شهوت ابنسینا
شهوت[1] ابنسینا[2]
یوپ لامیر[3]
ترجمهی عتیق اروند
چکیده
علیرغم علو مقام ابنسینا در فلسفه و پزشکی، او کسی نبود که خودش را در آثارش دفن کند. او زندگی فوقالعاده پرماجرایی داشت؛ روایت شده که شیفتهی غذای خوب، نوشیدنی و عشقبازی بوده است. این نوشته، نظر معروف اما کاملا غیرمعمولی را به بحث میکشاند که مطابق آن، ابنسینا بر اثر افراط در برقراری رابطهی جنسی جانش را از دست داد. تجزیه و تحلیل دقیق منابع و قرابت عقل سلیم به ادعاهای پزشکی حامیان این نظر، نشاندهندهی آن است که ابداً این اتهامات را هیچ مدرکی تأیید نمیکند. کاملاً بالعکس: خواهیم دید که منبع اصلیای که همهی روایات بعدی به آن استناد میکنند، در دو نقطه دستکاری شده تا تصویری که ما از شهوترانی ابنسینا میشناسیم ایجاد شود. بنابراین باید چنین فرض بگیریم که آنهایی که با ابنسینا و فلسفهاش دشمنی داشتند، در پس این ماجرا هستند. به احتمال قوی این دستکاری در نیمهی اول قرن دوازدهم میلادی انجام شده است.
مقدمه
کمتر موردی در باب زندگی ابنسینا (980 – 1037) به اندازهی بیاعتدالی[4] وی در سکس، تخیل مردم را برانگیخته تا جایی که بسیاری معتقدند همین امر سبب مرگ وی شده است. روایات مربوط به این برداشت، معمول و شایع است و تا جایی که توانسته سویهی آسیبپذیر این متفکر استثنایی را فاش سازد، باید موجبات استقبال و دلگرمی مخالفانش را فراهم کرده باشد.
من تا همین اواخر، هرگز در این زمینه، نیکنامی ابنسینا را که سخت همچون سنگ مینمود زیر سوال نبردم. اما این تا هنگامی بود که تصمیم گرفتم بیشتر در این باب بدانم.
با بررسی شواهد موجود، به این نتیجه رسیدم که گرچه ابنسینا در واقع مردی شهوتران به نظر میرسد، دلیلی وجود ندارد که باور کنیم عادات جنسی او موجب بروز بیماری جدی شده و یا حتی میتواند چیزی از مرگ دردناک و نابهنگام وی بگوید.
اجازه دهید با دو مثال از نمونهی تصویری که از سکسوالیتهی ابنسینا در ادبیات مدرن ترسیم شده آغاز کنیم. جان مکگینیس[5] در روایتاش از صنوف عصرانهی ابنسینا در همدان (حدود 1015) چنین میگوید:
عصر با شاگردانش ملاقات میکرد… پس از آن، درسها در بزمی تقریباً پرآشوب با شراب و انبوهی از طلاب صنوف گوناگون پی گرفته میشد… در شکل تا حدودی مبهم، از آنجا که در این دوران، بیشتر طلاب ورزیده زنان برده بودند و کنیزها به مثابه افرادی که در دسترس اربابان جنسیشان قرار دارند دیده میشدند، شبنشینیهای ابنسینا احتمالاً شامل مقداری «تفریحات بزرگسالان» میشد که با مشاهدات خود جوزجانی که با اشتهای جنسی سیریناپذیر ابنسینا همراه بود، مطابقت داشت.[6]
و سهیل افنان،[7] در «ابنسینا، زندگی و آثارش» چنین مینگارد:
او به مثابه مردی با شور مفرط ـ که به اعتدال نمیخورد ـ بسیار بیش از آنچه بدن قویاش تاب داشته باشد، به روابط جنسی پرداخت. گفته میشود که حتی در وضع ناتوانی جسمی نیز از این کار پرهیز نکرد.[8]
اکثر منابعی که از ابنسینا نام بردهاند، مملو اند از تعریف و تمجید دانش و توانایی او؛ اما حتی یک کلمهی ستایشآمیز در مورد شخص خودش ندارند. اغلب به صورت نیمهتمسخرآمیز تذکر دادهاند که او کسی بود که به خاطر افراط در سکس مرد و کتب «شفا» و «نجات»، به شفا و نجات وی کمکی نکرد.[9]
این است افکار عامه[10] در باب زندگی جنسی ابنسینا، بر مبنای شهادت شاگرد، دستیار، همدم بیستوپنج ساله، منجم و فیزیکداناش، ابوعبید جوزجانی.[11] ابنسینا زندگینامهاش را به جوزجانی دیکته کرد و جوزجانی نیز این زندگینامه را با شرح وقایع ـ از نخستین دیدار تا هنگام مرگ استاد در 1037 ـ تکمیل کرد.[12] در نهایت صرفاً مبتنی بر دو قطعه از روایت جوزجانی است که تمامی روایات مابعد از فساد جنسی ابنسینا ارائه میشود. خب، این قطعات چه میگویند؟
گواهی نخست
جوزجانی در قطعهی نخست ـ بر اساس نسخه دوزبانهی عربی/انگلیسی گلمان ـ چنین میگوید:
و کان الشیخ قوی القوی کلها و قوه المجامعه من قواه الشهوانیه اقوی و اغلب ویشتغل به کثیرا فأثر فی مزاجه… حتی صار امره فی السنه… اصاب الشیخ قولنج.[13]
ترجمهی گلمان:
شیخ در تمامی قوایاش نیرومند بود و نیروی جنسیاش قویترین و غالبترین نیروی شهوانیاش[14] بود و او اغلباً از آن استفاده میکرد و این بر مزاجاش اثر میگذاشت… تا آنجا که در سال… شیخ به قولنج مبتلا شد.[15]
تا آنجا که من میدانم، نسخه و ترجمهی گلمان از این قطعه هرگز به چالش کشیده نشده است. پس اجازه دهید نگاهی دقیقتر به بخش اول روایت فوق داشته باشیم:
شیخ در تمامی قوایاش نیرومند بود و نیروی جنسیاش قویترین و غالبترین نیروی شهوانیاش بود و او اغلباً از آن استفاده میکرد و این بر مزاجاش اثر میگذاشت…
