منطقه روی تیغ: تاجیکان و ظهور رادیکالیسم فارسی
نگارنده: داوود عرفان
منظور از تاجیکان در این نوشته، همان تعریفی است که «ریچارد فولتز» نویسندهی کتاب تاجیکان ایرانیان شرقی دارد. گروهی از مردمان عمدتاً فارسیزبان که مذهب حنفی دارند- منهای تاجیکان شیعهمذهب و اسماعیلی- و در کشورهای افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و بخشهایی از پاکستان و حتی چین زندگی میکنند. در این نوشته، دو فرضیه در مورد ظهور رادیکالیسم جدید در منطقه مطرح است. نخست؛ زمینههای ظهور رادیکالیسم در بین تاجیکان، دوم؛ ژئوپولتیک و رقابتهای منطقهای.
الف: زمینههای ظهور رادیکالیسم در بین تاجیکان
- بحران هویت
تاجیکها تاریخ دور و درازی در منطقه دارند. آنان خود را میراثدار امپراتوریهای اشکانی، کوشانی، یفتلی در ایران شرقی و هخامنشیان و ساسانیان در ایران غربی میدانند و مدعیاند که اولین سلسلههای ایرانی بعد از اسلام، چون طاهریان، صفاریان، آلکرت و سامانیان را آنها بنا نهادهاند و در سلسلههای مغولی و ترکی بعدی نیز جایگاه محترمی در سیاست و فرهنگ داشتهاند. با این وصف؛ چرا بحران هویت را برای چنین مردمانی به کار می بریم؟ حقیقت امر این است که پس از دورهی تیموریان هرات، دوران افول سیاسی و حتی فرهنگی ایرانیان شرقی آغاز میگردد و با سقوط بخارا، تاجیکان از متن تحولات سیاسی و فرهنگی منطقه محو میشوند. در میانههای قرن هیجده تا قرن بیست، سه تحول بزرگ، تاجیکان را در حاشیهی مناسبات سیاسی و حتی فرهنگی قرار میدهد. نخست؛ سقوط نادر افشار و تشکیل دولت افغانی در امپراتوری درانی، ترکها و تاجیکها را از سیاست امپراتوری جدید حذف میکند. هرچند تاجیکان با زبان فارسی تا دوران امانالله خان، در مناسبات فرهنگی نقش دارند، اما با برنامههای محمود طرزی و پشتوسازی فرهنگی، تاجیکان از فضای فرهنگی هم کنار گذاشته میشوند. دوم؛ سقوط بخارا و به تبع آن مناطق تاجیکنشین شمال افغانستان در دامن روسیهی تزاری و شوروی سابق، باعث میشود که بخش مهمی از تاجیکان شمال افغانستان از بدنهی فرهنگی تاجیکان و زبان فارسی جدا شوند سوم؛ تحولات شبهقاره، جایگزینی زبان انگلیسی به جای فارسی و تشکیل کشور پاکستان، بساط آخرین پایگاههای فرهنگی تاجیکان که با زبان فارسی در شبه قاره حاکم بودند را برمیچیند.
چنانکه مشاهده میشود، تاجیکان در هر سه تحول بازنده هستند و هویتهای جدیدی که در منطقه سربرمیآورند، هیچ سنخیتی با میراث سیاسی و فرهنگی تاجیکان ندارد. هویت، زبان و رسمالخط تاجیکان در آسیای میانه با هجوم روسیسازی با پوشش ایدئولوژی کمونیسم چنان به حاشیه رانده میشود که پس از سه دهه از استقلال کشورهای آسیای میانه، هنوز زبان روسی و رسمالخط سیرلیک، بر فضای فرهنگی کشورهای تاجیکستان و ازبکستان حاکم است. در شبه قارهی هند، زبان فارسی و تاجیکان جزء خاطرات تاریخی این منطقه شمرده میشود و حکومت پاکستان حتی این گروه قومی را به عنوان یک گروه خاص قومی در کنار سایر اقوام، به رسمیت نمیشناسد.
ماجرا در افغانستان غمانگیزتر از مناطق دیگر است. از دورهی امانی که حذف سیستماتیک زبان فارسی و شاخصهای فرهنگی تاجیکان آغاز میشود، تا همین امروز، این سیاست حذف با شدت زیادی ادامه دارد. دوبار تلاش تاجیکان برای رسیدن به قدرت از مجرای اسلامگرایی هم نتوانست جایگاه آنان را تقویت بخشد و هر دو دوره به جای تحکیم جایگاه آنان به تضعیف آنان منجر شد. در بیست سال گذشته که دوران طلایی از توسعهی افغانستان رقم خورد، کرزی، غنی و طالبان به صورت هدفمند و سیستماتیک در تلاش حذف سیاسی و فرهنگی تاجیکان بودهاند. کرزی با تقویت طالبان به عنوان بازوی نظامی قبیلهی خود، در صدد این بود که قدرت تاجیکان را مهار کند و با همکاری امریکاییها و برنامهی دی دی آر، جمعیت اسلامی بزرگترین حزب تاجیکی را همراه با سایر احزاب غیرپشتون خلع سلاح نماید و با جابجایی جنگ از جنوب به شمال، عملاً وضعیت نظامی را به نفع پشتون ها تغییر دهد که در همهی موارد به موفقیتهای چشمگیری دست یافت. از سوی دیگر، حذف تاجیکها در قدرت با بازی داکتر عبدالله در سه مرحله به جایی رسید که غنی با نیروی نظامی وزرای تاجیک را از دفترشان اخراج میکرد و در این اواخر، معاون رییسجمهور غنی به صراحت از پایان دوران جمعیت که به نوعی اشاره به قدرت سیاسی و فرهنگی تاجیکان داشت، دم میزد. کار در دورهی غنی به جایی رسید که دشمنی با زبان فارسی به صورت عریان در همه جا تبلیغ میشد و به جز فرزندان و وابستگان رهبران معاملهگر و مطیع محلی تاجیکان، تحصیلکردگان تاجیک جایی در مناسبات نمییافتند و این موضوع باعث سرخوردگی شدید جوانان تاجیک شده بود. دشمنی با واژههای فارسی چون دانشگاه به میدان زورآزمایی فرهنگی با تاجیکان تبدیل شده بود و کشمکشهای زبانی را به اوج رساند. با روی کار آمدن طالبان، دشمنی با تاجیکان به اوج رسید و کار از تقابل نرم فرهنگی به جنگ تمامعیار رو در رو بدل شد.
در تمام دورههای ذکرشده، تاجیکها خود را در آیینهی هیچ دولتی ندیدند و برعکس، هر دولتی که روی کار آمد، حذف تاجیکان و دشمنی با مظاهر فرهنگی آنان را در پیش گرفت و نتیجه این شد که تاجیکان و هزارهها و ازبکها، خود را در معرض حذف فرهنگی احساس کنند. فراتر از اینها، حتی شکاف طالبان پشتون و غیرپشتون یکی از مباحث عمدهای است که گزارشهای مستقل بر آن صحه میگذارند و احتمال فعالشدن این شکاف در آینده امکانپذیر است.
- سلفیگری در مقابل حنفیگری
اکثریت تاجیکان حنفی مذهباند و متأثر از کلام عقلگرای ماتریدی. این تؤامیت در تاریخ باعث شده که دورههای صلح و فرهنگپروری از سامانیان تا تیموریان مرهون چنین تفکری باشد، هرچند هجوم اشعریگری در این میان توانسته بود، کلام ماتریدی را به عقب براند، اما فقه حنفی تقریباً در تمام دورههای تاریخی، فقه رسمی و مردمی شمرده میشد. با تجاوز ارتش سرخ به افغانستان، برای اولینبار، صدای پای سلفیگری در پاکستان شنیده شد و دیری نگذشت که سلفیگری با وجوه گوناگون به افغانستان هجوم آورد و از سوی دیگر، حنفیگری تحریفشدهی دیوبندی، جای مذهب عقلگرای حنفی قرون اولیهی اسلامی را گرفت، تا جاییکه اکنون به سختی میتوان جایی برای حنفیت اصیل متساهل در افغانستان یافت. آخرین بازماندههای علمای حنفی در دوران جمهوریت به صورت مرموزی از صحنه حذف شدند و امروز حتی صدای ضعیفی از مذهب حنفی متساهل و عرفان خراسانی بلند نمیشود. آنچه که امروز جوانان تاجیک را در شمال و غرب افغانستان به سوی خود جذب کرده، نظریههای افراطی است که تاریخ سرزمین خراسان و تاجیکان با آن بیگانه بوده است. نظریههای جدید در صدد احیای خلافت و جهاد هستند. جهادی که آنان مدعی آن هستند، تمام سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی را در برمیگیرد، زیرا آنان به دارالاسلام در زمان کنونی معتقد نیستند. حنفیت اما هیچگاهی به تکفیر روی خوش نشان نداده و صاحبان قبله را مسلمان و غیرقابل تعرض دانسته است.
- فقر
فقر یکی دیگر از متغیرهای تمایل تاجیکان به رادیکالیسم دینی است. نظریههای جامعهشناسی مدعیاند که بین فقر و رادیکالیسم در هر نوعی رابطه وجود دارد. امکان واکاوی این رابطه در این مجال نمیگنجد، اما دادههای مشخصی وجود دارد که بسیاری از خانوادههای تاجیک به دلیل فقر، مجبور شدهاند که فرزندان خود را به مدارس دینی در پاکستان گسیل دارند که سهم مناطقی چون بدخشان در این میان بیشتر از سایر مناطق بوده است و تبلور آن را در ظهور طالبان تاجیک در شمال عملاً مشاهده میکنیم. کشور تاجیکستان از فقیرترین کشورهای منطقه است. حضور نزدیک به یکونیم میلیون کارگر تاجیک در تاجیکستان و میلیونها کارگر افغانستانی در ایران و پاکستان، مبین این امر است که گروههای تندرو به راحتی میتوانند از میان مردم فقیر سربازگیری کنند، طوری که یکی از حملهکنندگان روسیه مدعی است که فقط در بدل دریافت پنج هزار دالر در عملیات سهیم شده است. فراتر از اینها، بخش اعظم سربازان و پلیس افغانستان را تاجیکان تشکیل میدادند که دلیل اصلی پیوستن آنان به صحنههای دردآور تسلیم و کشتار، فقر اقتصادی آنان بود.
- انزوای ژئوپولتیک
سرزمینهایی که تاجیکان در آن حضور دارند، سرزمینهای کوهستانی و محاط به خشکی است. تاجیکستان به عنوان تنها سرزمین تاجیکی جهان، با همسایههای خود روابط ناپایداری دارد. اختلاف با ازبکستان و قرقیزستان و طالبان از سه جهت این کشور را احاطه کرده و استبداد داخلی در این کشور به یکی از معضلات مهم کشورهای آسیای میانه اشاره دارد. تاجیکان در ازبکستان و افغانستان با تبعیض سیاسی و فرهنگی مواجهاند و گروههای قومی بزرگ در این دو کشور، در انزوای سیاسی ویژهای به سر میبرند. با چنین وضعیتی، هر گروهی که در صدد تغییر مناسبات در این منطقه باشد، برای تاجیکان جذابیت خلق میکند. تاجیکان در منطقه نیز شریک استراتژیکی ندارند. ایران به عنوان کشور همزبان و همتبار تاجیکان، سیاستی فرهنگمحور ندارد و امروز یکی از حامیان طالبان در منطقه شمرده میشود. روسیه در بازیهای منطقهای از تاجیکستان به عنوان سپر بلای تروریسم در شمال افغانستان استفاده میکند، غربیها و در رأس آنان امریکا، تاجیکان را پراکسی ایران تلقی میکنند و عامدانه و با توسل به تقلب و تهدید مانع از قدرتگیری تاجیکان در افغانستان حتی در یک فرایند دموکراتیک که خود مدعی آنند، شدند و امروزه با صدای رسا اعلام میدارند که از هیچ مقاومت نظامی علیه طالبان حمایت نمیکنند که مشخصاً به مقاومت تاجیکان در جبههی مقاومت ملی و جبههی آزادی اشاره دارد، در حالیکه امریکا مبارزه با تروریسم را از اولویت سیاست خارجی خود اعلام کرده است.
ب: ژئوپولتیک و رقابتهای منطقهای
به همان پیمانه که ژئوپولتیک برای تاجیکان تهدید شمرده شده، برای قدرتهای جهانی و منطقهای فرصت ایجاد کرده است. برای نخستینبار، «نیکسون» در سال 1669 در کتاب ماورای جنگ و صلح، قفقاز و آسیای میانه را محل رقابت آیندهی قدرتهای بزرگ معرفی کرد و بعدها صاحبنظرانی چون «مارتین لنتین» از کوچ هارتلند دنیا از خاور میانه به آسیای میانه سخن گفتند. ژئوپولتیک تاجیکان در شمال و غرب افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی، به مثابهی سرزمینهای کوهستانی صعبالعبور، میتواند برای هر قدرتی مزاحمت ایجاد کند. کارکرد این ژئوپولتیک برای اولینبار در تهاجم شوروی سابق خود را نشان داد و بعدها گروههای افراطیای چون القاعده در صدد تصرف آن با همکاری طالبان برآمدند و کار را تا ترور فرمانده احمدشاه مسعود پیش بردند. زیرا آنان معتقد بودند که زنجیره رادیکالیسم اسلامی از مراکش تا چچن فقط در شمال افغانستان گسسته شده و با تصرف پنجشیر این زنجیر به هم وصل خواهد شد. هرچند القاعده در بیست سال گذشته از دسترسی به آن مناطق محروم ماند، اما اکنون به لطف تسلیمدهی قدرت توسط امریکا به طالبان، گزارشها حاکی است که القاعده توانسته در پنجشیر و سایر مناطق کوهستانی تاجیکان، پایگاههای ویژهای ایجاد کنند. حضور 21 گروه تروریستی در افغانستان که عمدتاً در مناطق شمال افغانستان جای گرفتهاند، این شائبه را ایجاد کرده است که حضور آنان در شمال افغانستان اتفاقی نیست. برنامهی کانال قوشتپه و جنگ تریاک جدید و توافق پاکستان و طالبان در جابهجایی طالبان پاکستانی در شمال و غرب افغانستان میرساند که در آینده تحولات مهمی در منطقه قابل تصور است.
سلسله حملات تروریستی در چند ماه اخیر که در ایران، افغانستان و روسیه صورت گرفته یا توسط تاجیکان صورت گرفته یا سعی شده به تاجیکان نسبت داده شود. اینکه داعش نام حملهکنندهی ازبکستانی به قندهار را «معاویه پنجشیری» اعلام میکند و انگیزهی آنرا انتقام مردم پنجشیر از سیاستهای قومی طالبان عنوان میکند، به هیچوجه تصادفی نیست. از سوی دیگر، طالبان و حتی رسانههای امریکایی بهشدت در صدد القای این موضوع هستند که داعش هویتی تاجیکی دارد. کار به جایی رسیده که تلاشهایی صورت میگیرد که «ثناءالله غفاری» که هویتی پشتونی دارد را تاجیک معرفی کنند. همانگونه که «عبدالله خنجانی» تحلیلگر مسایل سیاسی نوشته، حامیان طالبان در صدد خلق روایت جدیدی هستند که در آن تاجیکان برجسته باشند.
نتیجهگیری
به نظر میرسد که ظهور داعش از مرزهای شرقی افغانستان و نفوذ آن به شمال اهداف بزرگتری در رقابت منطقهای دارد، اما در این میان، جغرافیای تاجیکان به عنوان طعمه برای بازی بزرگ انتخاب شده است. ظهور داعش با علمکردن خراسان، بدنام ساختن گفتمان معتدل خراسان تاجیکان از یک سو، و از سوی دیگر، تطهیر پوستین خونآلود طالبان با عبای داعش است. پوستینی که با نام حنفیگری ضد حنفیت در افغانستان عمل کرده است. احتمالاً یکی از بندهای توافق پنهانی خلیلزاد و طالبان که منتشر نشده، تغییر روایت رادیکالیسم ستیزهجو از طالبان پشتون به داعش فارسی است. پروژهای که تاجیکان را از سه مظهر تمدنیشان، یعنی خراسان به عنوان روایت تمدنی، حنفیت به عنوان روایت مذهبی و زبان فارسی به عنوان زبان تاریخ و دانش تهی ساخته و آنان را در رادیکالیسم جدید فارسی مسخ کنند. تمام نشانهها مبین این امر است که مناطق تاجیکنشین در افغانستان و تاجیکستان و احتمالاً بعدها در ازبکستان، وارد فاز جدیدی از رادیکالیسم فارسی میشوند، رادیکالیسمی که در تاریخ و فرهنگ تاجیکان بیسابقه بوده است.
رسالت روشنفکران تاجیک و غیرتاجیک در منطقه این است که تلاشهای خویش را معطوف مبارزه با هرگونه رادیکالیسم دینی اعم از طالبانی و غیرطالبانی نمایند. برآیند سیسال ظهور رادیکالیسم طالبان، حکومتی متحجر، ضد حقوق بشر، ضد زنان و ضد توسعه است و برآیند ظهور داعش در افغانستان و آسیای میانه، سوریهایشدن آسیای میانه و سرریز بحران امنیتی به تمام منطقه است. تاجیکان به عنوان طعمهی این بازی بزرگ منطقهای، باید بیشتر از هر زمانی با حفظ اتحاد درونی و ائتلاف با نیروهای ضد افراطگرایی، راهی برای جلوگیری از پیروزی رادیکالیسم فارسی بیابند. نخستین گام در این راستا، آگاهسازی تاجیکان از این توطئهی بزرگ علیه آنان است. در غیر آنصورت، تاجیکان قربانی اول و سایر اقوام و حتی کشورهای منطقه، قربانیهای بعدی رادیکالیسم جدید خواهند بود.