توتالیتاریسم طالبانی، فوتسال و مصادرهٔ هیجان جمعی

نگارنده: داوود عرفان؛ دانشآموختهی علوم سیاسی
پس از پیروزی غرورآفرین تیم فوتسال نوجوانان افغانستان در آسیا، برای نخستین بار، هیجانی جمعی فضای حقیقی و مجازی افغانستان را فرا گرفت. در روزهای نخست که این هیجان در فضای مجازی بالا گرفته بود، طالبان به آن توجهی نشان ندادند و حتی زمان پخش مستقیم این بازی، تلویزیون ملی تحت تسلط طالبان به پخش مستقیم آن مبادرت نورزید؛ اما با ورود کاروان پیروز تیم فوتسال نوجوانان به کابل و کارناوال شادی مردم در فرودگاه و دشت برچی، این هیجان جمعی از فضای مجازی به خیابان آمد. حضور زنان و مردان در خیابانهای کابل، سه تصور عمده را دامن زد. تصور نخست این بود که استقبال مردم از تیم فوتسال، نوعی مقاومت مدنی در مقابل طالبان است. گروه نخست، حضور معنادار زنان و دختران را دلیل چنین تلقیای میدانستند. گروه دوم، که به لابیگران طالبان در فضای مجازی معروف هستند، به تعریف و تمجید از این فضا تحت مدیریت طالبان پرداختند و بهطور ضمنی در صدد آن برآمدند که این استقبال و حضور زنان را نشانهٔ تعامل تدریجی طالبان با زنان بدانند. اما گروه سومی که نگارنده هم از آن دسته است، بر این باور بودند که این هیجان جمعی واکنشی طبیعی به پیروزیهای ورزشی است که در هر جامعهای ممکن است اتفاق بیفتد؛ هیجانهای جمعیای که همیشه پس از پیروزیهای تیمهای ورزشی، حبابگونه در فضای جامعه رونما میشوند و پس از مدت کوتاهی به فراموشی سپرده میشوند. ما در افغانستان، بارها شاهد چنین هیجانهایی بودهایم؛ هیجان جمعی پس از قهرمانی تیم فوتبال در بازیهای جنوب آسیا و هیجانهای جمعی پس از پیروزیهای تیم کریکت کشور در بازیهای گوناگون. در تمام این موارد، هیجانهای جمعی بهصورت طبیعی تبارز یافته و پس از مدت کوتاهی به فراموشی سپرده شدند.
طالبان و شاید دستگاههای مخفی حامی آنان، هیجان جمعی جامعه را فرصتی طلایی شمردند و با برنامهریزی، شور و شوق مردم را مصادره کردهاند. آنان نوجوانان تیم ملی فوتسال را به شرق کشور بردند و با برپایی استقبال شکوهمندی، نمایشی فوقالعاده از قدرت را نشان دادند و بهاحتمال زیاد این برنامه به سراسر کشور تسری پیدا خواهد کرد. اگر برنامه ادامه پیدا کند، مصادرهٔ هیجان جمعی به مهندسی هیجان جمعی تبدیل خواهد شد. اکنون بار دیگر گفتوگویی داغ بین کاربران فضای مجازی افغانستان در مواجهه با این وضعیت در گرفته است. لابیگران طالبان از شادی در پوست خود نمیگنجند و این استقبال را نشانی از وحدت ملی میدانند و آن را بر سر کسانی میکوبند، که تبعیض سیستماتیک طالبان و نظام توتالیتر آن را به واگراییای متهم میکنند که کشور را تا آستانهٔ فروپاشی برده است. از سوی دیگر، برخی از مخالفان طالبان اعم از فعالان زن، فعالان حقوق بشر و حتی فعالان سیاسی، چنان در دام بازی روانی طالبان افتادهاند که بیشتر از طالبان به تکاپو افتادهاند و پرسش مطرح میکنند که اگر سیاسیون فاسد کشور نبودند، حالا ما هیچ مشکلی در افغانستان نداشتیم. این گروه بهطور ناخودآگاه و بدون این که متوجه باشند، طالبان را از سیاسیون فاسد فاکتور میگیرند و تلقی دستگاه پروپاگاندای طالبان را تکرار میکنند. دستگاه پروپاگاندای طالبان بهصورت ماهرانه و بدون سروصدا، در صدد ایجاد این تلقی و باور است که تنها در نظام طالبانی است که تیمهای ورزشی میتوانند به شهرهای مختلف سفر کنند و نمایشی از وحدت ملی ارائه دهند. اما شاید برای بسیاری از ما مهم باشد که بدانیم، چه اهدافی در پی سیاست مصادرهٔ هیجان جمعی توتالیتاریسم طالبانی وجود دارد. ناگفته نباید گذاشت که در طول تاریخ نمونههای زیادی وجود دارد که رژیمهای توتالیتر از هیجان جمعی ناشی از ورزش به نفع خود استفاده کردهاند. المپیک برلین در سال ۱۹۳۶، نبرد شطرنج امریکا و شوروی در جنگ سرد، جام جهانی فوتبال ۱۹۷۸ در آرژانتین، جام جهانی فوتبال ۱۹۳۴ در ایتالیا، دوران جنرال فرانکو و پیروزیهای تیم باشگاهی رئال مادرید از نمونههای فراوان مصادرهٔ هیجان جمعی مردم است.
در روزهایی که در شرق کشور، طالبان کارناوال شادی در استقبال تیم ملی فوتسال راه انداخته بودند، در شمال کشور زلزله آمده بود و خسارات هنگفتی به بار آورده بود و از سوی دیگر دقیقاً در همین روزها، طالبان پیرو دستورهای خود علیه زنان، در هرات یورش (یلغار) دیگری را آغاز کردند و دستور دادند که هیچ زنی بدون بُرقع حق ورود به اماکن عمومی حتی شفاخانهها را ندارد. شاهدان عینی روایتهای دردناکی از خشونت طالبان علیه زنان در این روزها روایت میکنند. جالب این است که نه زلزلهٔ شمال در خاطر ما مانده و نه سیاستهای ضدبشری طالبان علیه زنان ما را تکان میدهد؛ بلکه بهجای آن به گفتوگویی داغ مصروف شدهایم که طالبان برای ما تدارک دادهاند. این دیگر حتی مصادرهٔ هیجان جمعی نیست، بلکه مهندسی هیجان جمعی است. طالبان بهسادگی هیجان جمعی ما را طوری مهندسی میکنند که خودشان میخواهند و بسیاری از ما به دلایل زیادی به کاربران جانبرکف آنان تبدیل شدهایم، درحالیکه نهتنها خودمان متوجه آن نیستیم، منتقدین چنین وضعیتی را به اتهام دامن زدن به واگرایی مجبور به سکوت کردهایم.
بر علاوهٔ این، طالبان اهداف دیگری را از مصادرهٔ هیجان جمعی مردم دنبال میکنند. آنان با راهاندازی کارناوالهای استقبال از کودکان فوتسالیست، به دنیا نشان میدهند که رضایت عمومی در افغانستان از حاکمیت طالبان در حدی است که در زمان جمهوریت کسی نمیتوانست چنین همبستگیای را ایجاد کند. آنان با مهارت تمام، با حذف زنان از کارناوالهای استقبال، حضور زنان در کابل را به حاشیه بردهاند و تلقی این که در افغانستان کسی با سیاستهای ضد زنان آنان مخالفت ندارد را بهعینه به نمایش میگذارند. از سوی دیگر، در رقابتهای درونی طالبان، گروه حقانی در شرق کشور، بهصورت ضمنی از قدرت مردمی خود سخن زده است. امری که ماکس وبر آن را در نظریهٔ تفهمی خود بیان کرده است، به این معنی که هر کنشی معنایی دارد که باید آن را فهم کرد. حقانی با دیدار با اعضای تیم فوتسال و برنامههای استقبال، پیام دیگری را به جهان مخابره میکند و آن این است که گروه کابل، میتواند در صورت قدرت گرفتن، شرایط بهتری را رقم زند که گروه قندهار طالبان مانع آن است. احتمالاً گروه قندهار نیز از قافله عقب نماند و برای نمایش قدرتی در محور تیم فوتسال برنامهریزی کرده باشد. باید منتظر پاسخ گروه قندهار ماند که چه تدابیری را برای خنثیسازی نمایش قدرت حقانی در دستور کار قرار میدهد.
یکی از اهداف دیگری که میتوان از مصادرهٔ هیجان جمعی طالبان فهمید، تقابل و رویارویی آنان با حامی درجهیک دیروزشان، پاکستان است. آنان میخواهند به پاکستانیها پیامی را مخابره کنند که طالبان نه یک گروه قومی ایدئولوژیک، بلکه گروهی است که میتواند، بسیج عمومی علیه پاکستان را بدون در نظرداشت وابستگیهای قومی، زبانی و مذهبی مدیریت کند.
نکتهٔ پایانی این است که مصادرهٔ هیجان جمعی توتالیتاریسم طالبانی، به معنی همراهی تیم فوتسال نوجوانان با چنین سیاستی نیست. نوجوانان تیم ملی فوتسال افغانستان، هیچ هدفی جز ورزش، کسب افتخار و شادی مردم ندارند، اما نظام طالبانی با سوءاستفاده از محبوبیت نوجوانان فوتسالیست، در صدد بهرهبرداری سیاسی خود است.