اول از همه، منظور گلمان از ترجمهی «قواه الشهوانیه» به concupiscible faculties چیست؟ در توضیح این مطلب باید به این نکته اشاره کرد که جوزجانی نیز همچون استادش ابنسینا تصوری مشائی از نیروی نفس انسانی داشته است؛ نیروی نفسانیای که «قواه الشهوانیه» بخشی از آن است. ابنسینا در بحثاش از قوای نفسانی بشر در کتاب شفا، طبقهبندی کاملی از این قوا ارائه میکند. با محدود کردن خویش به بخشی از این طبقهبندی که ما را مستقیماً به «قواه الشهوانیه» میرساند، سلسلهمراتب ذیل پدیدار میشود: 0. نفس ← 1. حیوانیه ← 1. a قواه محرکه ← 1. a (i) باعث الی الحرکه = قواه نزوعیه یا شوقیه ← 1. a. (i). A قواه شهوانیه.[16] در انگلیسی: 0. روح ← 1. روح حیوانی ← 1. a نیروی محرکه ← 1. a. (i) تحریک به حرکت = نیروی شوقی (میل کننده) ← 1. a. (i) A. نیروی شهوانی. با نیروی concupiscible (که از واژهی لاتینی concupisco به معنای بسمشتاق گرفته شده) روح رو به سوی چیزی متمایل میشود که برای حواس مناسب تشخیص داده شود. حواس را باید به گستردهترین معنای آن دریافت: لامسه، چشایی، بویایی، بینایی و شنوایی.[17] بر اساس این، شاید گفته شود که نیروی شهوانی با لذایذ جسمانی معطوف به چیزهای نیک زندگی در ارتباط است. تا آنجا که من میدانم، ابنسینا در هیچجا از صورت جمع «قواه الشهوانیه»ای که در جوزجانی مییابیم، استفاده نکرده است. چیز عجیبی نیست؛ چرا که «قواه الشهوانیه» یک نیروی واحد است. بنابراین استفادهی جوزجانی از صورت جمع، به بهترین وجه، به مثابه تجلیات گوناگون نیروها در قالب بیانات گوناگون میل نفسانی درک میشود.
در همان قطعه، عبارت «قوی القوی کلها» (گلمان: نیرومند در تمامی قوایش) باید به دلبستگی فراوان ابنسینا به لذت نفسانی به طور کلی اشاره داشته باشد. هیچ دلیلی وجود ندارد که بپذیریم اشاره به چیزی فراتر از آن است. در پایان، به نظر نمیرسد که sexual faculty گلمان ترجمه و قرائت درستی از واژهی عربی «قوه المجامعه» باشد. چنین نیرویی در نفس وجود ندارد؛ چرا که faculty به سختی میتواند به استقامت جنسی ابنسینا ارجاع دهد و به نظر میرسد که این ترجمه به هدف رساندن محتوا، به شدت بدبینانه و نامحترمانه است. در عوض، پیشنهاد من این است که «قوه المجامعه» را به معنای معمولتر میل جنسی بفهمیم. این چیزی است که جوزجانی گفته است:
و کان الشیخ قوی القوی کلها و قوه المجامعه من قوان الشهوانیه اقوی و اغلب ویشتغل به کثیراً…
میتوان آن را به صورت ذیل بیان کرد تا اندکی ترجمهی گلمان اصلاح شود:
شیخ مردی بسیار شهوانی بود، میل جنسیاش قویترین و غالبترین تجلی نیروی شهوانیاش بود و اغلباً از آن خرسند[18] میشد.
سپس جوزجانی چنین ادامه میدهد:
فأثر فی مزاجه… حتی صار امره فی السنه… اصاب الشیخ قولنج[19]
در ترجمهی گلمان:
این بر مزاجاش اثر میگذاشت… تا آنجا که در سال… شیخ به قولنج مبتلا شد.
اکنون باید پرسید که مرض قولنج چیست؟ در پزشکی معاصر، نوعی درد شدید شکمی است که در بزرگسالان به دلیل وجود سنگ کلیه (قولنج کلیوی)، یا به دلیل وجود سنگ کیسهی صفرا (قولنج صفرایی) ایجاد میشود. در هر دو مورد، سنگها موجب انسداد میشوند. مورد نخست، گرفتگی لولههای عضلانیای است که ادرار را از کلیهها به سمت مثانه هدایت میکنند، در حالی که مورد دوم، سنگها مجرایی را مسدود میکنند که صفرا از طریق آن، کیسهی صفرا را به رودهی کوچک تخلیه میکند تا در فرایند هضم غذا کمک کند. جدای از این، قولنج کودکان نیز هست که بنا بر دلایل گوناگون از جمله تولید گاز معده ایجاد میشود.[20]
تعریفی که ابنسینا از بیماری قولنج در «رسالهای در باب قولنج» (رساله فی القولنج) ارائه میکند، نشان میدهد که قولنج برای او ـ خواه کلیوی خواه صفراوی ـ چیزی متفاوت از آن چیزی است که ما امروزه میشناسیم. در نظر او، قولنج گرفتگی غیرطبیعی و دردناک روده بزرگ بود.[21] این گرفتگی میتواند ناشی از [دفع] مدفوع، [وجود] بلغم، باد معده و یا هر چیز سرطانی باشد.[22] در مجموع ابنسینا شصت علت را برای این چهار شکل عمدهی قولنج برمیشمارد.[23] بنابراین، این پرسش پیش میآید که از نظر جوزجانی، علت اختلال در سلامتی ابنسینا چه بوده که به بیماری قولنج مبتلا گشته است. باید به خاطر داشت که جوزجانی سلسلهای از تعابیر و واژگان را بر روی قطعات دشوار قانون طب ابنسینا نگاشت[24] و در همین حوالی بود که قولنج استادش شمسالدوله را معالجه کرد،[25] پس مطمئناً میتوان چنین فهمید که جوزجانی درکی کلی از این بیماری و علل بروز آن داشته است. با این حساب، آیا ممکن است که او چنین اندیشیده باشد که بیماری ابنسینا ریشه در آمیزش مفرط جنسی دارد، آنچنان که نسخه و ترجمهی گلمان پیشنهاد میکند؟ این امر چندان محتمل نیست چرا که رسالهی ابنسینا در باب قولنج، آمیزش جنسی را به مثابه موجب یا تشدیدکنندهی قولنج نمیشناسد؛ در حالی که هیچ یک از دلایلی که وی ذکر میکند را نمیتوان به شیوهای تعبیر کرد که تلویحاً اشاره به یا به شکلی شامل زیادهروی در جماع باشد.
