چو تخته‌پاره بر موج

-نگاهی به کتاب “بیم موج؛ تاملی در ریشه‌ها و نمودهای افراط‌گرایی دینی” اثر محمد محق –

رضا عطایی(کارشناسی‌ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران)

مشخصات کتاب؛

عنوان: بیم موج؛ تاملی در ریشه‌ها و نمودهای افراط‌گرایی دینی

مولف: محمد محق

ناشر: کابل، انتشارات امیری

مشخصات چاپ: چاپ اول، ۱۴۰۱ ه.ش/ ۳۲۰ صفحه

الف) کلیات

“بیم موج” در زمره تازه‌ترین آثاری است که پس از سقوط کابل و نظام جمهوریت، به چاپ و انتشار رسیده است. “محمد محق”، مولف اثر، از زمره نویسندگانِ روشن‌فکری است که در حوزه دین‌پژوهی و نواندیشی‌دینی، صاحب‌نظر است و دارای آثار قابل توجهی در این حوزه می‌باشد.

بنا بر اطلاعیه سایت روزنامه هشت صبح -پُر مخاطب‌ترین روزنامه افغانستان در دوره جمهوریت- بنا به تخصص حوزه مطالعاتیِ محمد محق، مدیریت مجموعه هشت صبح را نیز پس از سقوط کابل تا اکنون بر عهده داشته است.

همانطور که از زیرعنوانِ جلد کتاب بر می‌آید، “بیم موج” مجموعه دوازده مقاله محمد محق در بررسی و تحلیلِ “ریشه‌ها و زمینه‌های افراط‌گرایی دینی” می‌باشد.

 تنها عناوین مقالات این اثر ۳۲۰ صفحه‌ای، گویای اهمیت مباحث مطرح شده در کتاب می‌باشد:

_کالبدشکافی جهاد (صص ۱۳_ ۶۰)

_تکفیری‌گری و ریشه‌های آن (صص ۶۱_ ۱۰۰)

_تروریسم و بهانه دفاع از عقیده (صص ۱۰۱_ ۱۲۰)

_نخبه‌کشی در افغانستان (صص ۱۲۱_ ۱۳۸)

_نفرت‌پراکنی و افراط‌گرایی (صص ۱۳۹_ ۱۵۶)

_اما و اگرهایی در نحوه‌ی مواجهه با بنیادگرایی (صص ۱۵۷_۱۸۲)

_دین به مثابه هویت (صص ۱۸۳_ ۲۰۸)

_گره‌نگشوده‌ی قدرت در اسلام (صص ۲۰۹_ ۲۲۸)

_تطبیق شریعت (صص ۲۲۹_ ۲۴۸)

_ردّپای افراط‌گرایی در نظام آموزشی افغانستان (صص ۲۴۹_ ۲۸۶)

_زن و نقصان عقل (صص ۲۸۷_ ۳۰۰)

_ظنی‌الدلاله در قرآن و نقش آن در منازعات دینی (صص ۳۰۱_ ۳۲۰)

همانطور که از فهرست عناوین و تعداد صفحات مقالات بر می‌آید، حجم مقالات یکسان نیستند؛ برخی حدود پنجاه صفحه و برخی بین ده تا سی صفحه، از حجم کتاب را در بر گرفته‌اند.

محق در پیش‌گفتار سه صفحه‌ای(صص ۹_۱۱) که در شروع کتاب آمده، ضمن بیان این نکته که عنوان کلی اثر را -بیم موج- از شعر حافظ -شب تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل- اقتباس کرده، جریانات افراط‌گرایی دینی را  همچون موج خروشانی می‌خواند(ص ۹) که برای مقابله با آن، “اصلاح اندیشه‌ی دینی و رسوباتی که سبب ناکارآمدی آن شده” را نیاز امروز جوامع اسلامی، به ویژه افغانستان، می‌داند.(ص ۱۰)

ب) اشارات و مُحَسَّنات

نقاط قوت اثر، بیش از آن است که بخواهیم در این نوشتار کوتاه به تمام آن بپردازیم. تنها از باب خالی نماندن عریضه، به چند مورد اشاراتی می‌شود.

