قدرتهای خارجی یا کشورهای همسایه از گروههای جداییطلب به منظور تضعیف یا تجزیۀ یک رقیب ژئوپلیتیک که اغلب بهعنوان تئوری توطئه نیز مطرح میشود.
- تغییر نظام بینالملل: تغییرات بزرگ در ساختار قدرت جهانی مانند فروپاشی شوروی میتواند به بیداری جنبشهای قومی و تغییر توازن قدرت به نفع جنبشهای جداییطلب در مرزهای پیشین منجر شود.
بسیاری از پژوهشگران معاصر بر این باورند که تجزیۀ کشورها نتیجۀ تعامل پیچیدهای از هر سه عامل (ضعف نهادی، شکافهای قومی و نابرابریهای اقتصادی است و یک عامل واحد بهتنهایی برای توضیح این پدیده کافی نیست.
علاوه بر رویکرد نظری فوق، وضعیت افغانستان را بر اساس شاخصهای دولتهای شکننده هم با کمک هوش مصنوعی در اینجا میآوریم:
تحلیل وضعیت افغانستان بر اساس شاخص دولت شکننده (FSI) نشان میدهد که این کشور همچنان در ردههای بالای آسیبپذیری جهانی قرار دارد، اگرچه نمرۀ کلی آن در سالهای اخیر نوساناتی داشته است.
۱. نمره و رتبهبندی کلی (FSI 2024)
- نمرۀ کلی: بر اساس گزارشهای موجود برای سال ۲۰۲۴، نمرۀ شاخص دولت شکننده افغانستان ۱۰۳.۹ است.
- رتبۀ جهانی: افغانستان معمولاً در میان ۱۰ کشور اول جهان با بالاترین شکنندگی (بیشترین خطر) قرار دارد. نمرۀ ۱۰۳.۹ آن را در وضعیت “هشدار بسیار بالا” (Very High Alert) قرار میدهد.
۲. تحلیل شاخصهای اصلی شکنندگی
با توجه به ۱۲ شاخصی که در پاسخ قبلی ذکر شد و تحولات پس از سال ۲۰۲۱، وضعیت افغانستان در هر حوزه بسیار بحرانی ارزیابی میشود:
الف) شاخصهای سیاسی و مشروعیت (حوزۀ بحرانی)
شاخص | وضعیت در افغانستان | تحلیل |
مشروعیتزدایی از دولت | بسیار بالا | ناتوانی در کسب مشروعیت داخلی و بینالمللی، انحصار قدرت در دست گروهی خاص و فقدان ساختارهای دموکراتیک و پاسخگو. (در شاخصهای مرتبط مانند شاخص دموکراسی ۲۰۲۴، افغانستان در پایینترین ردههای جهان قرار گرفته است). |
حقوق بشر و حاکمیت قانون | بسیار بالا | نقض گستردۀ حقوق بشر، بهویژه علیه زنان و اقلیتها، فقدان استقلال قضایی، و اعمال خودسرانه و سلیقهای قانون. |
نخبگان جناحبندی شده | بالا | اگرچه دولت حاکم بهصورت یکدست عمل میکند، اما اختلافات داخلی و همچنین تفرقۀ شدید میان نخبگان سیاسی بیرون از قدرت و نخبگان قومیتی همچنان یک عامل فشار است. |
دستگاه امنیتی | بالا | انحصار قدرت نظامی در دست یک گروه و عدم اطمینان از کنترل کامل بر تمامی قلمرو و وجود تهدیدات گروههای متخاصم. |
مداخلۀ عوامل خارجی | بالا | انزوای بینالمللی همراه با نفوذ و مداخلۀ محدود برخی بازیگران خارجی منطقهای و فرامنطقهای. |
ب) شاخصهای اقتصادی (حوزۀ بحرانی)
شاخص | وضعیت در افغانستان | تحلیل |
فقر و زوال اقتصادی | بسیار بالا | وابستگی شدید به کمکهای خارجی که پس از ۲۰۲۱ قطع شد، بیکاری گسترده و ناتوانی در تأمین معیشت. گزارشها نشان میدهند که بیش از ۹۷٪ جمعیت در فقر به سر میبرند و رشد اقتصادی همچنان شکننده است. |