بنابراین اگر هیچ دلیل عینی پزشکی وجود نداشت تا جوزجانی تمایل جنسی ابنسینا را به علت احتمالی بیماریای نسبت دهد که به بهای جان استادش تمام شد، پس چرا به نظر میرسد که چنین کاری را انجام داده است؟
پاسخ این است: زیرا بخشی از متن جوزجانی گم شده است.
اجازه دهید توضیح دهم. جوزجانی چندین سطر در باب سیره و زندگینامهی ابنسینا و تکملهاش دارد،[26] و گلمان در نسخهای که از این دو متن آماده ساخته، قرائت اصلی را در پانویس آورده است. حال، نکتهی جالب این است که قدیمیترین نسخهی موجود از زندگینامهی ابنسینا نوشتهی جوزجانی، نسخهایست که در MS Istanbul, Université 4755 (24) (folios 311a–316a, witness B) قرار دارد و تاریخ 588/1192 بر آن درج است.[27] این نسخه حاوی افزودههای مهم متعاقب میان «کثیراً» و «فأثر» است که قبلاً ذکر شد.
فقیل له فیه وفی کثیره المأکول والسهر فقال ان الله تعالی قد وفر فی قوای الظاهره والباطنه فانا اوفی کل قوه حقها.
چون به این دلیل و افراط در پرخوری و کمخوابی مورد پرسش قرار گرفت، گفت: خداوند متعال به من فراوان نیروی داخلی و خارجی عطا کرده است. هر چه میکنم چیزی نیست جز برآوردن سهم این نیروها.
با این قرائت، قولنج ابنسینا ناشی از سبک زندگی نامتعادلاش بود که اندک اندک سلامتیاش را به نابودی کشاند. روایت ابنسینا از خطرات بالقوهی رژیمهای ناسالم غذایی در نسبت به بیماری قولنج، کاملاً این موضوع را تأیید میکند؛ به این معنی که در این مورد، متن MS Istanbul Université 4755 (24) بر متن منتخب گلمان ارجحیت دارد.
در توضیح تباین میان MS Université 4755 (24) و سایر گواهیها، مایلم چیزی را که معتقدم محتملترین فرضیه است ارائه کنم؛ این فرض که در جایی از زنجیرهی انتقال متن [یا نسخهبرداری]، بخشی از نسخهی اصلی توسط یکی از دشمنان ابنسینا حذف شده است. باید به خاطر داشت که مخصوصاً بعد از انتشار کتاب تهافت الفلاسفهی[28] غزالی در اواخر قرن یازدهم، ابنسینا در نظر بسیاری، به مثابه یک مرتد دیده میشد.[29] و اگر تهمت ارتداد به اندازهی کافی زننده نبود، جوزجانی نیز (البته با معصومیت تمام) در زندگینامهی ابنسینا، از شرابخواری، آوازخوانی و عشقبازی وی حکایت میکند.[30] پس چه چیزی میتوانست برای بدخواهان ابنسینا مناسبتر از این به نظر آید که هرزگی این مرتد بر او چیره شود؟ فکر میکنم میتوانیم این امکان را که قطعهی مورد نظر به طور تصادفی گم شده به کناری بگذاریم. این حذف بسیار واضح است (از «فقیل» تا «حقها»، یک تقریر کامل است) و پیامدهایش تا آنجاست که آن را بدل به محصول شانس میسازد. اگر برخی فکر میکنند که من قرائتی فراتر از آن چیزی دارم که فیالواقع میتوان از شواهد موجود به دست آورد، از آنها میخواهم که به مطالعهی این مقاله ادامه دهند چون چیزهای بیشتری در راه است.
با توجه به موارد فوق، پیشنهاد میکنم که متن تقدیسشدهی گلمان را با قطعهای از MS Istanbul Université 4755 (24) اصلاح کنیم تا به موجب آن، ترجمهی متن عربی/انگلیسی به شکل ذیل درآید (با تغییر اندک در کار گلمان):
و کان الشیخ قوی القوی کلها و قوه المجامعه من قواه الشهوانیه اقوی و اغلب ویشتغل به کثیراً فقیل له فیه و فی کثیره المأکول و السهر فقال ان الله تعالی قد و فر فی قوای الظاهره و الباطنه فانا اوفی کل قوه حقها فأثر فی مزاجه […] حتی صار امره فی السنه […] اصاب الشیخ قولنج.
شیخ در تمامی قوایاش نیرومند بود و نیروی جنسیاش قویترین و غالبترین نیروی شهوانیاش بود و او اغلباً از آن استفاده میکرد. و چون به این دلیل و افراط در پرخوری و کمخوابی مورد پرسش قرار گرفت، گفت: خداوند متعال به من فراوان نیروی داخلی و خارجی عطا کرده است. هر چه میکنم چیزی نیست جز برآوردن سهم این نیروها. پس این بر مزاجاش اثر گذاشت […] تا آنجا که در سال […] شیخ به قولنج مبتلا شد.
این پیشنهادی است که من برای بازسازی و فهم قطعهی جوزجانی ارائه میکنم. اما انصافاً باید گفت که متن گلمان دارای تبار بالابلندی است. در واقع اگر به زندگینامهی ابنسینا در کتاب «تتمه الصوان الحکمه» بیهقی (متوفی: 1170)[31]، کتاب وفیات الاعیان ابن خلکان (متوفی: 1282)، و کتاب نزهه الارواح و روضه الافراح شهرزوری (متوفی: 1288) نگاه کنیم، واضح است که در هر مورد، کار هر یک از آنها بر قرائت یک متن مشابه استوار است.[32] و برای پیچیدهتر شدن قضایا، به نظر میرسد که روایت جوزجانی از واپسین روزهای زندگی ابنسینا، ادلههایشان را قویتر ساخت. پس اجازه دهید که به گواهی دوم نگاهی بیاندازیم و ببینیم که آن قطعه در کل در باب چیست.
گواهی دوم
قولنج ابنسینا که در هنگام همراهی حاکم آل کاکویه، علاء الدوله (متوفی: 1041) در جریان یک لشکرکشی آغاز شده بود، ازبین نرفت. به واقع، ابنسینا باید زیاد رنج کشیده باشد. حرف از تشنجی است که قطعاً باید دردناک بوده باشد. ابنسینا برای لحظهای آرام میگرفت اما بیماری دوباره عود میکرد.[33] مشخص نیست که این وضع تا چه زمانی تداوم داشته، اما با عنایت به روایت جوزجانی و با توجه به شواهد ضمنیای که در نامهی ابنسینا به شاگردش بهمنیار بن مرزبان[34] ـ مندرج در آغاز کتاب مباحثات ـ دیده میشود، به نظر میرسد که بیماری وی تا دو سال ادامه داشته است.[35] در این دوره، ابنسینا بیشتر اوقات در عذاب بود. این زمینهایست که باید در آن قطعهی دوم روایت واپسین جوزجانی را نظر به نسخهی گلمان بخوانیم:
شیخ با آن حالت [زار] به شهر اصفهان انتقال یافت و در آنجا به مراقبت از خویشتن مشغول شد. به حدی ضعیف بود که قادر نبود روی پای خویش بایستد؛ پس به درمان خود پرداخت تا آنجا که توانست راه برود. سپس در دربار علاءالدوله حضور یافت و از خویش مراقبتی نکرد و مکرراً سکس داشت. او به طور کامل از بیماریاش بهبود نیافت و بیماریاش متناوباً در حال عود کردن و بهبود یافتن بود. هنگامی که علاء الدوله عازم همدان شد، شیخ هم او را همراهی کرد. اما بیماری دوباره در مسیر راه سراغش آمد. هنوز به همدان نرسیده بودند که شیخ متوجه شد که توانش به انتها رسیده و دیگر برای دفع بیماری بسیار دیر است […] او به محضر پروردگارش شتافت و در سال 428 در همدان به خاک سپرده شد. سال ولادتاش 370 بود و بنابراین 58 سال زیست. خداوند بیامرزدش.[36]
روایت فوق، به طور کل محبتآمیز و با کمال احترام و دقت نگاشته شده است. تنها قطعهای که به نظر میرسد بیجاست، عبارت ذیل است (بخش خطکشی شده):
و حضر مجلس علاءالدوله و هو مع ذلک لا یتحفظ و یکثر المجامعه ولم یبرأ من العله کل البرء و کان ینتکس ویبرأ کل وقت.
در دربار علاءالدوله حضور یافت و از خویش مراقبتی نکرد و مکرراً سکس داشت. او به طور کامل از بیماریاش بهبود نیافت و بیماریاش متناوباً در حال عود کردن و بهبود یافتن بود.
به سختی میتوان باور کرد که واقعاً جوزجانی به بیاعتدالی استادش در برقراری رابطهی جنسی، آن هم در هنگام بیماریاش در اصفهان ارجاع داده باشد. اول از همه باید از خود پرسید که چقدر ممکن است کسی که به سختی میتواند راه برود و از شکمدرد شدید در عذاب است، بر برقراری رابطهی جنسی وافر اصرار ورزد.[37] خود ابنسینا در نامهاش به بهمنیار که پیش از این به آن اشاره شد، توضیح میدهد که بیماریاش به حدی بود که حتی قادر نبود چیزی بنویسد. همچنین نمیدانم چه چیزی میتوانست جوزجانی را وادار سازد که زندگینامهی استادش را با اشارات نگران کنندهای در باب زندگی جنسیاش به پایان رساند؛ در حالی که باید به خوبی میدانست که آمیزش جنسی در زبان پزشکی به مثابه عامل یا تشدیدکنندهی قولنج درج نشده است. پس چرا او به چنین چیزی اشاره کرده است؟ پاسخ به این پرسخ را باید در روایت متداول متنی[38] جستوجو کرد.
همانطور که از یادداشتهای نسخه پیداست، متنی که گلمان ترتیب داده در دو مورد از شش گواهی مورد استفادهی وی یافت میشود:
MS Istanbul, Ahmet III 3447 (6) (folios 22a–26b)، متعلق به سال 866/1462، که به نام گواهی J;33 یاد میشود و همچنین نسخهای از زندگینامهی ابنسینا نوشتهی جوزجانی که در حاشیهنویسیهای نسخهای از نزهه الارواح و روضه الافراح شهرزوری یافت شده است. نسخهای که بعد از سال 754/1353 نوشته شده و به نام گواهی N.34 یاد میشود. اما نکتهی جالب این است که دو نسخهی دیگر، یعنی MS Istanbul, Université 4755 (24) (گواهی B، که همانطور که قبلاً ذکر شد در سال 588/1192 ثبت شده) و MS Istanbul, Aya Sofya 4852 (1)، (folios 4b-13a, گواهی A که در اوایل قرن هفتم/سیزدهم نسخهبرداری شده)[39] نسخههایی متفاوتاند (نظر به نسخهای که من از گلمان دارم).
و حضر مجلس علاء الدوله و هو مع ذالک لم یبرأ من العله کل البرء و کان ینتکس ویبرأ کل وقت
وی در حالی که بیماریاش به طور کامل بهبود نیافته بود، به دربار علاء الدوله رفت و در نتیجه بیماریاش متناوباً در حال عود کردن و بهبود یافتن بود.
اکنون این [عبارت] بسیار بیشتر محتمل به نظر میرسد. ابنسینا در حالی که بیمار بود، میکوشید وظایفاش را به نحو احسن به انجام رساند ـ بدون هیچ ارجاعی به هرزگی جنسی. لطفاً توجه داشته باشید که دستنوشتههایی که حاوی این قرائت هستند، نشاندهندهی قدیمیترین گواهیهای مستقل از زندگینامه/زندگینامهی خودنوشت هستند که ما در اختیار داریم. بنابراین به سختی میتوان در اهمیت قرائت فوق زیادهروی کرد. برخلاف گواهی A و B، گواهی Q و S، (ابن القفطی و ابن ابی اصیبه) حاوی ضمیمهی ذیل بر متنی است که گلمان تهیه کرده است (بخش خطکشی شده).
لا یتحفظ و یکثر التخلیط فی امر المجامعه […].
وی از خودش مراقبت نکرد و زندگی جنسی کاملاً انحرافی داشت.
گلمان توضیح نمیدهد که چرا این افزوده را نمیپذیرد؛ اما تصورم این است که او آن را کمی بیش از حد میدانست. به هر حال نسخههای موجود در Q و S دارای بازبینیهای گستردهای نسبت به نسخههای پیشین هستند[40] و ما باید به متنی که او تهیه کرده بسنده کنیم، بیشتر به این دلیل که عبارتی که او برگزیده: «و یکثر المجامعه»، عبارت «و یشتغل به کثیراً» قطعهی نخست را بیشتر منعکس میسازد. با اینکه فکر میکنم که گلمان باید قرائت گواهی A و B را در عوض J و N انتخاب میکرد. من قبول دارم که او در رد قرائت موجود در Q و S محق بود، زیرا به نظر میرسد که این قرائت دستکم تا حدی در بیان بیهقی در کتاب «تتمه الصوان الحکمه» مستتر باشد.[41] من باور نمیکنم که نه ابن قفطی و نه ابن ابی اصیبه به شخصه مسئول مداخله در ویرایش متن فوق باشند. به احتمال بسیار زیاد، این نسخهی جوزجانی بوده که در دسترس آنها قرار گرفته است.
در رابطه به قرائت گلمان، من همچنین به کشف مهم متعاقب رسیدم: با تحلیل کاربرد فعل ناقصه[42] در زندگینامهی ابنسینا به قلم جوزجانی، دریافتم که در اکثریت قریب به اتفاق موارد (26 مورد)، فعل ناقصه ـ اکثر مواقع اما نه همیشه ـ در ارتباط با فعل کامل به کار رفته به همراه کان: کان یفعل.[43] در موارد معدودی که فعل ناقصه به صورت مجزا یافت شده (3 قضیه) ـ من اکنون در باب قطعات دیگر در عوض قطعهای که در اینجا تحت بررسی قرار گرفته صحبت میکنم ـ در دو مورد، برای بیان چیزی به کار رفته که ما آن را حقیقت کلی مینامیم.[44] و در یک مورد نیز برای بازتولید محتوای فکری استفاده شده است.[45] این مرا به این نتیجه میرساند که متنی که گلمان تهیه کرده با یافتههای من در جاهای دیگر سازگار نیست. مطابق این یافتهها، انتظار نداشتم جوزجانی در عبارت پروبلماتیک قبلی که گفته بود:
و هو مع ذلک لا یتحفظ و یکثر المجامعه
در عوض، اگر اصلاً چنین بحثی باشد، پس چیزی شبیه این بگوید:
و کان مع ذلک لا یتحفظ و یکثر المجامعه
پس در مجموع، چهار دلیل وجود دارد که مرا وادار میکند که بپذیرم این عبارت پروبلماتیک به متن اصلی تعلق ندارد و باید حذف گردد:
- بعید به نظر میرسد ابنسینا در شرایطی که قرار داشت ـ [چنانکه میدانیم] او حتی قادر نبود بنویسد ـ در سکس افراط کرده باشد.
- هیچ دلیل پزشکیای در ارجاع به هرزگی جنسی نسبتدادهشده به ابنسینا در دوران بیماریاش در اصفهان وجود ندارد؛ حال آنکه هر محرک دیگری [غیر از دلایل پزشکی] که جوزجانی مطرح سازد (به باور من) قابل چشمپوشی است.
- در قدیمیترین گواهیهای متنی مستقل، عبارت مورد بحث یافت نشده است.
- عبارت، به نحوی که با فعل ناقصه ساخته میشود، مشکوک است.
