پس از بحران، پیش از فروپاشی؛ جستوجویی برای گفتمان تازه

نگارنده: داوود عرفان؛ دانشآموختهی علوم سیاسی
پس از نگارش دو مقالهی آیا پروژهی افغانستان رو به پایان است؟ و بحران یا فروپاشی؛ مسأله این است!، برخی میپرسند که در صورت درستی این فرضیهها، راهحل چیست؟ چه سناریوهایی برای آینده متصور است؟ و نهایتاً چه باید کرد؟
من در دو مقالهی گذشته، بهصورت بسیار جزئی و گذرا به پاسخ این پرسشها پرداختهام، اما واقعیت امر این است که این موضوع به کنکاش بیشتری نیاز دارد تا باب گفتوگویی جدی پیرامون آینده گشوده شود. این بحث، پیشدرآمدی برای بحثی گفتمانی است که از این دیدگاه به صورتبندی مسأله میپردازد و در این چارچوب هم راهحل میجوید. پیش از همه باید گفتمانهای حاکم بر مناسبات را تحلیل کنیم و سپس نقش آن را در فروپاشی احتمالی بسنجیم و در آخر به گفتمان تازه بپردازیم.
فروپاشی در هر جامعهای نخست از فروپاشی گفتمانی آغاز میگردد. هرگاه گفتمانها دیگر نظام معنایی مورد قبول خود را ارائه نکنند، محکوم به شکستاند. اینکه چه گفتمانی در یک جغرافیا در سطح کلانتری معنا مییابد، به متغیرهای زیادی بستگی دارد که بستر تاریخی، تطابق تاریخی، بهروز بودن گفتمان و چتر گستردهای که تنوع را در خود جا میدهد، از مهمترین آنها هستند. آیا چنین گفتمانی در فضای سیاسی افغانستان وجود دارد؟ پاسخ، قاطعانه نه است.
گفتمانها در تاریخ معاصر افغانستان در دو حوزهی فکری–ایدئولوژیک و قومی حرکت کردهاند و گاهی هم این دو، همدیگر را پوشش داده و به کمک هم شتافتهاند. اما سرنوشت تمام این گفتمانها شکست بوده است و گفتمانهایی هم که در ظاهر هنوز نفس میکشند، بهدلیل بار منفی گفتمانی خود، محکوم به شکست خواهند بود.
گفتمانهای ایدئولوژیک، معناها و دستاوردها
گفتمانهای ایدئولوژیک در تاریخ افغانستان عمر درازی ندارند. ظهور آنها بیشتر به دههی دموکراسی برمیگردد، هرچند بستر شکلگیری آن از قبل هم آماده شده بود. این گفتمانها بیشتر حاصل تضادها و رقابتهای دوران جنگ سرد هستند و بیش از آنکه برآمده از مناسبات داخلی افغانستان باشند، وارداتی از کشورهای دیگر به جغرافیای افغانستان بودهاند.
سه گفتمان چپ، اسلام سیاسی و لیبرالیسم در دورهی جنگ سرد و پس از آن، بهعنوان گفتمانهای رقیب در صحنهی سیاسی افغانستان حضور داشتند. گفتمان چپ با دو نحلهی بزرگ چپهای طرفدار شوروی و چپهای طرفدار چین، در دو جریان حزب دموکراتیک خلق و شعلهی جاوید، فضای گفتمانی افغانستان را متأثر ساخت. چپها با استناد به آموزههای مارکس، لنین و مائو، گفتمانی را در افغانستان آغاز کردند که در آن از عدالت و ترقی سخن میگفتند.
برعلاوهی دال مرکزی عدالت، اصلاحات ارضی، حقوق و حکومت کارگری، حقوق زنان و حمایت از جنبشهای چپی جهان در دالهای شناور گفتمان چپ جای میگرفتند. گفتمان رقیب چپ، با اسلامگرایی اخوانی در دانشگاه کابل و با دال مرکزی شریعت، که بعدها به جهاد تغییر یافت، تبارز کرد. در این گفتمان نیز، برادری دینی، عدالت اسلامی و تربیت دینی بهعنوان دالهای شناور مطرح شدند. در کنار اینها، گفتمان لیبرالی بسیار ضعیفی هم وجود داشت که با دال مرکزی آزادی، به برابری، حقوق فردی و دموکراسی میاندیشید.
هر سه گفتمان در آیندهی افغانستان قدرت را بهدست گرفتند. بخشی از چپ با کودتا و حضور شوروی و کشتار کارگران و مردم عادی، گفتمان چپ را بدنام ساخت و بخش شعلهی جاوید نیز نتوانست از کشتار رقیب درونیاش یعنی حزب دموکراتیک خلق و گفتمان اسلامگرایی جان سالم به در ببرد. پس از سقوط گفتمان چپ، نوبت به گفتمان اسلامگرایی رسید که با جنگ داخلی، کشتار غیرنظامیان و درگیری ذاتالبینی، هستی گفتمان خود را به فنا داد.
این گفتمان بر خلاف گفتمان چپ، خود را در اشکال تندروتری بازتولید کرد که حاصل بزرگ آن، گفتمان طالبانی است؛ گفتمانی که دال مرکزی خود را شریعت میداند، اما بر زنستیزی، فارسیستیزی، شیعهستیزی و غیریتسازی درونی و بیرونی نیز تأکید دارد.
برآیند گفتمانهای ایدئولوژیک، تعمیق شکافها، ویرانی و فروپاشی همهجانبه در تمام سطوح بوده است.
گفتمانهای قومی، معناها و دستاوردها
برعلاوهی گفتمان ایدئولوژیک، گفتمان قومی نیز به موازات یا در درون گفتمان ایدئولوژیک قد برافراشت که امروزه به نوعی گفتمان ایدئولوژیک را به حاشیه رانده است. گفتمان قومی نخست با لباس ملیگرایی به میان آمد و در صدد یکسانسازی قومی و زبانی کشور بود. این گفتمان که به سیاست رسمی بسیاری از حکومتها نیز تبدیل شده بود، به ایجاد گسلهای بیشتر انجامید و در واکنش به آن، گفتمانهای قومی علناً سر برآوردند که امروز نمود آن را بهراحتی در فضای فرهنگی و سیاسی کشور میتوان مشاهده کرد.
گفتمانهای قومی در افغانستان محصول مناسبات سیاسی قدرت قومی، نظام متمرکز و جنگ بودهاند. این گفتمانها حداقل در چهار گفتمان کلان صورتبندی میشوند:
۱. گفتمان هویتی خراسان
گفتمان هویتی خراسان، گفتمانی فرهنگی است که با دالهای زیر مفصلبندی میشود:
- دال مرکزی: زبان و فرهنگ فارسی
- دالهای شناور: نوستالژی تاریخی خراسان بزرگ، حوزهی جغرافیایی ایران شرقی، مفاخر بزرگ علمی، فرهنگی و ادبی با قومیتهای متفاوت.
این گفتمان بیشتر میان تاجیکها طرفدار دارد.
۲. گفتمان هویتی لوی افغانستان (پشتونستان)
این گفتمان قومی است و در صدد اتحاد اقوام پشتون دو طرف مرز دیورند است.
- دال مرکزی: پشتونگرایی (ملت افغان)
- دالهای شناور: زبان پشتو، پشتونوالی و مفاخر پشتوزبان دو طرف خط دیورند.
۳. گفتمان هویتی غرجستان (هزارستان)
این گفتمان قومی است و در صدد هویتبخشی به هزارههای افغانستان است.
- دال مرکزی: هویتبخشی به قوم هزاره
- دالهای شناور: نوستالژی ستم تاریخی بر قوم هزاره، توجه به مناطق مرکزی افغانستان و برجستهسازی ظرفیتهای علمی و فرهنگی قوم هزاره.
۴. گفتمان هویتی ترکستان
این گفتمان قومی–فرهنگی است و در صدد بازنمایی جایگاه تاریخی ترکتباران افغانستان است. گاهی از لحاظ تباری، گفتمان غرجستان و ترکستان یگانه پنداشته میشوند.
- دال مرکزی: احقاق حقوق ترکتبارها
- دالهای شناور: اتحاد قومی میان ازبکها، ترکمنها و ترکهای افغانستان، زبان ازبکی و ترکمنی، نوستالژی تاریخی حکومتهای ترکتبار چون غزنویان، سلجوقیان و تیموریان.
با درک چنین وضعیتی، بهخوبی میتوان دریافت که گفتمانهای قومی چه نقش بزرگی در فروپاشی سرزمینی دارند. فرهنگ جزیرهای افغانستان، جغرافیای قومی و گفتمان قومیای که شکافها را تشدید میکند و گاهی در قامت ایدئولوژی درمیآید، زنگهای خطر جدی را برای آیندهی کشور به صدا درمیآورد. امروزه طالبان در هیأت یک گروه ایدئولوژیک قومی، با ابزار دین به حذف زبان و فرهنگ فارسی مبادرت میورزند. چنین رویکردی میتواند در آینده، جنگ تمامعیار قومی را در افغانستان کلید بزند.
گفتمان تازه، بایدها و نبایدها
با توجه به معانیای که از گفتمانهای قومی و ایدئولوژیک دریافت کردیم و با توجه به تبعات ویرانگر حاکمیت این گفتمانها، برای هیچ انسان منصفی شکی وجود ندارد که فضای گفتمانی ما نیاز به هوای تازهای دارد. گفتمان جدید قطعاً نباید ایدئولوژیک یا قومی باشد.
ما برای کتاب جدید زیست مسالمتآمیز خود باید مفاهیم را از نو تعریف کنیم. تعریف مفاهیم نو باید در پرتو گفتمانی صورت گیرد که چتری فراگیر برای مردمی متنوع فراهم آورد. برخی بر این باورند که گفتمان خراسان میتواند ماهیت غیرقومی و غیرایدئولوژیک داشته باشد، اما این گفتمان، خواسته یا ناخواسته، با تلقی قومی به نفع تاجیکان همراه شده و توافق بر سر آن را دشوار ساخته است.
من گفتمان جدید را «گفتمان مدارای خاوران» مینامم؛ گفتمانی که از دل تاریخ شرقی ما برآمده و حساسیتهای داخلی و بیرونی نمیآفریند. «خاوران» واژهای است که همهی اقوام ساکن افغانستان خود را در آن میبینند، زیرا همه ساکن خاور تمدنیاند و تصویر خود را در آن مییابند.
دال مرکزی این گفتمان، مدارا است؛ آنچه در باور و تاریخ همهی اقوام افغانستان حداقل حرمت را داشته و گروههای سیاسی زیادی از آن سخن گفتهاند. این گفتمان در گام نخست، مدارای داخلی قومی–مذهبی را پایهگذاری مینماید و در قدم بعدی با گفتمانهای انسانی دنیا به داد و ستد میپردازد تا بتواند نقش مهمتری در منطقه ایفا کند.
در گفتمان مدارای خاوران، زنان جایگاه شایسته و برابری با مردان مییابند، فردیت – الزاماً نه فردیت لیبرالی – به رسمیت شناخته میشود و آزادی و برابری پاس داشته میشود. چنین گفتمانی باید ابزارهای لازم گفتمانی خود را تولید کند و در ایجاد بستری امن برای مردم کشور عمل نماید.
شاید بسیاری آن را ناممکن بدانند، اما برای عبور از بحران و فروپاشی، راه دیگری جز تمسک به گفتمانی جدید که انسان را پاس بدارد، وجود ندارد.