مردان افغانستانی در دندانهی چرخ مهاجرت
نگارنده: آرزو اضطرابی
مهاجرت یک پدیده تاریخی است که همپا با انسان از بدو پیدایش، در همهی جوامع، به اشکال مختلف آن وجود داشتهاست. هرچند، در طول تاریخ، مهاجرت در دو قالب کلی شکل گرفته است: یا براساس انتخاب افراد و یا بر اثر جبر، که در هر دو زمینه تاثیرات مثبت و منفی را شامل می شود. اما آنچه تاریخ در خصوص مهاجرت از سرزمین ما افغانستان شاهد آن بوده بیشتر جنبه تبعید داشته تا رضایت خودخواسته.
از سوی دیگر، انسانها در مهاجرت مراحل و احساسات خاصی را پشت سر میگذارند و چیزهایی را با خود حمل می کنند، که فراتر از چمدان آن ها است. اما فرد مهاجر تربیتِ اجتماعی و داراییمعنوی خود را بیشتر از هرچیز دیگری حمل میکند. بنابراین، بخشی از این داشتهها، می تواند پیشزمینه و شرایطِ ادغام افراد را در سرزمینِ جدید به چالش بکشد. و یا به آنها کمک کند. در کنار این فاکتورها، بحث نزدیکیهای جغرافیایی نیز یکی دیگر از تاثیرگذارترین مشخصههایی است که در پذیرش افراد در جامعهی جدید قابل ذکر است. بهگونه مثال، کشورهای اروپایی در هنگام جابهجایی و مهاجرت، کمتر از کشورهای آسیایی و آن هم کشوری مثل افغانستان، دچار چالشهای فراگیری در پروسهی ادغام میشوند.
بنابراین، مهاجرت و تاثیر آن بر مردان و زنان افغانستانی، یکی از بحث های جدی و قابل توجهی است که باید در مهاجرت نظر به وضعیت آنها پرداخته شود. اینکه مردان و زنان هنگام پروسهی ادغام، چه شرایطی را متحمل میشوند و یا اینکه چه هنجارهایی باعث شوکهای فرهنگی در آنها میشود، موضوع قابل تأمل دیگری است.
در این نوشته، تلاش بر این است تا تاثیر مهاجرت بر وضعیت مردان افغانستانی، مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد. هرچند، این یک بحث بسیار مهم و عمیق است اما تا آنجایی که لازم بوده، تلاش گردیده در این خصوص بخشی از موارد مهم را مورد ارزیابی قرار دهد.
مردان در افغانستان
به لحاظ تاریخی؛ بستر تاریخی سرزمین افغانستان منش مردانه دارد. مردانهبودن بسترِ فرهنگی، مردانهبودن اقتصاد، مردانهبودن خانواده، دین و اخلاق. اینها همه عواملی بوده که نقش مردها در سرزمین افغانستان همواره مستحکم و غیر قابل تغییر باشد. در یک نگاه کلی، مرد در افغانستان همه کاره است.
در واقع، ارزشهای اجتماعی جامعهی افغانستان؛ تعریف مردانه دارد. که در این تعریف، جایگاه منفعل زنان نقش اساسی داشته و از سوی دیگر دین و احکام عرفی باعث شده که تفاوت های رفتاری و کنشی مردان و زنان، همیشه دنیای مردانه را قدرتمندتر از دنیای زنانه جلوه دهد. این حجم از نابرابری در نسبت به وضعیت زنان و مردان در افغانستان، یکی از داراییهایی است که مردم ما هرکجا بروند، با خود حمل می کنند. و چالشهای آنها نیز از همینجا برمیخیزد.
شاخصها
برای ارزیابی وضعیت مردان در مهاجرت، سعی کردم چگونگی مواجههی مردان افغانستان را با هنجارها و ارزشهای کشورهای مهاجرپذیر، در قالب طرح یک سلسله پرسشها از سوی شماری از مردان که تازه مهاجر گردیدهاند مورد ارزیابی و بررسی قرار دهم. بنابراین، در پایین در محور پنج شاخص، پرسشهای گردآوری شده، مورد ارزیابی قرار میگیرند:
استقلالیت مالی: تجربهی زندگی در دیار هجرت باعث شده تا بخشی از مردان تازهمهاحرافغانستانی، استقلالیت شان را در عرصه های اقتصادی اجتماعی و فرهنگی از دست بدهند. اغلب این مردان باور دارند که تفاوت بسیار زیادی میان نقش مردان در جامعه افغانستان و کشورهای اروپایی وجود دارد. که این تفاوت، در بسیاری از موارد باعث شده تا افراد احساس کنند استقلالیت آنها در زمینههای مالی، خانوادگی و تصمیم گیری در مقایسه با وضعیت آنها در افغانستان تضعیف شدهاست.
نابرابری میان مردان و زنان: مهاجرتهای اجباری زنان و مردان افغان، هردو تاثیر مثبت و گاهی مخرب و منفی به جا میگذارد. در این مورد مثال های زندهی فراوانی وجود دارد. اما تضعیف استحکام و شیرازهی خانواده، و تقلید کورکورانه از فرهنگ زندگی در خارج، در حالی که بستر فکری آنها برای زنان و مردان افغانستانی هنوز مساعد نیست، یکی از مهم ترین چالش های امروز و فردای مهاجرت افغان ها به شمار میآید. ارزیابی پاسخها میرساند که نابرابری میان زنان و مردان که از اثر فرهنگ کشورهای مهاجر پذیر به وجود آمده، در بسیاری مواقع، به شکل ناسالم و مخرب بوده است. نه آنکه به شکل آگاهانه بودهباشد.
ضعف و سرخوردگی مردان: وقتی استقلالیت مالی مردان دچار ضعف شود و نابرابری ناسالم هم در میان زنان و مردان شکل پیدا کند، آیا این عوامل باعث سرخوردگی، ضعف و ناتوانی مردان میگردد؟ پاسخ اشتراک کنندگان در اغلب موارد مثبت بود. بخشی از آنها باور دارند، از آنجایی که در اکثریت خانوادهها زنان استقلالیت مالی و فکری نداشتند، بسترهای مناسب جوامع اروپایی باعث میگردد که زنان بیشتر عجولانه برخورد کنند و با کنشها و گفتارها، مردان را متوجه این موضوع نیز میسازند. از سوی دیگر، توزیع ثروت در جوامع غربی بر اساس جنسیت نه، بلکه بر بنیاد فردیت است. این خود یکی از انگیزهها برای برخورد عجولانهی شماری از زنان میگردد. بنابراین، استقلالیت مالی زنانی که هنوز با ارزشهای فردی آشنایی ندارند، باعث میگردد که کنش های گفتاری و رفتاری سوء با مردان نشان دهند. و این گاهی باعث خشم و اندوه و سرخوردگی مردان میشود.
افزایش طلاق: یکی دیگر از چالشهای مهاجرت افغانستانیها، افزایش طلاق و جدایی مردان و زنان میباشد. اینکه چه عواملی مسبب این رخدادها میگردد نیاز به بحث و تعمق بیشتری دارد. اما یکی از این عوامل می تواند عدم درک درست از آزادیهای فردی و اجتماعی در جامعهی مهاجرت، و سرخوردگی ناشی از اوضاع دراماتیکیست که در افغانستان رونما گردید. شماری از مصاحبهدهندگان باور دارند که استقلالیت مالی زنان و ناهنجاری های رفتاری آنها، باعث سرخوردگی شماری از مردان در مهاجرت گردیده است. و این سرخوردگی در بسیاری موارد خود را در هیأت «طلاق» رونما کردهاست. در بسیاری مواقع مردان به دلیل این ضعف نتوانستهاند بار معنایی و عاطفی آن را حمل کنند. و از شریکهای زندگی شان جدا گردیده اند. از سوی دیگر، درک نادرست مردان و زنان از مفاهیمی چون: عشق، آزادی، تعهد و خانواده، روند طلاق را شدت بیشتری بخشیدهاست. قابل ذکر است که، بعضی از تجربه ها نشان می دهد که این ادعا مبنای شماری از طلاقها در غرب میان افغانها بوده است.
نسبت مردان با تربیت فرزندان: چند عامل در مهاجرت باعث گردیده تا نظارت مستقیم والدین از روند تربیت فرزندان شان کاسته شود. نخست، دخالت مستقیم دولتهای مهاجر پذیر در فرایند تربیت کودکان، که این را از طریق کودکستانها، مکاتب و نهادهای مربوط به کودکان و نوجوانان اعمال میکنند. عامل دوم، الگوبرداری کودکان و نوجوان از جامعه است. جامعهی باز، با آزادیهای فراخ برای کودکان مهاجر بنابر سرشت تربیتی خانوادگی آنان مقداری از کجفهمی را در ابتدا رواج داده و باعث شده تا چرخهی تربیتی کودکان، نسبت به ارزشهای خانوادگی دچار تغییر شود. این عوامل منجر گردیده تا والدین به ویژه مردان، احساس کننده که نقش آنها در تربیت فرزندان شان تضعیف شده و یا باعث انزوای آنان گردیدهاست.
سخن اخیر
از سقوط دولت افغانستان در اگُست 2021، موجی از شهروندان افغانستان مهاجر گردیدهاند که این باعث رویارویی آنها با شرایط و هنجارهای جدید گردیده است.
آنچه در این یادداشت ارزیابی گردید، بیشترین تاثیر را بر لحاظ روانی و جابهجایی نقشها، مردان مهاجر افغانستانی متقبل شده اند.
مردانی که پیش از این در افغانستان از استقلالیت تام به لحاظ مالی، تصمیم گیری و اجتماعی برخوردار بودند، اکنون این نقش ها با زنان خانواده آنان قسمت شده است.
همچنین، ضعف استقلالیت مالی، کنترل ساختاری کشور های مهاجر پذیر بر مردان، روانپریشی مردان ناشی از عدم استقلالیت آنها نسبت به زنان شان، ناتوانی آنها در نظارت مستقیم بر تربیت فرزندان شان، و افزایش طلاق، از جمله تاثیرات مخربی است که بر مردان در مهاجرت رخ داده است.
دیدگاهها و نظرات ابرازشده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع گزاره را بازتاب نمیدهد.
به نظر من مردان افغان در مهاجرت به دنیای غرب به چند پدیده نا آشنا مواجه می شوند که عبور از آنها چالش زا و چه بسا در بعضی مواقع شکننده احساسات روحی باشد . یک نمونه بارز آن تفاوت فرهنگ و زبان . دوم احساس مسئولیت در قبال آینده فامیل.