با توجه به مجموع این ملاحظات، نمیتوانم به این نتیجه نرسم که قرائت آلترناتیو این دو گواهی که قبلاً ذکرش رفت، باید نزدیکترین وجه را به متن اصلی جوزجانی داشته باشند. و همانند قبل، دستکاری شناسایی شده در گواهی 2 ـ که با دستکاری شناسایی شده در گواهی 1 ترغیب شده بود ـ نه با انگیزههای شرافتمندانه که با انگیزههای بدخواهانه انجام شده است.
نتیجه
در آخر، باید نتیجه گرفت که کل ایدۀ ابتلای ابنسینا به بیماری قولنج به علت برقراری روابط مفرط جنسی و در پایان مرگ بر اثر آن، نتیجۀ تخریب تدریجی شخصیت وی از سوی دشمنانش است. این تخریب تدریجی، با روند نسخهبرداری از اثر جوزجانی همراه بود:
- در نسخهای از زندگینامۀ ابنسینا به قلم جوزجانی که باید نزدیکترین متن به نسخۀ اصلی باشد و حاوی قدیمیترین گواهی موجود است، یعنی گواهی B (MS Istanbul, Université 4755 (24), folios 311a–316a, dated 588/1192)، قولنج ابنسینا (به درستی) به عنوان نتیجۀ طبیعی دارابودن یک سبک زندگی ناسالم نشان داده شده است. و هیچ اشارهای به سکس ابنسینا در زمان بیماری کشندهاش در اصفهان نشده است.
- سپس، در نسخۀ قدیمی دیگر یعنی گواهی A (MS Istanbul, Aya Sofya 4852 (1), folios 4b-13a, first part 7th/13th cent)، یک عبارت کلیدی حذف شده که به موجب آن، قولنج ابنسینا اکنون (به طور گمراه کنندهای) ناشی از برقراری رابطۀ جنسی مفرط نشان داده شده است. هیچ اشارهای (تا اینجا) به سکساش در زمان بیماری کشندهاش در اصفهان نشده است.
- بعد از آن، در گواهی J (MS Istanbul, Ahmet III 3447 (6) (folios 22a–26b, dated 866/1462)، و گواهی N (نسخهای از زندگینامۀ جوزجانی که در حاشیۀ نسخهای از کتاب نزهه الارواح و روضه الافراح شهرزوری نوشته شده و بعد از سال 754/1353 نگارش یافته است)، قولنج ابنسینا دوباره ناشی از برقراری رابطۀ جنسی مفرط نشان داده شده، در حالی که این بار به سکس فراوانش در زمان بیماری کشندهاش در اصفهان نیز اشاره شده است.
- و در پایان، گواهیهای Q و S (ابن القفطی و ابن ابی اصیبه، هر دو از قرن هفتم/سیزدهم) نهتنها قولنج ابنسینا را ناشی از برقراری روابط جنسی نامتعادل نشان میدهد، که افزون بر آن، فیگور ابنسینا را به مثابه شخصی با زندگی جنسی کاملاً منحرف ـ که به طور مرگباری در اصفهان با بیماری قولنج دستوپنجه نرم میکند ـ تبارز میدهد.
با گذشت قرنها، شهرت ابنسینا به مثابه یک بیمار مانیک منحرف تثبیت شد. در واقع، این دیدگاه تا همین امروز به عنوان دیدگاه غالب ثابت مانده است. از این نظر، بدخواهان وی قطعاً به آنچه مراد داشتند دست یافتهاند. نکتۀ جالب این است که گلمان، علیرغم تیزبینی و تسلطاش بر سنت نسخهنگاری، تصمیم مهلکی گرفت تا رهبری قرائتهای ابن القفطی و ابن ابی اصیبه در گواهیهای A، B، J و N ـ که در خوانشهایشان متفقالقول نبودند ـ را به دست گیرد.[46] این امر سبب شد تا نهتنها وی تنها خوانش درست گواهی B را در ارتباط با گواهی 1 نادیده میانگارد، بلکه همچنین از خوانش درست گواهی B و A در نسبت به گواهی 2 چشمپوشی میکند. بنابراین مباحث فوق را شاید بتوان تکلمههایی بر نسخۀ نمونۀ گلمان در نظر گرفت.[47]
[1] به نظر میرسد که برگردان Concupiscence به هوس دقیقتر باشد؛ چرا که این واژه از واژهی لاتینی متأخر concupiscentia گرفته شده که خود از con «به» و پیوسته یا انتقال یافته به cupi «خواستن یا میل ورزیدن» گرفته شده که به معنای اشتیاق شدید نفسانی به چیزی است. متعاقب آن، هوس نیز در فارسی به معنای خواهش نفسانی است. در مسیحیت، Concupiscence به معنای گرایش نفسانی به گناه است. آگوستینوس از این واژه برای اشاره به شهوت گناه استفاده کرد. اما اینجا به طور مشخص، منظور لامیر از Concupiscence رانۀ جنسی و آن چیزیست که در زبان عامیانه به شهوت شهره است. (م)
[2] Arabic Sciences and Philosophy, vol. 23 (2013) pp. 277–289 doi:10.1017/S0957423913000039 © 2013 Cambridge University Press
[3] Joep lameer, Avicenna’s concupiscence
[4] Intemperanceبه زیادهروی نیز میتوان ترجمه کرد؛ اما من در برابر temperance «اعتدال»، آن را به بیاعتدالی برگرداندهام. (م)
[5] Jon McGinnis
[6] J. McGinnis, Avicenna (Oxford, 2010), pp. 22–3.
[7] Sohayl Afnan
[8] S. Afnan, Avicenna. His Life and Works (Woking and London, 1958), p. 77.
[9] Ibid., p. 78.
[10] communis opinioدر اینجا بازهم لامیر بر اساس عشق و علاقهی شدیدی که به فلسفهی قرون وسطی و فلسفهی اسلامی دارد، از ترکیب واژگانی دیگری از زبان لاتین وام گرفته تا بتواند general opinion را توضیح دهد. (م)
[11] On Abū ʿUbayd Juzjānī, see:
R. Wisnovsky, “Jowzjāni (Juzjāni), Abu ʿObayd ʿAbd al-Wāh˙ ed”, in I. Yarshater (ed.), Encyclopaedia Iranica, vol. 15, fascicle 1 (New York, 2009), pp. 82–4; Ahmed H. al-Rahim, “Avicenna’s immediate disciples. Their lives and works”, in Y. Tzvi Langermann (ed.), Avicenna and his Legacy. A Golden Age of Science and Philosophy, Cultural Encounters in Late Antiquity and the Middle Ages (Turnhout, 2009), pp. 1–25, on pp. 4–8.
[12] The autobiography and its completion by Juzjānī were published by W. E. Gohlman, The Life of Ibn Sina. A Critical Edition and Annotated Translation (New York, 1974).
[13] Gohlman, The Life of Ibn Sina, pp. 80.8–82.3.
[14] concupiscible faculties
[15] Ibid., pp. 81, 83.
به دلیل اهمیت این قطعه و اعتراض لامیر به آن، در اینجا اصل قطعهی گلمان را نیز آوردهام: (م)
The Master was vigorous in all his faculties, the sexual faculty being the most vigorous and dominant of his concupiscible faculties, and he exercised it often. It affected his constitution [. . .] to the point that in the year [so-and-so] [. . .] the Master was afflicted by the colic.
[16] G. Anawātī and S. Zāyed, Ibn Sīnā, al-Shifāʾ, vol. 6: al-Nafs (Cairo, 1975), pp. 32ff. For the correspondence between Avicenna’s quwwa shahwāniyya and Aristotle’s epithumētikon, see A. M. Goichon, Vocabulaires comparés d’Aristote et d’Ibn Sīnā (Paris, 1939), p. 28.
[17] حتی اگر برای ابنسینا، حواس درونی ماشینهای مهم و مخازن چیزهاییاند که به واسطه حواس بیرونی درک میشود، آنها معمولاً با عملکرد نیروی شهوانی ارتباط ندارند.
در باب حواس درونی در ابنسینا رجوع کنید به:
Ibn Sīnā, al-Nafs, ed. Anawātī and Zāyed, pp. 145ff; D. Black, “Psychology: soul and intellect”, in P. Adamson and R. Taylor (eds), The Cambridge Companion to Arabic Philosophy (Cambridge, 2005), pp. 308–26, on pp. 312–16.
[18] در پاسخ به این ایراد موجه که پسوند مذکر «ه» در «یشتغل به» نمیتواند به «قوه المجامعه» مونث ارجاع دهد، باید به این حقیقت توجه داشت که به احتمال قوی، ارجاع جوزجانی نه به نیرو و نه به مجامعه، بلکه بیشتر به ارضای میل از جفتگیری یا جماع است که چیزیست مذکر. همچنین این احتمال وجود دارد که جنسیت غیرمتناظر در این مورد منعکس کنندهی خصیصهی فرهنگ عربی دورهی میانه باشد (cf. e.g. J. Blau, A Handbook of Early Middle Arabic [Jerusalem, 2002], p. 46, § 82)، اما این تنها ـ تا آنجا که من میفهمم ـ بخشی از کل زندگینامهای است که جوزجانی نوشته و با این پدیده مشخص شده است؛ خود این، چنین توضیحی را کمتر مورد پذیرش قرار میدهد.
[19] Gohlman, The Life of Ibn Sina, p. 82.1–3.
[20] Cf. e.g. The Merck Manual for Health Care Professionals, Index, sub colic, at: http://www.merckmanuals.com/professional/index/ind_co.html (as consulted on 16 March 2012).
[21] Avicenna, Risāla fī al-Qawlanj, in S˙. M. H˙ammāmī, Kitāb al-Qawlanj li-Abī Bakr Muh˙ammad Ibn Zakariyyāʾ al-Rāzī. Maʿa dirāsa muqābila li-risālat Ibn Sīnā fī al-Qawlanj (Aleppo, 1983), pp. 143–75, on p. 157.5–6. See also the Introduction to the edition on pages 7–18, and the comparative discussions on pages 177–201.
[22] ابنسینا در برشمردن علل قولنج در رسالهای در باب قولنج، ص 166.18-168.10، بر این چهار نوع تمرکز دارد. موارد دیگری نیز در صفحات 166.19-167.1 هستند که اهمیت کمتری دارند.
[23] Cf. ibid., p. 168.9–10, where Avicenna mentions this number at the end of his run-down of the causes of the four major forms of qawlanj.
[24] Wisnovsky, “Jowzjāni”, p. 83; al-Rahim, “Avicenna’s immediate disciples”, p. 8.
[25] Gohlman, The Life of Ibn Sina, p. 50.6–9, and p. 52.7–10, with the English translation on pages 51 and 53.
[26] Ibid., pp. 1–10.
[27] For a description, cf. ibid., pp. 2–3.
[28] Incoherence of the Philosophers
[29] For Ghazālī’s opinion of the philosophers, among them Avicenna, cf. e.g. F. Griffel, Al-Ghazālī’s Philosophical Theology (Oxford, 2009), pp. 97–109.
[30] Gohlman, The Life of Ibn Sina, p. 54.7–9, with 55 (translation), and 78.4–7, with 79 (translation), together with the fragment under discussion here. Of course, Avicenna himself tells us also about his wine-drinking in his autobiography, for which see Gohlman, The Life of Ibn Sina, pp. 28.6–30.2, with pages 29 and 30 for the English translation.
[31] مشهور به ابن فندق، از مورخان قرن پنجم قمری است. بنابراین نباید او را با ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی نویسندهی کتاب تاریخ بیهقی اشتباه گرفت. (م)
[32] TatimmatS˙ iwān al-h˙ikma. Ẓahīr al-Dīn Bayhaqī, ed. R. al-ʿAjam (Beirut, 1994), pp. 71.21– 72.3;Wafayāt al-aʿyān wa-abnāʾ al zamān. Li-Abī al-ʿAbbās Shams al-Dīn. . . Ibn Khallikān, ed. I. ʿAbbās, 8 vols. (repr. Beirut, 1977–78), vol. 2, p. 159.17–18; Nuzhat al arwāh wa-rawd˙ at al-afrāh fī tārīkh al-h˙ ukamāʾ. By Shamsuddin Muh˙ammad bin Mah˙mood al-Shahrazūri, (d. after 687 AH/1288 AD), ed. Syed Khurshīd Ah˙med, 2 vols. (Hyderabad,1976), vol. 2, p. 117.5–8. Gohlman notes that the account in Ibn Khallikān may depend on Bayhaqī, and that the accounts of Ibn Khallikān and Shahrazūrī are very similar (Gohlman, The Life of Ibn Sina, pp. 1–2).
[33] Gohlman, The Life of Ibn Sina, p. 82.1ff.
[34] On Bahmanyār, cf. H. Daiber, “Bahmanyār, Kīā”, in I. Yarshater (ed.), Encyclopaedia Iranica, vol. 3, fascicle 5 (New York, 1988), pp. 501–3; al-Rahim, “Avicenna’s immediate disciples”, pp. 9–14.
[35] ʿA. Badawī, Arist˙ū ʿinda l-ʿarab (Cairo, 1947), p. 122.5–7. English translation by Dimitri Gutas in his Avicenna and the Aristotelian Tradition. Introduction to Reading Avicenna’s Works (Leiden, 1988), p. 64. Gutas refers to Bahmanyār as “Kiyā”.
[36] Gohlman, The Life of Ibn Sina, p. 86.3ff.
[37] یکثر المجامعه را باید اینگونه فهمید. Frequently گلمان [در واقع] تعبیری است که وی ارائه کرده است.
[38]textual tradition
[39] For a description of witness A, cf. ibid., p. 3.
[40] For which cf. Gohlman, The Life of Ibn Sina, p. 5.
[41] Cf. Bayhaqī, Tatimmat s˙iwān al-h˙ikma, p. 72.14–17 که در دومی، بیماری ابنسینا در اصفهان را اعلام میکند.
والشيخ يعالج نفسه [. . .] فقدر الشيخ على المشي وحضر مجلس علاء الدولة لكنّه مع ذلك لا يحتمي ولا يتحفّظ ويكثر التخليط في أمر المعالجة ولم يبرأ من العلّة كلّ البرء [. . .]
شیخ [میتوانست] خودش را معالجه کند […] سپس راه برود و در دربار علاء الدوله حضور یابد. اما با وجود این، او از خویش مراقبت نکرد. و بدون هیچ ملاحظهای، در حالی که هنوز به طور کامل بهبود نیافته بود، روند درمانش را کاملاً خراب کرد […]
نکتهی جالب توجه این است که در حالی که بیهقی به روند درمان اشاره دارد، Q و S به جماع اشاره میکنند. خوانش «معالجه» در maʿālaja of al-ʿAjam’s edition of the Tatimma توسط نسخههای M. Kurd ʿAlī, Tārīkh al-h˙ukamāʾ تأیید شده است. Taʾlīf Ẓahīr al-Dīn al-Bayhaqī (Damascus, 1946/1365), p. 69.7–10, and M. Shafīʿ, TatimmatS˙iwān al-h˙ikma of ʿAlī b. Zaid al-Baihak˙ī, 2 vols. ,Arabic-Persian text (Lahore, 1935), vol. 1, p. 58.2–5. من هنوز نتوانستهام ماهیت دقیق تعامل متن بیهقی و جوزجانی را در روند انتقال آن (نسخهبرداری از متن) مشخص سازم. (گواهیهای J، N، و Q، S).
[42] افعال ناقصه در زبان عربی، اسمشان مرفوع و خبرشان منصوب است. شماری از مهمترین افعال ناقصه عبارتند از:
کان: بود
صار: شد
لیس: نیست
افعال ناقصه فاعلپذیر نیستند. (م)
[43] Here follow the page and line numbers in Gohlman’s edition: 44.4–5, 52.5, 54.6 (2x), 54.7, 54.9, 56.7, 58.5–6 (2x), 66.10–68.1, 68.3–4, 68.4–5 (3x), 72.2–3, 78.7, 80.8–82.1, 82.1–2, 84.1 (2x), 84.3, 86.3–4, 86.6–7 (2x), 88.2 (2x). There are no significant differences between the various witnesses used in the edition.
[44] Ibid., pp. 64.1 and 70.4.
[45] Ibid., p. 74.2–4.
[46] Gohlman, The Life of Ibn Sina, p. 6.
[47] این مقاله، نسخۀ ـ به طور قابل ملاحظه ـ بازبینی شدۀ یک سخنرانی است که در Symposium Prince of the Physicians ارائه شده است. سمپوزیمی در باب «میراث ابنسینا در جهان اسلام و غرب»؛ برگزار شده در دانشگاه لیدن هلند، به تاریخ 16 جنوری 2012. مایلم از یک خوانندۀ ناشناس و همچنین دوستم Ronald E. Kon از منطقۀ Mheer به خاطر نظرات ارزشمندشان در مورد پیشنویس مقاله سپاسگزاری کنم.
دیدگاهها و نظرات ابرازشده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع گزاره را بازتاب نمیدهد.