نخستین مورد، قَلمِ نویسنده است که از لحاظ پاکیزه‌نویسی و اسلوب نوشتاری، وزانت خاص خود را دارد؛ به گونه‌ای که خواننده نه‌تنها از خواندن متن، ملول نمی‌شود، بلکه سبکِ‌قلمی-نوشتاری اثر، حاوی جذابیت‌ها و خلاقیت‌های شایان توجهی است. بدون هیچ‌گونه رویکرد مقایسه‌ای، می‌توان چنین افزود که قلمِ “بیم موج” -در همین موضوع و محتوا- به نحوی تداعی‌گر قلمِ علی‌ شریعتی و عبدالکریم‌ سروش است و با قدری تسامح و تساهل در همان رسته می‌گنجد.

از باب شاهد مثال، به بخشی از متن کتاب، توجه نمایید:

“قدم‌نهادن در مسیر جست‌وجوی فکری به هدفِ رسیدن به درکی نو، کاری است که در طول تاریخ بشر، تنها شمار محدودی از مردم توانایی کمربستن به آن را داشته‌اند. برای این کار، در نخستین قدم، لازم است تا خانه‌ی امنِ روانی‌ای که اندیشه‌های میراثی ایجاد کرده است، فرو بریزد و بسیاری از ایده‌های تقلیدی و تلقینی با شک و تردید رو‌به‌رو گردد. اندیشه‌های میراثی لزوما اندیشه‌های دینی نیست، بلکه دامنه‌ای فراخ دارد و شامل بسیاری از باورها نسبت به آدمی، نسبت به تاریخ، نسبت به طبیعت، نسبت به قوم و قبیله و بسیاری امور دیگر می‌شود. آن کس که پای در این راه می‌نهد به مسافری می‌ماند که برای همیشه از خانه‌اش کوچ کرده است بی‌آنکه خانه‌ای نو در جایی دیگر داشته باشد. او هر روز به منزلگاهی نو می‌رسد و ممکن است لحظاتی در آن توقف کند اما دیگر در جایی خانه ندارد… به هر روی، چه کسی در میانه‌ی راه توقف کند و چه کسی این راه را پیوسته ادامه بدهد، دستِ‌کم هر دو نسبت به کسانی که از خانه‌ی امن نخستین قدمی بیرون ننهاده‌اند، رَه‌آوردی نُو دارند و به هر پیمانه رَه‌آوردِ سفر، گران‌بارتر باشد به همان پیمانه، وصفِ نخبه‌بودن بر آنان صادق‌تر می‌آید و در میان نخبگان، سزاوار مقامی رفیع‌تر می‌شوند. کسانی که چنین تجربه‌ای ندارند نه دشواری‌های قرارگرفتن در چنین مسیری را می‌فهمند و نه به اهمیت نقش چنین نخبگانی پی می‌برند. به گفته‌ی مولانا: “در نیابد حال پخته هیچ خام”.

پخته‌بودن کسی در مسیر اندیشه و جست‌وجوگری البته به معنای عاری‌بودن از خطا و مصونیت از لغزش و کاستی نیست. زیرا توانایی بشر برای کشف حقایق محدود است و اموری که باید کشف کرد و شناخت، نامحدود. درباره‌ی محدودیت قوه‌ی فاهمه‌ی بشری اندیشمندانی بزرگ، قلم زده‌اند و نیازی به تکرار آن نیست. افزون بر محدودیت قوه‌ی فاهمه‌ی بشری، این نیز مسلم است که انسان‌ها تنها با اندیشه و تعقلِ محض سروکار ندارند و سِرشتِ وجودی‌شان پيچيده‌‌تر از این است که بتوان یک عنصر، مثلا عنصر اندیشه، را عامل اساسی در زندگی آنان دانست، هرچند مولانا گفته است: “ای برادر تو همان اندیشه‌ای”. اما این بیشتر از باب تأکید بر جایگاه اندیشه است و نه نفی عوامل دیگر. واقعیت این است که عوامل روانی، عاطفی، ارادی و حتی ژنیتیک در ترکیب شخصیت انسان‌ها هم‌زمان با نیروی عقلانی در فعالیت قرار دارد و همه‌ی این‌ها در نگرش، تحلیل و تصمیم‌شان موثر است. از این‌رو طبیعی است که نخبگان غیرمعصوم خطا کنند و بر رَه‌آورد فکری آنان خُرده‌ها گرفته شود، اما خطای آنان از ارزش جست‌وجوگری‌شان نمی‌کاهد و نقش تأثیر‌گذار آنان را از اهمیت نمی‌اندازد.》(صص ۱۲۷ تا ۱۲۹)

مورد دیگر اینکه، علاوه بر حُسن ظاهری، همچون رقصِ واژگانی و سجع درونی جملات و غیره که متن به آن آراسته است که در بخش نقل شده فوق نیز مشهود است؛ محتوای ژرف و تأمل‌برانگیز متن است که در نهایت، سبب ایجاد توازن و هم‌ترازی میان ظرف و مظروف یا قالب و محتوا شده است.

