شَبحِ افغانستان بر آسیای مرکزی
-نگاهی به اثر جدید امین صیقل و کریل نورژانوف-
رضا عطایی (کارشناسیارشد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران)
تحولات افغانستان بیش از همه، بر همسایگان افغانستان دارای تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم است. زیرا از یک سو افغانستان با سه کشور از پنج کشور آسیای مرکزی دارای مرز مشترک است(ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان) و از سوی دیگر پیوندهای تاریخی و فرهنگی، قومی و زبانی جداناشدنی میان افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی وجود دارد.
هر آنچه بر افغانستان میگذرد یا قرار است که بگذرد، از ابعاد مختلفِ امنیتی-سیاسی و اقتصادی-فرهنگی بر آسیای مرکزی تاثیر مستقیم و غیرمستقیم میگذارد. اما مهمترین تاثیر و پیامد، تاثیرات و پیامدهای امنیتی-سیاسی است.
برای مثال اگرچه در طول دو دهه اخیر کشورهای آسیای مرکزی به دلیل عدم مداخلات گسترده منطقهای و فرامنطقهای، فارغ از درگیریهای مسلحانه و جنگهای داخلی بودهاند اما یک افغانستان تحت شرایطِ گذار فعلی میتواند وضعیت را به طور اساسی تغییر دهد؛ تجربه جنگ داخلی تاجیکستان (۱۹۹۲_ ۱۹۹۶) بهترین شاهدمثال بر این ادعاست.
شایان یادآوری است، تحولات چند دهه اخیر در افغانستان و آسیای مرکزی به گونهای بوده است که آثار و پیامدهای آن صرفا در همین منطقه و این کشورها محصور نشد و محدود نماند، بلکه سرشت و سرنوشت “اسلام سیاسی” و “جنبشهای اسلامی” را نیز به نحوی تغییر داد.
کتاب “سایه افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزی” با عنوان اصلی: The spectre of Afghanistan: security in Central Asia(2021) از زمره آثار پژوهشی جدید در حوزه مطالعات افغانستان محسوب میشود که توسط کریل نورژانوف و امین صیقل، سال ۲۰۲۱م منتشر شده است.
این اثر بعد از پیشگفتار (صص ۱۲-۱۴) و مقدمه نویسندگان (صص ۱۵- ۳۲) در پنج فصل و در نهایت در ۳۷۳ صفحه، عهدهدار تبیین و تحلیل تاثیرات امنیتی افغانستان بر کشورهای آسیای مرکزی میباشد.
کتاب توسط سمیه مروتی و سارا حسنی، به فارسی برگردانده شده است و توسط انتشارات موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس) سال ۱۴۰۲ در تهران، چاپ و منتشر شده است.
امین صیقل، شخصیت برجسته علمی افغانستانی و استاد بازنشسته دانشگاه ملی استرالیا با همراهی همکار دانشگاهیاش کریل نورژانوف -معاون مرکز مطالعات عربی و اسلامی دانشگاه ملی استرالیا- در این اثر با الهام از مکتب امنیتی کپنهاک و مجموعه امنیتی منطقهای، موضوعِ امنیتیسازی و امنیتزادییِ افغانستان در آسیای مرکزی را در بازه زمانی ۲۰۰۱-۲۰۲۰م تحلیل و بررسی کردهاند.
از نظر صیقل و نورژانوف مخاطرات امنیتی از جانب افغانستان برای کشورهای آسیای مرکزی، حول شش روایت مختلف از ناامنی شکل میگیرد: ۱- تروریسم و رادیکالیسم؛ ۲- قاچاق مواد مخدر؛ ۳- تسری جنگ از افغانستان؛ ۴- بحرانهای بشردوستانه و موج پناهندگان؛ ۵- وفاداری قومی و فرامرزی؛ و ۶- خطر درگیرشدن در رقابتهای بزرگ با محوریت افغانستان. (ص ۹۴)
نویسندگان کتاب، روابط افغانستان و آسیای مرکزی را رابطهای پارادوکسیکال و تناقضآمیز تحلیل میکنند که علیرغم وجود زمینهها و بسترهای فرهنگی-تاریخی و مجاورتهای سرزمینی، این امر منجر به توسعه روابط پایدار و مستحکم سیاسی و اقتصادی در روابط طرفین نشده است، بلکه افغانستان، حکمِ یک “دیگری” برای کشورهای آسیای مرکزی داشته است که “امنیت” نقش کلیدی را در روابط افغانستان و آسیای مرکزی بازی میکند:
《نویسندگان در این کتاب، تحولات منازعه افغانستان را تحلیل میکنند و به این سوال پاسخ میدهند که چگونه کشورهای آسیای مرکزی با تهدیدهای ناشی از این منازعه در گذر زمان مقابله میکنند. “امنیت” عامل تعیینکنندهای در سیاست کشورهای منطقه در قبال افغانستان است؛ اما تنها عامل نیست. اقتصاد، ژئوپلتیک، فرهنگ، نگرانیهای زیستمحیطی و سایر ملاحظات نیز باید مدنظر قرار گیرند.》(ص ۱۷)
دو استاد مرکز مطالعات عربی-اسلامی دانشگاه ملی استرالیا، با بررسی تحولات دو دهه اخير افغانستان، برهه مرسوم به دوره جمهوریت (۲۰۰۱- ۲۰۲۱م)، نگاه کشورهای آسیای مرکزی به افغانستان را نگاهی تهدیدمحور توصیف و تحلیل میکنند که نشان میدهد افغانستان در طول دو دهه پیشین نیز به عنوان “منبع تهدید” از دریچه آسیای مرکزی بدان نگریسته میشده است. (صص ۱۲۲ و ۱۲۳)
صیقل و نورژانوف در بخشی از کتاب با بررسی پیشینه و رویه “داعش خراسان” بر این نظرند که با شکست داعش در عراق، نیروهای وابسته حاشیهای آن، به ویژه در افغانستان و آسیای مرکزی، جان و حیاتی تازه به خود گرفتهاند. (ص ۹۵) به همین دلیل، مساله یا چالش “داعش” را یکی از نگرانیهای جدّی امنیتی همسایگان شمالی افغانستان میدانند (صص ۹۴- ۹۸) و در این باره بر این نظرند که:
《داعش خراسان میراثدار استراتژی توسعهطلبانهای بود و پایههای خود را بر “حکمرانی ضعیف، نارضایتی مغفول مانده و امنیت ضعیف” با هدف تثبیت قدرت در سراسر منطقه استوار میکرد. داعش آگانه به دنبال تشدید اختلافات قومی، سرزمینی و فرقهای جهتِ بومیسازیِ برنامه خود در میان مسلمانان حاشیهنشین و جمعیتهای سکولار بود.》(ص ۹۷)
نسخه انگلیسی کتاب فوریه ۲۰۲۱م و پیش از سقوط کابل و نظام مرسوم به جمهوریت منتشر شده است و بررسی سیر تحولات تنها تا اواسط ۲۰۲۰م را شامل میشود. با این وصف نویسندگان، پروژه ملتسازی ایالاتمتحده آمریکا در افغانستان را طرحی ناکام میخوانند که برای افغانستان تنها دارای پیامدهای جدی امنیتی بوده است (ص ۵۱) و در این باره بر این نظرند که:
《حمله آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، ذیل راهبرد اعلامی “جنگ علیه تروریسم” خوشبینی بسیار زیادی را به آینده این کشور و منطقه موجب شد. با گذر زمان، خوشبینیهای اولیه بسیاری از افغانها و نیروهای دموکراتیک در سراسر جهان جای خود را به سرخوردگی و یأس داد… با آغاز جنگ علیه ترور، جورج دبلیو بوش، ریسجمهور وقت ایالاتمتحده آمریکا قول داد صلح، ثبات، امنیت، رفاه و دموکراسی را در افغانستان -و سپس در عراق- برقرار سازد و جهان را از آنچه وی، وحشتی آشکار خواند، رهایی بخشد. امروز، توخالی بودن این وعده، بیش از هر زمان دیگری احساس میشود… با سرمایهگذاری هنگفت ایالاتمتحده و متحدان ناتو و غیرناتوی آن در خون و منابع افغانستان، دیگر نیازی به محاسبه میزان هزینههای مالی و جانی مردم این کشور نیست؛ شرایط افغانستان به آیندهای که بوش وعده داده بود، هیچ شباهتی ندارد.》(صص ۳۳ و ۳۴)
اگرچه همانطور که اشاره شد، تالیف کتاب مربوط به سال ۲۰۲۰م و انتشار آن مربوط به فوریه ۲۰۲۱م، پیش از سقوط کابل و مستولیشدن مجدد طالبان بر صفحه شطرنج افغانستان میباشد، با این وصف، نویسندگان در فصل پایانی کتاب به عنوان نتیجهگیری، درباره نگاه و رویکرد کشورهای آسیای مرکزی در قبال مسائل و تحولات افغانستان، چنین مینویسند:
《به نظر میرسد جمهوریهای آسیای مرکزی نیز از پویایی و پیچیدگی حاکم بر وضعیت پرمخاطره افغانستان غافلگیر شدهاند. این جمهوریها از کاهش تدریجی سطح روابط آمریکا و روسیه و نیز احتمال شکلگیری “جنگ غیرمستقیم و نیابتی” میان آن دو در عرصه دیپلماتیک از یک سو، و جنگ طالبان با دولت کابل از سوی دیگر آگاهاند. رهبران منطقه اساسا موضع زیرکانه و منفعلانهای را در قبال تحولات بعدی اتخاذ کردهاند. اظهارات آنها درباره افغانستان در سال ۲۰۱۹ در مقایسه با سال ۲۰۱۸، به طور قابل ملاحظهای محتاطانهتر بوده است و سخنانشان فراتر از جمله “بگذار مردم تصمیم بگیرند” در بزنگاهها نرفته است.》(ص ۳۱۰)
دیدگاهها و نظرات ابرازشده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع گزاره را بازتاب نمیدهد.