توسعه اقتصادی نابرابر | بالا | نابرابریهای مزمن منطقهای و اجتماعی تشدید شده است. |
ج) شاخصهای اجتماعی و جمعیتی (حوزۀ بحرانی)
شاخص | وضعیت در افغانستان | تحلیل |
آوارگان و پناهندگان | بسیار بالا | آوارگی داخلی و بازگشت اجباری مهاجران از کشورهای همسایه، فشار عظیمی بر منابع و خدمات دولتی وارد کرده است. |
برونکوچی و فرار مغزها | بسیار بالا | مهاجرت گسترده و مداوم تحصیلکردگان، متخصصان و سرمایۀ انسانی که ظرفیت بازسازی کشور را بهشدت تضعیف کرده است. |
فشارهای جمعیتی | بالا | کمبود خدمات عمومی و منابع برای جمعیت جوان و رو به رشد، همراه با بحرانهای انسانی و غذایی. |
تحلیل شاخصها نشان میدهد که شکنندگی دولت افغانستان به دلیل فروپاشی مشروعیت سیاسی، بحران حقوق بشر، و قطع شریانهای حیاتی اقتصادی در پی تحولات اخیر، در وضعیت هشدار بسیار بالا قرار دارد. اگرچه نمرۀ کل در سال ۲۰۲۴ اندکی نسبت به ۲۰۲۳ کاهش یافته (که ممکن است ناشی از کاهش درگیریهای مسلحانه داخلی و ثبات موقت باشد)، اما نمرات زیرشاخصها در حوزههای مشروعیت، خدمات عمومی و اقتصاد همچنان وضعیت بحرانی را نشان میدهند.
شاخص وضعیت افغانستان در سال ۲۰۲۴ خطر بزرگی را نشان میدهد که پیامد آن خطر فروپاشی است. کافی است به این دادهها توجه کنید:
- FSI (Fragile State Index): بسیار شکننده (۱۰۳.۹/۱۲۰)؛ ضعف نهادها و مشروعیت، افزایش خطر تجزیۀ عملی.
- HDI (Human Development Index): پایین (۰.۴۹۶)؛ نابرابری، خدمات عمومی ناکافی.
- CPI (Corruption Perception Index): فساد شدید (۱۷/۱۰۰)؛ کاهش اعتماد مردم و مشروعیت دولت.
- امنیت: مناطق خارج کنترل؛ امکان قدرتگیری گروههای محلی و تجزیۀ عملی.
- اقتصاد: وابسته به کمک خارجی و مواد مخدر؛ ضعف توسعه پایدار و بحران مالی.
در نتیجه میتوان گفت که دادههای تجربی نشان میدهند که افغانستان بهطور همزمان ضعف نهادها، مشروعیت پایین، فساد، بحران انسانی و امنیتی و وابستگی اقتصادی دارد که همگی آن را در معرض خطر تجزیۀ عملی یا خودمختاری محلی قرار میدهند.
۳. افغانستان؛ پایان یا تداوم پروژه
کافی است که به چارچوبهای مختلف نظری فروپاشی نگاهی بیفکنید و سپس متوجه خواهید شد که افغانستان در چه وضعیت ناگواری قرار دارد. وضعیت این کشور در تمام شاخصهای معتبری که ارائه شده، بحرانی است. برای تحلیل وضعیت افغانستان میتوان از دهها چهارچوب مفهومی دیگر هم بهره گرفت که در این یادداشت مجالی به پرداختن به آنها نیست. اما من میخواهم چند نکتۀ مهمی را که کشور را رو به فروپاشی میبرد، در اینجا یادآور شوم.
در یک نمای کلی، عواملی که افغانستان را به دولتی شکننده تبدیل کرده است، در دو دستۀ داخلی و خارجی دستهبندی میشود.
- افغانستان در داخل دولتی فروپاشیده با فرهنگی جزیرهای، شکافهای اجتماعی متعدد، بحران هویت و بحران عدم اعتماد و کینههای تاریخی است. بهعلاوۀ اینها سه مورد مهم دیگر هم وجود دارد که همیشه توسعه در افغانستان را به چالش کشیده است. نخست مسئلۀ رابطۀ ما با دین و قرائتهای برخاسته از آن است که امروز در قرائت طالبانی، وضعیت را بسیار پیچیدهتر از سابق ساخته است. موضوع دوم، رابطۀ ما با انتقال قدرت است. انتقال قدرت بر اساس روشهای دموکراتیک و عدم توسل به زور از نیازهای مبرم ما برای برقرار نظم سیاسی در افغانستان است. مسئلۀ مهم دیگر، نوع ساختار سیاسی افغانستان با توجه به بافت متکثر جامعۀ افغانستان است. نظام متمرکز یکی از عوامل شکست و فروپاشی نظمهای پی در پی شکستخوردۀ سرزمین ماست. امروزه مشکل ما تنها نگاه طالبانی به مناسبات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیست. طالبان خود محصول یک پروژۀ جهانی-منطقهای است و به نظر نمیرسد که عمر زیادی داشته باشد. مشکل اصلی این است که حضور طالبان در قدرت و سیاست آپارتاید جنسیتی آن بهجای ایجاد وفاق ملی، به نفاق ملی بیشتر دامن زده است. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که نگاه قومی به طالبان بیشتر از هر زمان دیگری در معادلات افغانستان آشکار شده است.
- در بعد خارجی هم نگارنده بر این باور است که جغرافیای افغانستان برای مدتی، مأموریت باتلاق امنیتی و زبالهدان امنیتی کشورهای عربی و اسلامی را ایفا خواهد کرد و سپس صدور بحران از این جغرافیا به مناطق پیرامون آغاز خواهد شد. ژئوپلیتیک افغانستان و جبر جغرافیای حاکم بر آن یکبار دیگر این کشور را در میانۀ جغرافیای نفوذ قدرتهای جهانی و منطقهای قرار داده است و این کشور بههیچعنوان توان مدیریت داخلی و پیرامونی خود را ندارد. بنابراین، آنچه که بیشتر گزینۀ فروپاشی را تقویت میکند، آیندۀ بیش از بیست گروه دهشتافکن از مناطق مهم جهان، بهویژه حضور طالبان پاکستان که این کشور را با چالش جدی مواجه ساختهاند، در جغرافیای افغانستان است. از سوی دیگر، رقابت جهانی در آسیای میانه و قفقاز به مراحل اوج خود نزدیک میشود و افغانستان گوشت قربانی در میانۀ این رقابت است. هنوز مشخص نیست که نظم جدید جهانی، با حضور قدرتهای جدید جهانی، به کدام سو میرود و کشورها برای تحکیم موقعیت آیندۀ خود در منطقه و جهان در حال یارگیری استراتژیک هستند. هند و پاکستان دو قدرت مهمی هستند که در آیندۀ افغانستان نقش مهمی بازی میکنند و رقابت این دو کشور بهصورت مستقیم بر افغانستان تأثیر میگذارد. درگیریهای جدید طالبان با پاکستان و نزدیکی این گروه به هند، اشتیاق آمریکا بر بازپسگیری بگرام، معادلۀ چندمجهولۀ افغانستان را پیچیدهتر ساخته است و در چنین شرایطی فروپاشی افغانستان دور از انتظار نیست. البته باید توجه داشت که سرزمینهای پیرامونی افغانستان و از جمله پاکستان هم بهشدت مستعد فروپاشی درونیاند و فروپاشی چون دومینو میتواند منطقه را درنوردد.
جمعبندی
با توجه به مباحث فوق، میتوان نتیجه گرفت که امکان فروپاشی پروژۀ افغانستان نسبت به بقای آن بیشتر است. اما این امکان بههیچعنوان به این معنی نیست که هیچ راهی برای عبور از این وضعیت و نجات افغانستان وجود ندارد. اتفاقاً من بر این باور هستم که افغانستان نسبت به بسیاری از کشورها، فضای بهتری برای حل مشکلات خود دارد. کافی است که سیاست قومی و قرائت تندروانۀ دینی جای خود را به سیاست معقول ملی و گذر از تندروی دینی بدهد. در میدانهای پیرامونی هم افغانستان با حل مشکلات خود با همسایهها و سیاست متوازن و متعادل منطقهای میتواند، تمام نگرانیهای جهانی و منطقهای در مورد آینده را رفع کند. بدیهی است که این یادداشت، بحثهای ادامهداری را میطلبد که شاید در جای دیگری و در بستر دیگری محل گفتگوی بینالاذهانی در کشور قرار گیرد.