روزنوشت ۱۷
دانشآموز دیروزروزنوشتهای دختران بازمانده از آموزشروزنوشت ۱۷هانیه، هرات «لیمیت یکِ بر اکس» دستان یخزدهام را بالا میبرم، نزدیک صورتم؛ و صورتم را لمس میکنم. دستم تر میشود. دنبال موبایلم میگردم. میخواهم نیمخیز شوم. گویا مهرههای کمرم یخ زدهاند. صورتم را دوباره لمس میکنم و دستم را میبویم، بوی خون است؟میخواهم فریاد بکشم یکی را صدا… ادامه مطلب روزنوشت ۱۷