پیامد های همگرایی و واگرایی در پاکستان و افغانستان: نگاهی به جنبش های اجتماعی دو سوی  دیورند

نگارنده: محمد علی حسینی

 قبل از این‌که به بحث همگرایی و واگرایی در پاکستان و افغانستان بپرادازیم خوب خواهد بود، نگاهی کوتاه به چگونگی شکل‌گیری جنبش های اجتماعی در این دو کشور داشته باشیم. جنبش های اجتماعی همواره یکی از عوامل پویایی اجتماعی در جوامع انسانی بوده و شکل‌گیری آن‌ها در هر کشوری موجد تغییرات مهمی در راستای تأمین خواسته های مردمی بوده است.

از منظر علم جامعه‌شناسی، جنبش‌های اجتماعی به عملکرد های جمعی گفته می‌شود که هدف آن دگرگونی یا حفظ کل یا بخشی از ساختارها و یا شرایط جامعه باشد. به عبارت دیگر جنبش‌های اجتماعی عبارت از جریانی از تلاش‌ها و کنش‌ها از سوی مجموعه افرادی است که ماکس و‌بر از آن به‌عنوان اقدام جمعی یاد می‌کند؛ امری که به نیل به اهداف مشخص صورت می‌گیرد و در مقابل باعث عمل سایر کنشگران و یا رفتار معنا‌دار انسانی می‌شود.

شکل‌گیری جنبش های اجتماعی دو سوی خط دیورند را نیز کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک یا تأمین هدفی مشترک دانست که از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی انجام می‌شود. بنابراین جنبش تحفظ پشتون‌ها، در وزیرستان پاکستان از طرف یک تعداد جوانان محل، از شش سال پیش برای حقوق سیاسی، اجتماعی، تامین صلح و امنیت در مناطق پشتون‌نشین در امتداد خط دیورند دادخواهی می‌کردند آغاز شد. منظور احمد پشتین که آغازگر این جنبش است می‌گوید در مناطق مختلف وزیرستان ظلم های بیش از حد صورت گرفته است. آن‌ها با مشکلاتی چون تبعیض و عدم توسعه در مناطق قبایلی و خیبر پختونخوا مواجه‌ بوده و از زیرساخت‌ها و خدمات اساسی محروم هستند. لذا مردم بر ضد حکومت و به اردوی پاکستان قیام کرده و صدای اعتراض خود را بلند نمودند.

همین‌طور جنبش های اجتماعی در افغانستان از قدیم کم و بیش وجود داشته اما بعد از یازده سپتامبر و به ویژه در دوران حکومت وحدت ملی به لحاظ شکل‌گیری جنبش‌های اعتراضی از پر تحول‌ترین سال‌های تاریخ معاصر افغانستان بوده است.

در این سال‌ها یعنی در بیشتر از دو دهه تحولات سیاسی-اجتماعی اخیر افغانستان جدیدترین نوع جنبش های اجتماعی در واکنش بی عدالتی، تبغیض و ناکارآمدی حکومت، از جنبش روشنایی و تبسم گرفته تا جنبش رستاخیز تغییر در کابل پایتخت کشور ظهور نموده و بعد از مدتی فعالیت، دوباره خاموش شدند. حکومت وحدت ملی در ظهور و زوال این جنبش‌ها، به خصوص در فروپاشی آن‌ها نقش فعال داشته و در افکار عمومی متهم اصلی‌ به شمار می‌رود.

بنابرابن جنبش روشنایی همانند دیگر جنبش اجتماعی آن دسته از حرکت های جمعی است که حول یک نارضایتی جدی شکل گرفت که در ادبیات جامعه شناسی از این نارضایتی، با تعابیر مختلفی چون تبعیض، محرومیت، فساد، تحقیر، توهین و یا استبداد یاد می‌شود.

جنبش روشنایی یک تحول بزرگ در عرصه‌‌ حرکت‌‌ های مدنی و دادخواهی بود که، مبرهن‌ترین خواست برحق بخشی از مردم محروم را با یک حرکت مدنی و مسالمت‌‌آمیز، جهانی ساخت. دادخواهی جنبش مذکور، در یک فضای آرام و عقلانی، با یک نگاه عمیق و استراتژیک مطرح شده و کالبد شکافی استبداد تاریخی در پرتو توتاپ بود. استبدادی که در طول تاریخ، گفتمان غالب در کشور بود و تردید در برابر آن، هزینه‌‌های پیش‌‌بینی‌‌ناپذیر به همراه داشت. اعتراض در برابر تغییر مسیر لین برق 500 کیلو وولت، امتیازخواهی نبود، بلکه، ایستاد شدن در برابر یک اقدام حق‌‌تلفانه در امتداد استبداد تاریخی در کشور بود.

جنبش رستاخیز برای تغییر واکنشی به ناکارآمدی در اوج ناامیدی روبه رشد مردم از حکومت وحدت ملی می‌باشد. شکل‌گیری این جنبش بر می‌گردد به حمله انتحاری که به تاریخ ۱۰ جوزای ۱۳۹۶، توسط یک موتر‌ بمب‌ که در چهار‌راهی زنبق شهر کابل منفجر شد و در آن بیش از صد تن کشته و صدها تن دیگر زخمی شدند. آن حمله نیرومند انتحاری از سوی امنیت ملی پیشین، به گروه طالبان و شبکه مخوف حقانی نسبت داده شد. مدتی پس از آن حمله مرگبار، هزاران تن برای تغییر و آوردن اصلاحات در نیروهای امنیتی و برکناری آن‌ها، دست به اعتراض زدند که از سوی حکومت آن زمان به‌شدت سرکوب شدند.

اعضای جنبش رستاخیز تغییر پس از کشته شدن چندین تن از اعضای این جنبش، با بر افراشتن چادرهای اعتراضی در برخی از خیابان‌های کابل بار دیگر خواستار جدی تغییر و اصلاحات در نهادهای امنیتی آن زمان شدند.

جنبش تبسم نیز در زمان حکومت وحدت ملی در واکنش با گروگان‌گیری هفت نفر از مسافران مردم هزاره و سپس سربریدن آن‌ها به تاریخ ۱۸ عقرب ۱۳۹۴ توسط گروه های افراطی طالبان و داعش بود که در ولایت زابل واقع در جنوب شرق افغانستان اتفاق افتاد، به وجود آمد. این جنبش نام خود را از شکریه تبسم، کودک ۹ ساله هزاره که شامل قربانیان این کشتار بود، گرفته است.

همگرایی در پاکستان و واگرایی در افغانستان

بازبینی تاریخ بشر در کشور ها نشان از وجود ناآرامی‌ها و تنازعات مختلف ناشی از قوم گرایی در سطح جهان دارد که زمینه‌ساز همگرایی و واگرایی می‌گردد. همگرایی به لحاظ مفهومی عبارت از تقویت و نزدیکی افراد به سمت نقطه‌ای مشخص که معمولاً به عنوان هدف مشخص آن‌ها شناخته می‌شود. واگرایی عبارت از فرایندی که طی آن واحدهای سیاسی و دولت‌ها از یک‌دیگر دور شده و در اثر آن زمینه های بحران و جنگ فراهم می‌آید.

کشور افغانستان به دلیل تنوع قومی از جمله کشورهایی است که همیشه خطر جنگ های قومی را در خود احساس کرده و شاهد درگیری های متعددی بوده است که همگی ریشه و منشأ آن همگرایی در بیرون و واگرایی در داخل داشته و به سهم خود معضلات عدیده‌ای در معادلات سیاسی کشور ایجاد کرده است.

طبق تحقیقات انجام شده می‌توان مخاطرات قومی در افغانستان را از دو جنبه داخلی و خارجی لحاظ کرد. عوامل داخلی را می‌توان از به حاشیه راندن قومیت ها دانست که مهم‌ترین آسیب‌های ناشی از واگرایی قومی است. آنچه به عنوان مانعی بزرگ در تحقق هویت ملی تاثیر گذار بوده قوم مداری یا به عبارت دیگر عصبیت قومی است، چنانچه می‌توان از آن به عنوان پشتون والی نام برده که این معضل اجتماعی عمدتاً از طریق گسست بین قومی در جامعه حادث می‌گردد. گست و اختلالی که جامعه افغانستان را تهدید کرده و امنیت جامعه را از بین برده است.

عوامل بیرونی از گوناگونی و تنوع در جامعه افغانی و همانندی اقوام مرزنشین با اقوام آن سوی مرزهای افغانستان می‌تواند. گروه‌های قومی دو سوی مرز را تحت تأثیر هم قرار دهد سخن گفت. تنوع که سطح هویت جمعی در جامعه افغانی عمدتاً نازل کوچک و خاص گرایانه است و هویت جمعی عام در سطح کشور و در بین اقوام و ایلات ضعیف می‌باشد. افراد، شخصیت ها و دولت های افغانستان غالباً پایبند به ارزش‌ها و هنجارهای خاص گرایانه قومی هستند و در زندگی مصالح قومی بر مصالح ملی ترجیح می‌دهند.

تأکید بر پای‌بندی‌های قبیله‌ای پافشاری بر ارزش‌ها و خرده فرهنگ‌های تباری و مقدم شمردن نمادهای عشیره‌ای به جای سمبول‌های ملی از جلوه های آشکار پرورش نیافتگی و نقصان روح ملی به شمار می‌رود که نمایه های ساختاری چندپاره را در واحد سیاسی افغانستان تبلور بخشیده و زمینه های قوام و دوام روح مشترک ملی را کم رمق و ضعیف ساخته است.

این همگرایی با اقوام در بیرون از مرز و واگرایی با اقوام در داخل هم زمان با شکل‌گیری سرزمین به نام افغانستان و ایجاد خط دیورند به عنوان مرز رسمی بین هند و افغانستان و بعداً تاسیس کشوری به نام پاکستان به طور بی سابقه جریان پیدا کرد. خط دیورند در سال ۱۸۹۳ در زمان پادشاهی عبدالرحمن به عنوان مرر رسمی تعیین شد.

با به قدرت رسیدن داوود خان به عنوان صدر عظم عناصر فوق بیشتر از قبل افزایش یافته و حتی داوودخان در دفاع از پشتون های آن سوی مرز تا مرز جنگ تمام عیار با پاکستان پیش رفت.

از این تاریخ به بعد کشور پاکستان برای جلوگیری از همگرایی با مناطق قبایلی در صدد دخالت های پنهان و اشکار در افغانستان شده که ظهور و سقوط دولت ها و شکل‌گیری گروه های تندرو و بنیادگرا و جنگ های داخلی که تاکنون ادامه داشته را نیز محصول همین همگرایی افراد و دولت های افغانستان با پشتون های آن سوی سرحد دانست.

از این رو، ماهیت روابط دو کشور به دلیل وجود این همگرایی روند ثابت را طی کرده و همیشه پر آشوب‌ و تنش‌زا بوده است. پاکستان این همگرایی با اقوام مناطق قبایلی را دخالت و تعرض آشکار در امور کشور خود دانسته که این مسله باعث بی اعتمادی بین این دو کشور نسبت به هم شده است.

بنابراین نمود و مثال عینی همگرایی در خارج و واگرایی در داخل را در رفتار دولت‌ها و بازیگران سیاسی می‌توان با جنبش تحفظ پشتون‌ها در پاکستان و جنبش های روشنایی، رستاخیز برای تغییر و تبسم در افغانستان به وضوح مشاهده کرد. جنبش تحفظ پشتون‌ها در این اواخر جرگه را در زمینه مشورت و حل مشکلات پشتون‌های آن سوی خط دیورند در ساحه ریگی للمه ایالت خیبر پشتونخوا برگزار نمود. منظور پشتین رهبر جنبش تحفظ پشتون‌ها که مبتکر برگزاری جرگه بزرگ قومی خیبر پختونخوا می‌باشد، جرگه فرا خوانده شده را جرگه “عدالت” نامید. پشتین گفته بود که در این جرگه مردم و نمایندگان آن‌ها باید پس از ارائه اطلاعات همه‌جانبه در مورد بی‌عدالتی‌ها و ظلم‌های انجام شده، در مورد سرنوشت و آینده خود تصمیم بگیرند.

بنابراین در اینجا ما کاری به برگزاری و متن قطعنامه آن نداریم ولی آنچه برای ما با اهمیت و قابل توجه بوده، حمایت و پشتبانی بسیاری از رهبران سیاسی و افراد شناخته شده پشتون های افغانستان از جمله حمایت قوی اشرف غنی احمدزی، حامد کرزی، حنیف اتمر، حمدالله محب، محمود فضلی، معصوم استانکزی، سید محمد اکبر آغا، حنیف اتمر، عمر داودزی وغیره از جرگه مذکور  که توسط جنبش تحفظ پشتون‌ها در دفاع از حقوق پشتون‌های آن سوی مرز دیورند برگزار شده بود می‌باشد.

آن‌ها جرگه قومی پشتون‌ها در خیبر پشتونخوا پاکستان را موفقیت‌آمیز گفته و از برگزاری آن ابراز خرسندی نمودند و آن را گامی نیک و موثر در جهت حل مشکلات منطقه و یک حرکت عدالت‌خواهانه که موجب بیداری پشتون‌ها در سراسر جهان می‌شود عنوان کردند و آن‌را پشتون‌والی خواند.

برگزاری این جرگه موضوع و مسئله داغ، جنجالی و مناقشه‌ برانگیز اخیر روزنامه‌ها، خبرگزاری و شبکه های اجتماعی این دو کشور گردید و سرو صداهای زیاد را ایجاد کرد. این سرصد نه به دلیل چرایی برگزاری جرگه که از سوی جنبش تحفظ پشتون‌ها برگزار شده بود، بلکه به خاطر حمایت رهبران سیاسی و اشخاص مطرح افغانستان از این جرگه قومی بود.

لذا این حمایت‌‌ انگیزه‌ها و پرسش‌های زیادی را در میان اقوام غیر پشتون در افغانستان برملا و ایجاد کرد. پرسش های مانند اینکه چرا حمایت از پشتون‌های پاکستان صورت می‌گیرد ولی از جنبش های داخل افغانستان هرگز، در حالی‌که جنبش های دو طرف سرحد برای رسیدن به حقوق سیاسی، عدالت، عدم تبعیض و برابری مبارزه می‌کند، اما حقوق اقوام غیرپشتون در افغانستان نقض و اعتراضات آن‌ها به شدت سرکوب می‌شوند. همه ما به یاد داریم که جنبش های روشنایی، تبسم و رستاخیز برای تغییر که فقط برای اجرای عدالت و حق خواهی تظاهرات بسیار مسالمت آمیز و مدنی را به راه انداخته و در این تظاهرات آن‌ها به جای پرخاش‌گری به جمع آوری و پاک کاری جاده ها روی آورده بودند.

اما این جنبش ها با بی‌رحمی تمام از سوی دولت و افرادی که از جنبش پاکستانی‌ها دفاع و حمایت کردند به شدت سرکوب شده و بهترین جوانانی که در آینده برای کشور مفید بودند را به شهادت رساندند.

اگر از دولت های که بعد از یازده سپتامبر روی کار آمدند بگذریم، در این اوآخر کابینه‌ گروه طالبان نیز در ادامه سیاست های رایج همگرایی و واگرایی خواستار توزیع شناس‌نامه به باشندگان امتداد خط دیورند شد. کابینه‌ طالبان اداره‌ احصائیه و معلومات را موظف کرده تا برای باشندگان امتداد خط دیورند شناس‌نامه‌ توزیع کند. حکومت طالبان علاوه بر توزیع شناسنامه اعلام کرده بود که هبت‌الله آخوندزاده، رهبر این گروه به‌منظور حل مشکلات مناطق نزدیک خط دیورند و سایر مناطق سرحدی یک کمیته ایجاد کرده است. به‌گفته‌ طالبان، این کمیته برای باشندگان مناطق مرزی زمینه‌ دسترسی به خدمات معیاری، از جمله تعلیمات دینی و عصری، صحت، مخابرات، سرک‌ها و آب آشامیدنی را فراهم می‌کند. در حالی که سایر اقوام در داخل افغانستان بدون هیچ نوع امکانات و توجه مقامات در شرایط سخت و طاقت فراسا زندگی نموده در و فضای بسیار خفقان به سر می‌برند.

اما این حمایت ها موجب نگرانی‌ها از ادامه تقویت انحصار قومی در ساختارهای قدرت و تصمیم‌گیری افغانستان شده است. برعلاوه‌ آن رفتار و عمل‌کرد دوگانه در برخورد با اقوام در برگزاری اعتراضات و جنبش‌های مدنی بسیار متناقض، متضاد و توام با بد رفتاری، خشونت و کشتار همراه بوده است.

امروزه سایر اقوام غیر پشتون می‌پرسند: این تعارض و رویکرد دوگانه از کجا منشأ می‌گیرد؟ آیا پشتون‌ها بیشتر به مسائل قومیتی آن‌سوی خط اهمیت می‌دهند تا این‌سوی خط؟ یا نگرانی اقوام غیر پشتون از برتری‌طلبی قومی و احساس رویکرد دوگانه‌ اخلاقی و پرسش‌های از وفاداری و تعهد به وحدت ملی و ارزش‌های مشترک و عدالت اجتماعی در افغانستان.

حال با توجه به این واقعیت که شکل‌گیری بقا و یا سقوط فرایند همگرایی و واگرایی تابعی از تلقی دولت‌ها و بازیگران نسبت به منافع ملی، جمعی و یا فردی خود است. فلسفه این دو پدیده را درک وجود منفعت برای بازیگران در پرتوی شکل‌گیری آن‌ها تشکیل می‌دهد.

نیروهای همگرا و واگرا که در تعیین چگونگی و کیفیت انسجام ملی نقش عمده ای دارند مفاهیمی منفک از هم نیستند بلکه متغیرهایی هستند که دارای پیوندی معکوس و متأثر از هم می‌باشند. این نیروها در طی تاریخ و در برهه های زمانی مختلف تحت تأثیر مدیریت سیاسی، خاطرات سیاسی، تاریخی اقوام و حکومت‌های مرکزی در عرصه فضایی – جغرافیایی نمودها و بازتاب هایی داشته اند. در برهه زمانی کنونی که جنگ قومیت‌ها، استفاده از خرده فرهنگ‌ها و اقلیت‌های موجود در عرصه پیرامونی افغانستان فصل مهمی از تاریخ درگیری‌ها و اختلافات را رقم زده است. از طرف دیگر احساس تبعیض سیاسی، الگوی همانند سازی، افزایش حس بی عدالتی، محرومیت نسبی و میزان احساس تبعیض در زمینه های مختلف سیاسی فرهنگی و اجتماعی اقتصادی در میان بالا است.

پدیده قومی شدن و کم و کیف نیروهای همگراساز و واگرا ساز و تحلیل تاریخی این نیروها، شکل‌گیری هویت‌ها و خرده فرهنگ های مادون هویت ملی، در دوره معاصر اهمیتی مضاعف یافته است. عواملی هم‌چون نابرابری‌ها یا به عبارتی انطباق جغرافیای محرومیت بر جغرافیای قومیت، نقش مهمی در قومی شدن جوامع داشته اند در این فرایند قومی شدن را می‌توان فرایندی دانست که طی آن پیوند میان سرزمین ملی و فرهنگ ملی تضعیف شده و امکان حفظ همگرایی یک ملت در معرض خطر قرار می‌گیرد.

چنین رفتار و عملکرد از منظر جامعه شناسی سیاسی و مطالعات اجتماعی یعنی موجودیت همگرایی در بیرون و واگرایی در داخل تأثیر زیادی در بروز و افزایش ناآرامی های سیاسی و به تبع آن توسعه نیافتگی دارد. در واقع همین موضوع خطوط تمایز میان گروه‌ها و نیروهای اجتماعی است که آن‌ها را رویارو و یا در کنار یکدیگر قرار داده که این مسئله منجر به سقوط و فروپاشی دایمی دولت های افغانستان شده است.

نتیجه‌گیری

واکاوی تاریخی اندرکنش‌های اقوام و حکومت مرکزی شاهد مقاطعی هستیم که تحت تأثیر سیاست‌های قومی حکومت مرکزی، نقش آفرینی نخبگان محلی وغیره نیرو ها، واگرایی بر همگرایی در داخل و همگرایی بر واگرایی در بیرون چیرگی داشته است.

 فرآیند همگرایی و واگرایی در ارتباط با بازیگران سیاسی و دولت‌ها در افغانستان از احساس و درک هدف و منفعت مشترک و یا برعکس آن اهداف و منافع متعارض شروع شده و سپس مراحل بعدی آن ادامه پیدا می‌کند. مرحله بعدی یا پایانی، در افغانستان همیشه چیرگی واگرایی با پیامدهایی همچون تنش، بی‌ثباتی، جنگ، ویرانی و توسعه نیافتگی را در پی داشته و در نهایت امر به تجزیه کشور ختم خواهند شد.

آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=1847

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *