گفتوگوی گزاره با اصغر سروش: مدافع حقوق بشر


گزاره: لطفاً خودتان را معرفی کنید.
اصغر سروش: من اصغر سروش هستم، مدافع حقوق بشر. بیش از دو سال و چند ماه است که در آلمان زندگی میکنم و پیش از آن، بیش از دوازده سال در افغانستان در حوزهی حقوق بشر فعالیت داشتم. در این مدت در نهادهای ملی و بینالمللی، بهویژه در پروژههای تحقیقاتی مشغول بودهام. در این دو سال که در آلمان سکونت دارم، سه گزارش رسانهای نوشتهام که یکی از آنها در یک نهاد معتبر منتشر شده است. همچنین دو تحقیق دربارهی وضعیت حقوق بشر در افغانستان انجام دادهام که از سوی Open society و Asian Collective منتشر شدهاند. در حال حاضر نیز مشغول تحقیق دربارهی وضعیت زندانیانی هستم که تحت حاکمیت طالبان شکنجه میشوند.
گزاره: آیا شما با عبارت “قربانی جنگ” که به برخی افراد، از جمله خود شما، من و دیگران اطلاق میشود، موافقید؟
اصغر سروش: نمیتوان بهطور قطعی دربارهی درستی یا نادرستی این اصطلاح قضاوت کرد. اما آنچه اهمیت دارد، این است که هر فردی که به هر شکلی—چه جسمی، چه روحی و روانی، یا حتی به واسطهی آسیب دیدن اعضای خانوادهاش—از جنگ متضرر شده باشد، از نظر من قربانی جنگ محسوب میشود.
گزاره: این عبارت از لحاظ شخصی چه احساسی در شما ایجاد میکند؟
اصغر سروش: من شخصاً خود را قربانی جنگ میدانم؛ چرا که در دل جنگ متولد شدم، در میان ویرانیهای آن بزرگ شدم، عزیزانی از خانوادهام را از دست دادم و از نظر روحی و روانی بهشدت آسیب دیدم. همچنین، در یکی از حوادث ناگوار، بهشدت مجروح شدم. بنابراین، بله، من یک قربانی جنگ هستم.
گزاره: آیا وقتی کسی شما را “قربانی جنگ” خطاب میکند، احساس آزار یا ناراحتی نمیکنید؟ یا آن را پذیرفتهاید؟
اصغر سروش: بله، آن را پذیرفتهام، چرا که جزئی از حقیقت زندگی ماست. اما این حقیقت تلخ و آزاردهنده است و از نظر روانی تأثیرات منفی عمیقی بر انسان میگذارد. با این حال، چارهای جز پذیرش آن نداریم.
گزاره: این کارگاه آموزشی که در اینجا برگزار شده، از نظر شما تا چه اندازه مفید بوده است؟
اصغر سروش: بسیار مفید بود. نخست به دلیل روش تدریس کاملاً متفاوت آن و دوم به دلیل موضوع متفاوت و عمیق آن.
گزاره: لطفاً بیشتر توضیح دهید تا برای مخاطبان روشنتر شود.
اصغر سروش: روش این کارگاه متفاوت است زیرا ما در محیطی آموزش میبینیم که خود شاهد بزرگترین فجایع انسانی در جنگ جهانی دوم بوده است. علاوه بر این، مربیان ما افرادی هستند که همواره با قربانیان جنگ در ارتباط بودهاند. آنها تجربهی واقعی و عینی خود را با ما در میان میگذارند، و این روش تدریس ما را با خودمان روبهرو میکند؛ یعنی ما را وادار میسازد تا خود را همانگونه که هستیم، بشناسیم و بیان کنیم. این تجربه، تجربهای کاملاً متفاوت و تأثیرگذار است.
گزاره: با توجه به تجربهی شما در زمینهی دادخواهی، آیا “بادی مپینگ” میتواند برای فعالان حقوق بشر، مدافعان حقوق زنان و سایر کنشگران اجتماعی در افغانستان مفید باشد؟
اصغر سروش: بدون شک، این روش بسیار کمککننده است. متأسفانه در افغانستان، صدای قربانیان جنگ و خشونت هیچگاه بهدرستی شنیده نشده است. بسیاری از افراد حتی کسی را نداشتهاند که در کنارشان بنشیند و به درد دلشان گوش دهد. دادخواهیها اغلب بینتیجه ماندهاند و هیچکس واقعیتهای تاریخیای را که بر این افراد گذشته، مستند نکرده است. “بادی مپینگ” چندین ویژگی مثبت دارد؛ نخست اینکه قربانی را وادار میکند تا تمام رنجها و تجربیات تلخ و شیرین زندگی خود را به تصویر بکشد. این خود، نوعی کتاب عمیق از تجربهی زیستهی اوست. دوم اینکه از نظر روانی تأثیر شفابخش دارد. وقتی فرد روی “بادی مپینگ” کار میکند، انگار همهی دردهایش را تخلیه کرده و آنها را روی کاغذ میآورد. این فرایند به او احساس سبکی میبخشد. سوم اینکه این روش نقش مهمی در مستندسازی جنایتها ایفا میکند. درواقع، “بادی مپینگ” خود تبدیل به یک تاریخ مصور از دردها و رنجهای قربانیان میشود.
گزاره: ممکن است تعریف کوتاهی از “بادی مپینگ” ارائه دهید؟
اصغر سروش: همانطور که از نامش پیداست، “بادی مپینگ” به معنای “نقشهی بدن” است؛ یعنی ترسیم سایهی واقعی یک انسان که دردهای درونی خود را به تصویر میکشد. درد، مفهومی درونی است و کسی آن را نمیبیند، مگر اینکه قربانی آن را بازگو کند. اما در “بادی مپینگ”، درد قابل مشاهده میشود و این امر ارزشمند است.
گزاره: این تجربه از لحاظ شخصی چه احساساتی در شما برانگیخت؟
اصغر سروش: احساسی کاملاً متفاوت. وقتی برای نخستینبار روی پارچه دراز کشیدم تا بدنم ترسیم شود، یک حس داشتم؛ وقتی طرح اولیه آماده شد، احساسم تغییر کرد؛ زمانی که رنگآمیزی را آغاز کردم، احساسی مثبت در من پدید آمد، و هنگامی که دردهایم را در آن نقشه ثبت کردم، احساس تلخی به سراغم آمد. در هر لحظه، با تکمیل شدن تصویر، احساساتم نیز تغییر میکرد. اما مهمترین نکته این بود که پس از هر روز کار در این کارگاه، احساس میکردم باری سنگین از دوشم برداشته شده و عقدهای درونی از وجودم رها شده است. این حس، برای من بسیار ارزشمند بود.
گزاره: با توجه به سالها دادخواهی و رنجهای پیدرپی در افغانستان، به نظر شما مسیر آینده چگونه باید باشد؟ آیا باید بر تشکیل دادگاههای عادلانه و محاکمهی جنایتکاران جنگی تمرکز کرد، یا باید به نحوی چرخهی انتقام را متوقف ساخت و برای آیندهای نو تلاش کرد؟
اصغر سروش: من برای آرامش نسلهای آینده و مردم سرزمینم، حاضرم از بسیاری چیزها بگذرم. اما این گذشت به معنای فراموشی نیست. ما نمیتوانیم جنایتکارانی را که عامل این همه بدبختی بودهاند، از یاد ببریم. بااینحال، باید راهی بیابیم تا از این وضعیت عبور کنیم. تجربیات کشورهای توسعهیافته، خصوصاً در این شهری که ما اکنون در آن هستیم و کارگاه ما در مکانی برگزار شده که شاهد بزرگترین جنایات جنگی بوده، میتواند راهگشا باشد. اگر بخواهیم ابتدا جنایتکاران را به محکمه بکشانیم و سپس به آرامش برسیم، این کار بسیار دشوار خواهد بود. به نظرم باید همزمان در دو مسیر حرکت کنیم؛ نخست، مردم را به این درک برسانیم که میتوانند در کنار یکدیگر زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند، و دوم، هوشیارشان سازیم تا از حمایت و فراموشی جنایتکاران بپرهیزند.
گزاره: به نظر شما، چه اقداماتی باید انجام شود؟
اصغر سروش: این پرسشی دشوار است. اما گام نخست، مستندسازی جنایات و شناسایی عاملان آن است. علاوه بر این، باید راهی یافت تا افراد مرتبط با این فجایع، دستکم از نظر اخلاقی، وادار به عذرخواهی شوند. بدون این اقدامات، گذشت بیمعنا خواهد بود.