سومین مورد، احاطه علمی-روشی مولف به محتوای ارائه شده در مقالات دوازده‌گانه کتاب است. ارجاعاتِ موضوعاتِ مطروحهِ کتاب به منابع دسته‌اول و مستنداتِ مربوطه، که در تلمیحات درون‌متنی و همچنین پی‌نوشت‌های پایانی هر مقاله آمده، حکایت از تسلط علمی-روشی مولف دارد.

همچنین شایان ذکر است، منظورمان از احاطه علمی-روشی مؤلف، بدین معناست که نویسنده در راستای توصیف، تبیین و تحلیلِ موضوع/مسأله/سوژه، به‌جا و مناسب از منابع و مصادر، استفاده نموده است.

توجه به این امر از این روی مهم است که با نگاهی اجمالی به بخش قابل توجهی از آثار تولیدشده در حوزه‌های علوم‌انسانی در بیست ساله اخیر نظام به فنارفته‌ جمهوریت، که از لحاظ کمی، رشد قارچ‌گونه دانشگاه‌ها را در کشور داشتیم؛ همچنان در جامعه‌مان، به خصوص جامعه آکادمیک، به خاطر فقر و فقدان روش‌‌شناسی‌علمی، “کپی‌پیست” و در نهایت “کتاب‌سازی” بوده که به نامِ “پژوهش” و “اثر علمی” بیرون می‌آمده است.

ج) تنبیهات و تأملات

تنبیهات ما ناظر به چند نکته ظاهری و شکلی از کتاب است که بیشتر به ناشر مربوط می‌شود تا نويسنده؛ و در واقع پیشنهادهایی برای تجدیدچاپ‌های آینده است.

با توجه به تنوع موضوعات، تکثر منابع، ذکر اشخاصِ عَلَم و همچنین امکنه و ازمنه متعدد، مناسب است که در انتهای کتاب فهرست نمایه‌ای از این موارد برای دسترسی راحت‌تر خوانندگان و پژوهشگران قرار بگیرد.

اگرچه در پایان مقالاتی که دارای ارجاعات به منابع بوده‌اند، پی‌نوشت‌هایی آمده است اما از لحاظ روش‌علمی، فهرست‌نویسی منابع، دارای اشکالات و نواقصی هست. از همین‌روی برای تجدیدچاپ‌های بعدی اثر، پیشنهاد می‌شود، فهرست منابع -با تقطیع کتاب‌ها، مقالات، سایت‌ها- با متدود علمی در انتهای کتاب قرار گیرد.

همچنین مناسب است در ابتدای کتاب، در حدود یکی-دو صفحه به معرفی نویسنده، از قبیل تحصیلات و حوزه‌های مطالعاتی-پژوهشی‌اش و همچنین آثار و کارنامه علمی‌اش، برای آشنایی بهتر خوانندگان آورده شود.

در پیش‌گفتار سه‌صفحه‌ای نويسنده (صص ۹_۱۱) درباره تاریخ نگارش مقالات تنها به این امر اشاره شده است که مقالات این کتاب در دو سال اخیر نوشته شده است (ص ۱۰) و با توجه به اینکه این پیش‌گفتار سال ۱۳۹۸ هجری شمسی در قاره نوشته شده است (ص ۱۱) می‌توان اینطور حدس زد که مقالات در طول سال‌های ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸ نوشته شده باشند.

اما نویسنده در پیش‌گفتار، هیچ اشاره‌ای به تاریخ دقیق نوشتن مقالات نمی‌کند و همچنین ، این مقالات که به شکل کتاب حاضر در آمده‌اند، آیا پیش‌تر در جایی چاپ و منتشر شده‌اند؟! (کتاب، نشریه، فصلنامه، سایت‌ها) یا برای اولین‌بار است که به صورت مجموعه مقالات به زیور طبع آراسته می‌شود؟!

خوب است که در تجدیدچاپ‌های بعدی، این مساله نیز توسط نویسنده محترم، در پیش‌گفتار توضیح داده شود. توضیح بستر و شرایط نوشتن مقالات و همچنین ذکر تقدّم و تاخّر زمانی مقالات می‌تواند برای خوانندگان جالب باشد.

به عنوان حُسن ختام یادداشت حاضر، چند تأملی نیز بر روح کلی و محتوای مقالات کتاب داشته باشیم.

اول اینکه، با توجه به اینکه، مقالات در زمینه دین‌پژوهی و نواندیشی‌دینی می‌باشند، مناسب بود که با توجه به سوژه/موضوع هر مقاله، نویسنده هدف خویش را به صورت دقیق‌تری مشخص می‌نمود که آن مقاله، چه سمت‌وسویی دارد؟!  توصیفی و تبیینی است یا تحلیلی؟!

از این لحاظ، خواننده هنگام مطالعه مقالات، قدری دچار ابهام و استیصال می‌شود که هدف از بررسی فلان موضوع چیست؟! آیا نویسنده صرفا به دنبال توصیف موضوع بوده؟ یا تبیین رابطه علت و معلولی؟ یا اینکه آمیخته‌ای از چیستی، چرایی و چگونگیِ موضوع؟

نکته دیگر آنکه، اگرچه در مقالات، موارد فراوانی از دستاوردهای پژوهشی که همان تحلیل و نظر شخصی نویسنده از موضوع و مساله باشد به چشم می‌خورد و وجود دارد -نقد و ارزیابی این نظرات، محور این یادداشت نیست- اما موارد قابل توجهی نیز وجود دارد که گمان می‌رود در بهترین حالت ممکن درباره‌شان می‌توان گفت که تنها توصیف و تبیین قابل قبولی از نویسنده در آن موضوع و مساله صورت گرفته است و فاقد ارائه نظر و تحلیل شخصی نویسنده -به عنوان رَه‌آورد کار پژوهشی- است و در نهایت آن‌چنان گره‌ای از مساله نمی‌گشاید.

توجه به موضوع فوق با توجه به تلازم سه‌گانه “دین و دولت در عصر جدید”، که زیست سیاسی -اجتماعی جامعه مسلمانی بدان گره خورده است، اهمیت مضاعفی می‌یابد. چرا که در عرصه نواندیشی‌دینی نمی‌توان رسالتی مهم‌تر از این متصور شد که دستاورد نظری-عملی این حوزه، چیزی جز حل‌نمودنِ بخشی از معمای یاد شده است.

نکته پایانی این‌که، علی‌رغم تسلط علمی-روشی نویسنده به منابع و مصادر اهل‌سنت در توصیف، تبیین و تحلیل موضوعات مقالات، هیچ توجهی به منابع و مصادر اهل تشيع نشده است.

نکته پایانی این‌که، علی‌رغم تسلط علمی-روشی نویسنده به منابع و مصادر اسلامی، این نقد به کارشان وارد است که تنها به منابع حدیثی-فقهی-کلامی اهل‌سنت در توصیف، تبیین و تحلیل موضوعات مقالات، توجه و مراجعه داشته‌اند و هیچ توجهی به منابع و مصادر اهل‌تشيع نشده است.
توجه به این نکته، از این روی مهم است که یکی از نقاط قوت و مثبت در آثار و تولیدات مربوط به جریان نواندیشی‌ و روشن‌فکریِ‌دینی این است که ارائه موضوعات کمتر رنگ‌وبوی مجادلاتِ مذهبی داشته و دارد، برخلافِ مجادلات کلامی-فقهی مذاهب که در طول تاریخ اسلام، رایج و متداول بوده است.
از نظر نویسنده این یادداشت، یکی از دلایلی که در دوران معاصر در جوامع اسلامی، به خصوص نخبگان و فرهنگیان، از مباحث و تولیدات مرسوم به جریان نواندیشی و روشن‌فکریِ‌دینی استقبال شده و می‌شود، همین امر می‌باشد که صاحبان مرسوم به این جریانات، به دنبال جدلِ مذهبی نبوده‌ و نیستند.
از همین‌روی شاهد استقبال از چنین آثاری -چه به صورت تالیف و چه به صورت ترجمه- در افغانستان و ایران هستیم. حال می‌خواهد این آثار متعلق به امثالِ شریعتی، سروش، شبستری و ملکیانِ برخاسته از جامعه شیعی باشد یا آثاری از محمد محق، عابد الجابری، محمد آرگون و نصر حامد ابوزید که برخاسته از جامعه سُنی‌اند.
چرا که اصولا می‌توان چنین مدعی شد که جریانات مرسوم به نواندیشی‌ و روشن‌فکریِ‌دینی، رسالت یا هدف‌شان را به نحوی در مقابله با مذهبی‌گرایی‌ِ مخرب که در جوامع مسلمان با درجات مختلفی وجود دارد، تعریف کرده‌اند و چنانچه فکر و ایده و آثاری هم تولید می‌کنند، مخاطب‌شان را محدود به یک مذهبِ خاص نمی‌کنند.
حال با وجود این‌که می‌دانیم و محرز است که محمد محق در مقالات دوازده‌گانه اثرشان، هیچ‌گونه رویکردِ مذهبی‌گرایی نداشته است، با توجه به توضیحاتی که ارائه شد، از نظر نویسنده این سطور، این نقد به کارشان وارد است که چرا در توصیف، تبیین و تحلیل موضوعات مقالات کتاب، تنها مصادر و منابع حدیثی-کلامی-فقهی اهل‌سنت مورد ارجاع قرار گرفته است که در نهایت چنین گفته شود که این اثر، “خوانشی نواندیشانه برخاسته از قرائت اهل‌سنت” به موضوعات مطرح در جهان اسلام است.
در پاسخ شاید چنین گفته شود که نویسنده مقالات، جناب محق، برخاسته از جامعه اهل‌سنت هستند و این نقد چندان وارد نباشد. در نگاه نخست، این سخن را می‌پذیریم اما با توجه به توضیحاتی که آمد، دلیل ارائه نقدمان نیز مشخص می‌شود که از بابِ دامن‌زدن به جنگ‌های مذهبی‌گرایی هفتاد و دو ملت نبوده و نمی‌باشد. که به فرموده خواجه شیراز -که عنوان اثر جناب محق نیز برگفته از شعر اوست-:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
بلکه جناب محق، چنانچه در توصیف، تبیین و تحلیل موضوعات مقالات‌شان، علاوه بر مصادر و منابع حدیثی-کلامی-فقهیِ اهل‌سنت از منابع و مصادر اهل‌تشیع -به عنوان بخشی از جهان اسلام- نیز استفاده می‌کردند -یا در تجدیدنظرهای چاپ‌های بعدی استفاده نمایند- اثرشان جامعیت بیشتر و بهتری پیدا می‌نماید.
تنها از باب مثال، در اولین مقاله این اثر که جزء بلندترین و عمیق‌ترین مقلات کتاب هم می‌باشد، چنانچه در توصیف، تبیین و تحلیلِ “کالبدشکافی جهاد” (صص ۱۳_ ۶۰) به منابع و مصادر حدیثی-کلامی-فقهی شیعی نیز مراجعه می‌شد، این مقاله با حالتِ “مقایسه تطبیقی”یی که می‌یافت بسیار ارزشمند‌تر نیز می‌شد.
در همین موضوع مقاله اول، اختلافات و رویکردهای متفاوتی در جهان تشیع، درباره مسأله جهاد وجود دارد. که تنها یک تبلور آن را می‌توان در اثر قابل توجه مرحوم “صالحی نجف‌آبادی” تحت عنوانِ “جهاد در اسلام” (تهران، نشر نی) نشان داد. مرحوم‌ نجف‌آبادی در اثر یادشده‌شان، با بررسی نظرات فقهی بزرگان مطرح از فقهای شیعه و سنی در طول تاریخ اسلام، نظرات آن‌ها را مورد نقد و بررسی قرار داده است.
به عنوان سخن پایانی و به عنوان ذکرِ یاد و خاطره‌ایی از یکی استادان ارجمند دین‌پژوهی معاصر، که نویسنده این یادداشت، چند سالی، توفیق و افتخار درک محضرشان را داشته است، یادی از زنده‌یاد داوود فیرحی -استاد فقيد اندیشه سیاسی اسلام در دانشگاه تهران- می‌نمایم که یک ویژگی بارز آثار و کلاس‌های درس‌شان، در بررسی هر موضوعی از موضوعات اسلامی، مراجعه به تمام منابع و مصادر فریقین بود. خدایش رحمت کناد.

دیدگاه‌ها و نظرات ابرازشده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع گزاره را بازتاب نمی‌دهد.

آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=819

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *