نگاهی به «سرزمین شعر»

نگارنده: سید عوض­علی کاظمی

دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی[1]

مقدمه:

سنت ادبی شعر­خوانی و سخن­سنجی در محافل ادبی، سیاسی و فرهنگی؛ بویژه حلقات و انجمن­های ادبی تاریخ طولانی دارد، کاری که توسط حکومت­های ادب­دوست صورت می­گرفت و در مواردی ده­ها شاعر در یک­حلقۀ دربار امرار معاش کرده قریحه­آزمایی می­نمودند، این سنت نیکو، در تاریخ ادب فارسی عمری به درازای آثار تولید­شده در تحت قلمرو حکومت­های زمان دارد، از سامانیان و غزنویان و تیموریان گرفته تا حکومت­های  هم­روزگار ما. در طول این دوران، شاعران به دو دستۀ موافقان و مخالفان گفتمان­ها به فعالیت خویش ادامه داده­اند و هرکسی چند­صباحی در زیر گنبد­ کبود تخیل کرده و خواسته داد سخن بدهد، ولی از میان هزاران شاعر و قطعات اشعار بی­شمار در دوره­های مشخص تاریخی، تنها کسانی شانس این را داشتند که به قله­های بلند تاریخ ادبی گام بگذارند؛ کسانی­که امروزه نام و آوازۀ­شان در ذهن­ها تبلور دارند و اشعارشان همچنان مخاطبانی را به خود می­کشند. دوام و جاودانگی شعر آنان، تنها وابسته به حمایت­های سازمانی و تشکیلات نمی­باشد، بلکه ضمن داشتن این امور از قریحۀ ذاتی خوب برخوردار بودند. به قول دکتر شفیعی کدکنی، با درک نقش تاریخی، خلاقیت فردی هم داشتند، به همین علت اشعارشان بر دل­ نسل­های روزگاران چنگ زدند و باعث جاودانگی گردیدند. درحالیکه به قول بزرگان، اکثر شاعران معاصر، چهره­های تاریخ مطبوعاتی­اند، تنها تعداد اندک آنان در تاریخ ادبیات جایگاه تثبیت­شده دارند، ولی اکثریت حتی در پایین­ترین سطح کوهپایه شعر هم نمی­رسند.

با این رویکرد اگر بخواهیم به برنامۀ سرزمین شعر نگاه اندازیم، ازآن برنامه­های فرهنگی و حمایتی است که می­خواهند زمینۀ رشد و بالندگی شاعرانی را فراهم کنند تا تعدادی نازک­خیالی­هایی­شان را به نمایش بگذراند؛ شاعرانی­که برخی­های­شان حرفی برای گفتن و سخنی برای شنیدن دارند، ولی مجالی برای بروز احساسات خویش کمتر می­یابند.  در در روزهای اخیر که فارسی زبانان جهان فصل دوم برنامه را تجربه می­کنند، نسبت به بسیاری از برنامه­های رسانه­ای از شور و هیجان بالایی برخوردار هست؛ به دلیل اینکه شعر و ادبیات متعلق به فردی خاصی نیست، بلکه حاصل تراوش­های نازک اندیشانۀ کسانی­اند که در یک جغرافیای مشخص، عاطفه و خیال­شان را با تار اندیشه گره زده و دردهای ناگفته مردمانی را درآن گنجانیده­اند که شاید سال­ها می­گذشت فرصت و توان  آنرا پیدا نمی­کرد تا پیام خود را به گوش هم­نسلانش برساند، ازاین نگاه شعرهای این فصل از سرزمین شعر، شنیدنی و دیدنی بود.

اما با همۀ مزایایی­که برنامه سرزمین شعر این دوره دارد، از زوایای مختلف قابل تأمل و بررسی است، برای اینکه این برنامه در مرکز رسانه­ای کشوری برگزار می­شود که نام ایران را با خود به همراه دارد، جغرافیایی­که در یک هزار و اندی سال، هزاران شاعر بلندآوازه و چهره­های صاحب اندیشه، بر قله­های تاریخ فرهنگ و ادب آن ایستاده و فریاد لمن الملکی سر­داده­اند، دفترهایی به زرنوشته­ای را به میراث گذاشته که فراتر از هر جنس گرانبهایی جهان می­ارزد. سرزمین شعر از پایتخت چنین سرزمینی به نمایش می­رود و هزاران مشتاق شعر و سخن پارسی در سراسر جهان با­چنین برداشتی به پای تلویزیون می­نشینند و  انتظار دارند که ذوق و دیدگاه آنان هم مورد توجه قرار گیرند تا به تداوم این جریان کمک بیشتر کرده باشند.

من هم به عنوان یک پارسی­زبان و علاقمند شعرهای ناب معاصر پارسی و دغدغه این چنینی، خواستم تا از نظرگاه مخاطبان سرزمین شعر، پیرامون عناصر تشکیل­دهندۀ برنامه تأملی داشته باشم و با دید تحلیلی به برخی از مزایا، نواقص و تأثیرات آن بر اهالی این سرزمین نگریست شود. شاید چشمی پیدا شد که عینک بی­رنگ بر چشمان داشته باشد و با نگاهی ذره­بینی از بالا به پایین به آن طرف پردۀ تلویزیون  هم  خیره گردیده تعمق خواهند کرد که دارد چه­ می­گذرد و عجب شور و هیجانی بوجود آمده ویا هم برعکس بعد از هر برنامه چه حس بی­احساسی برای تعدادی از بینندگان و اشتراک­کنندکان بوجود آمده و چه قلب­هایی که نشکسته و چه جگرهایی که بعد از شکست در بازی روزگار خون نشده است و و و… به همین خاطر به عناصری تشکیل دهندۀ این برنامه؛ چون شاعران/ شعر­خوانان، اشعار، منتقدان و مخاطبان به طور گذرا و فشرده پرداخته می­شود.

  1. شاعران/ شعر­خوانان

نخستین اصل برنامۀ سرزمین شعر را شاعران تشکیل می­دهد؛ چون برنامه بر محوریت حضور آنان شکل گرفته است. آرزوی بسیاری­ها هم بودند که در چنین برنامه­هایی بتوانند اشتراک نمایند و متاع­شان در بازار دل­ها در سرزمین ادب عرضه دارند… اما اینکه بسیاری­ها ویزای ورود به این سرزمین را بدست نیاوردند جای تای پرسش دارد، شاید اینان نواقص مدرک ویا صفرخرج نداشتند و یا میزبان ورود این اشخاص را به ضرر سرزمین می­دانسته­اند.

ازاین که بگذریم، ده­ها شاعری که در سرزمین شعر امسال اشتراک کردند، بیشترشان از حوزۀ  ایران و افغانستان، با ترکیب اقوام، مذاهب و جنسیت­های مختلف بودند که جای قدردانی دارد و از ترکیب و انتخاب­شان درسهایی زیاد می­شود گرفت؛ لکن انتقادهای زیادی هم وارد هست. با اینکه شاعران خوب و توانمند هم در برنامه اشتراک کرده بودند اما با تغییر رویکرد می­شد بهتر ازاینها را هم با خود داشت و به جهانیان نشان داد. به دلیل اینکه از میان هزاران شاعر نغزسخن و مبتکر با چهره­هایی دراین برنامه مواجه بودیم که تعدادشان نه قریحۀ ذاتی در شعر­سرایی داشتند و نه آگاهی­های لازم از فنون ادبی و شعری کسب کرده بودند، ولی قارچ­گونه در رعد و برق­های سرزمین شعر در کنار گل­های خوش­رنگ سربرآوردند و با رنگ­های کاغذین خویش برق چشمان تعدادی را گرفتند و ترانۀ رعنایی و برابری را در برابر تک­درختان سبز و قدرسای کوهستان ادب پارسی به خوانش گرفتند؛ صحنه­هایی­که آدم را به یاد داستان مناظرۀ کدو و چنار حکیم ناصر خسرو بلخی می اندازد؛ آنجایی که کدوی بیست­روزه، بدون آگاهی از کوتاهی عمر خویش بر چنار قدبلند دوصدساله می­شورد و از برتری حرف می­زند:

نشنیده‌ای که زیر چناری کدوبنی

بررُست و بردمید برو بر، به روز بیست؟

پرسید از آن چنار که «تو چند ساله‌ای؟»

گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»

خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز

برتر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست»

او را چنار گفت که «امروز ای کدو

با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است

فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان

آنگه شود پدید که از ما دو، مرد کیست»

 حضور تعدادی این متشاعران، برای تمرین و بازشناسی قریحۀ آنان خوب هست؛ ولی بالاکشیدن آنان، در تاریخ ادب فارسی خیلی برازندۀ حوزۀ تمدن پارسی نیست، چندان به حال و روز شعر فارسی هم کمکی نخواهد کرد، جزاینکه اعتبار شعر و شاعری را پایین بیاورد دیگر امتیازی ندارد. تنها می­تواند چند صباحی برنامۀ مطبوعات و رسانه­های تصویری را پر کند دیگر فایده­ای ندارد؛ چون اکثراً با سبک فردی و متشاخص­شدن سال­ها فاصله دارد؛ اما از برکت چنین برنامه­هایی همچنان سربلند به پیش می­روند… واقعیتش نحوۀ برخورد با این طیف شاعرنمایان، از نگاه مخاطبان برنامه، نقص اصلی کار می­باشد که چندان مهرشان بر دل نمی­نشیند.

  • اشعار

از هر زاویه­ای که به شعر بنگریم و با هر رویکردی این ژانر ادب پارسی را تعریف کنیم، بازهم می­بینیم که در برنامۀ سرزمین شعر، گل­هایی به بازار نیامد که رنگ و بویی آنچنانی داشته باشد تا دماغ جان را معطر سازد.

چه شعر را براساس نظریۀ زبان­شناسان، حادثه­ای بزرگ در زبان قبول داشته باشیم ویا گره­خوردگی عاطفه و تخیل در زبان آهنگین بدانیم، بازهم در برخورد با شعرهای جوانان سرزمین شعر، تعدادی از سروده­های آنان شعر نیستند که هیچ، حتی نثر خوب هم نیستند، برخی از این گفته­ها فقط نظم خالص­اند که به قول بزرگان از خودکشی­های ذوقی به حساب می­آید نه از شعرهای خودجوشی که مولوی­وار از سر شب تا به سحر سروده شود و قصه­های نی در نیستان زمزمه کند و یا حافظ­گونه­هایی باشد که ده­ها خواننده را با رویکردهای جدید به عمق خود راه دهد.

اگر از شعرهای نمادین بگذریم که برسر دست­یابی به معانی آن بحث هست، دراین برنامه کمتر دیده شد. به لحاظ محتوایی تعدادی ازاین شعرها، از مزخرف­ترین و بی­مایه­ترین سروده­های معاصر محسوب می­گردد، همانند مدعای آن شاعرجوانی­که گریه پدر و خندۀ پسرش فارسی است و کمر مادرش فارسی درد می­کند… و موارد دیگری که نیاز به دقت بیشتر منتقدان دارند تا دریابند که چه­ها از پیش نظر آنان گذشته­اند. این نوع شعرها آدم را به یاد درس سبک شناسی استاد شفیعی کدکنی می­اندازد که سال 1399 خورشیدی، پیرامون شعر تزریق دربارۀ طرزی افشار سخن می­گفت و بیتی را مثال می­آورد که پیشرو این بزرگواران محسوب می­شود، آنجایی­که طرزی افشار، در یک شعر تزریق می­گوید:

لیلی ز دریچۀ تکلم

می­کرد به فارسی تبسّم

خوب اگر قرار باشد یکی به فارسی تبسّم بتواند، با عبور از چنین هنجاری، همان می­شود که مادر دیگری به پشتو کمرش درد کند و بابای کسی به ازبیکی و لری و کردی گریه کند… مشت نمونۀ خروار اینها از معایب شعرهایی بود که در سرزمین شعر به آنها نه تنها با جدیت علمی برخورد صورت نگرفت بلکه مهر تأیید هم برخطاهای­شان گذاشته شد… . شاید عاقلان خود بهتر دانند ما که از شعر همین الفبایش را می­دانستیم و از بزرگان ادب همین­ها را خوانده بودیم؛ ولی شاید ذوق زمانه و تقاضای برنامه، متاع دیگری می­طلبیده که برهم­زنندۀ هنجارها باشد و به گور بالای سنایی و عطار و حافظ و بیدل بخندد.

  • منتقدان

با اینکه در میز منتقدان سرزمین شعر، شاعران نامدار و خوش­نام حوزۀ زبان فارسی تکیه زده بودند، ازاین حیث اعتبار برنامه بد نبود، نکات خوبی هم را در لابلای برنامه ازآنها آموختیم؛ اما نقد و نظرهایی­که توسط بزرگواران بر اشعار صورت گرفتند، برای میلیونها مخاطب آگاه، شعرشناس و ادب­پرور سرزمین شعر که انتظار فراتر ازاین مسایل را داشتند خیلی قناعت­بخش نیست.

نخستین موردی که بر ترکیب اشخاص این میز وارد هست این­ست که چرا از میان این همه استاد متخصص و شعرشناس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه­های جمهوری ایران که سال­هاست کرسی تدریس و تحقیق در حوزۀ نقد و نظریه­های ادبی و زبانی را به عهده دارند و صاحب ده­ها اثر بی­بدیل در نظریۀ شعر و ادب می­باشند، یکی به عنوان متنقد دعوت نگردیده بودند تا اشعار به طور فنی و تخصصی مورد بررسی قرار گیرد. مگر قحط­الرّجال آمده که چنین بی­توجهی صورت می­گیرد و یک متخصص دانشگاهی نیست که برای نقد آثار شاعران معاصر در چنین برنامه­هایی حضور پیدا کنند، این به معنای نفی شاعران عزیز منتقد در میز نیست، ولی این نقص خیلی جدی کار هست، چون در اکثر برنامه­ها، شاهد نقد فنی و تخصصی نبودیم، جز اینکه به چند سخن کلی از روی بی­مضمونی، مصلحت­گرایی و شاید عدم تسلط به نکات ظریف بسنده می­شد، فقط اشاراتی به محتوایی اثر وجود داشت، جز این چیز دیگری نشنیدیم. بدور از ساحت دوستان شاعر، قرار نیست هرکسی­که شاعر بود، حتماً منتقد برجسته هم هست، نظریه­های جدید ادبی و بلاغت کهن را هم به شکل کاربردی می­داند… درحالیکه شاعرانی در ادب فارسی داشتیم که حتی سواد کافی خواندن هم نداشتند ولی بهترین اشعار ازآنان باقی مانده است. اگر چنین می­بود، دیگر امروزه نیاز به نقد ادبی و علوم و فنون جدید احساس نمی­شد. به همین­خاطر بسیاری از شاعران بعد از نقدهای اساسی و بنیانکن از حال و هوای روزگار ماندند و بخصوص بعد از سقوط حکومت­ها در ایران و افغانستان شعر و آثار تعدادی از بازار افتاد و از ذهن­ها محو شد، درحالیکه دیروز هم مثل این روزها، رسانه­ها را تعدادی در اختیار داشتند و از امکانات خوبی برخوردار بودند، چرا شعرها، پیش از شاعرشان مردند و تاریخ انقضای­شان فرارسید و به زباله­های تاریخ افتادند؛ اما حافظۀ تاریخ از شعرها و تک­بیت­های کسانی لبریز گردیدند که سخنان­شان جزء ممنوعیات زمانه محسوب می­گردیدند… دلیلش ذوق­زدگی و برخورد سلیقوی با درّ دریای دری بود که گاه­گاهی به پای خوکان زمان ریخته می­شدند. ازاین حیث، سرزمین شعر، کاملاً زیر سوال هست؛ چون باید در چنین برنامۀ فرهنگی- که ممکن مصارف بزرگی هم برای دولت داشته- باید شعردوستان و شاعران جوان، فرهنگ نقد تخصصی را فرا می­گرفتند نه اینکه صرف کسی شعرش خوانده شود و بعد ازآن باد در غبغب انداخته و با چهار بیت شعر و تأیید داوران بر ریش فردوسی و نیما و عاصی بخندند!

  • مخاطبان

سه بخش نخست برنامۀ سرزمین شعر جنبۀ فنی دارد که زمان بیشتر و مکان مناسب را برای تحلیل و تبصره وسیع­تر می­طلبد، چون در چنین نوشتاری، جای گپ و گفت  طولانی نیست، فقط می­شود به مثل معروف پارسی استناد کرد که «اگر در خانه کس است، یک حرف بس است»؛ اما سخنان شنیدنی و حرف­های جذاب در بعد مخاطبان برنامه وجود دارد که باید به گوشه­های آن اشاره شود. باورم براین است، اگر تعدادی از شنوندگان و اشتراک­کنندگان بتوانند خاطرات­شان را دربارۀ سرزمین شعر بنگارند، آنگاه به تأثیرات برنامه­ای به پهنای شعر فارسی پی­خواهیم برد و درخواهیم یافت که جغرافیای امروز زبان و ادب پارسی چه لعل­هایی را با خود به همراه دارد که از تابش آفتاب به گرانبهاترین­های جهان مبدل گردیده و انداختن آن به گردن هرکس و ناکس جفای روزگار محسوب می­گردد.

از محتوای برنامه که بگذریم، ساختار رقابتی و گزینه­های نظرسنجی در میان اهالی سرزمین شعر تأثیر خوبی داشته است، مردمان این سرزمین پهناور را آنچنان به شور و حال و رقابت بازی کشانده است که شاید در هیچ انتخابات جهان چنین کشاکش دیده نشود، اگر به عمق جامعه و نگاه بازخوردی به برنامه صورت گیرد، مخاطبان خواهند گفت که تجربۀ آنان نشان می­دهند که کسانی برای قله­نشین کردن شاعران محبوب­شان سر از پا نمی­شناختند و شب تا سحر خواب از چشمان­شان کوچ کرده بودند. دراین روزها، وقتی با بسیاری­ها در شهر و بازار سر­می­خوری، سخن از سرزمین شعر و شاعر برگزیده به میان می­آید، کسانی­که حاضرند سرشان را بدهند تا چند­صد رأی، برای برکشیدن شعر و شاعر مورد پسندش کمایی کنند؛ ولی زهی بازار ناصرافی که در پلۀ ترازویش سرهای انسان به اندازۀ یک رای هم محسوب نمی­شود، تعلقات چنان پرده­هایی بر چشمان آدم­ها آویخته که هنرها به جای خوش­نمایی،کره­صورتی به خود می­گیرند… ازاین نگاه برنامۀ سرزمین شعر، از اهمیت خیلی بالایی برخوردار بود، چون هم جنبۀ سرگرمی داشت و هم زمینۀ آشنایی با شعرهای تازه و ناب بود و باعث تحرک و بیداری نسل جوان هم گردید. برای شاعران هم فهماندکه شعرهای متعهد و ناب بدون مخاطب و تأثید ذوق جمعی چندان کارایی نخواهند داشت، این ذوق جمعی است که اگر خوب مدیریت شود، توانمندی شاعر را تشخیص می­دهد و در جاودانگی شعرشان کمک می­کند.

در نهایت امیدوارم که در فصل­های بعدی سرزمین شعر، به وسعت اندیشۀ تمدن پارسی، شاهد ظهور و حضور نخبگان ادبی و قریحه­های جدید باشیم تا گلستان ادب همچنان سرشار از گل­های رنگارنگ و میوه­های دلکش و ذایقه بخش کام جان را شیرین گرداند.

گل نیست، ماه نیست دل ماست پارسی

غوغای کوه ترنم دریاست پارسی


[1] alikazimi461@gmail.com

آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=1606

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *