هبت‌الله آخندزاده: از استراتیژی بقاء تا سیاست تمامیت‌خواهی

نگارنده: محمدعلی حسینی

مقدمه

نزدیک به چهار سال از فروپاشی نظام جمهوریت و بازگشت گروه طالبان در افغانستان می‌گذرد. بازگشت آن‌ها تبعات و پیامدهای سخت و جبران ناپذیری بر افغانستان و مردم آن وارد نموده است. این دومین‌بار می‌باشد که طالبان با تصرف ارگ ریاست‌جمهوری، قدرت سیاسی را تصاحب کردند. آن‌ها این‌بار نه در میدان جنگ که در یک داد و ستد سیاسی بسیار مغلق به قدرت رسیدند. هبت‌الله آخندزاده، رهبر فعلی طالبان، در سال ۱۳۴۵ در شهر پنجوایی ولایت قندهار متولد شده است. ایشان بعد از کشته شدن ملاعمر و ملامنصور، به عنوان سومین رهبر طالبان منصوب شد. ایشان قبل از آن‌که به‌عنوان امیر طالبان انتصاب شود، یک ملای ساده در قندهار بود و اطرافیانش او را استاد خطاب نموده و بعد از این که حاکمیت را تصاحب کرد، دو راه و روش عمده را جهت تحکیم قدرت و رهبریش در پیش گرفت:

۱. استراتیژی بقاء

استراتیژی بقاء چشم انداز تازه‌ای را برای فهم ماهیت عجیب و غریب سیاست و درکی از روابط بین گروه‌ها به عنوان مبارزه اشکال رقابتی ارائه می‌دهد. این استراتیژی شامل رفتار، عملکرد، پاداش و مجازات هایی است که از سوی نهاد، گروه و یا افراد به منظور کنترل و تعیین قواعد رفتار در جامعه، برای رسیدن به منافع خود ارائه می‌نماید. استراتیژی مذکور به گفته میگدال مبنایی برای بقای شخصی می‌باشد. در کشورهای جهان سوم، گروه‌ های رقیب و سنتی بر سر کنترول جامعه و وضع قواعد بازی با یک‌دیگر اختلاف‌ داشته و شکاف‌های عمده و اساسی درباره نحوه و چگونگی سازماندهی جامعه و ارزش‌های اجتماعی و سیاسی مشاهده می‌شود. لذا این گروه‌ها برای بقای خویش به عمل‌کردها و رفتارهای مختلف، متوسل می‌شوند و کوشش می‌نماید تا از گروه های رقیب پیشی بگیرد. نکته اصلی الگوی استراتیژی بقاء این است که گروه‌های اجتماعی به‌طور مداوم برای کنترل اجتماعی باهم دیگر رقابت می‌پردازند.

گروه طالبان به رهبری هبت‌الله آخندزاده که از تندرو ترین گروه در جامعه شبکه‌ای افغانستان به عنوان کشور جهان سوم بوده، ناگزیر است برای کنترول ارزش‌ها و هنجارهای خود و اشاعه آن‌ها در سطح جامعه، با گروه‌های قدرتمند و متنفذ دیگر رقابت‌ کند. آخندزاده که به عنوان فرد اول گروه طالبان محسوب می‌شود، توانسته با استفاده از استراتیژی بقاء تا حدودی اوضاع را تحت کنترل خود قرار دهد. ایشان با توجه به رهبری بی‌رقیب، ادعای اقتدار برای تنظیم همه روابط اجتماعی در مرزهای خود می‌نماید. امری که او را در مقابل همه گروه‌های اجتماعی دیگر قرار می‌دهد. در این استراتیژی اقتدار غالب تعیین می‌کند چه کسی قوانین مربوط به اقشار خاصی از جمعیت را تعیین کند. با این وجود باز هم، هبت‌الله در تحت نفوذ درآوردن و تنظیم روابط پیچیده قدرت، همواره موقعیتی متزلزل داشته که برای حفظ و بقای خود مبادرت به کنترل و سرکوب گروه اجتماعی دیگر می‌کنند. گروه های زیادی در افغانستان بر سر کنترول و قواعد بازی در جامعه با آخندزاده رقابت می‌نماید، که از گروه های چون داعش یا دولت اسلامی شاخه خراسان، جبهات مقاومت، شبکه حقانی و از دیگر گروه ها نام برده و شبکه حقانی مهم ترین آن می‌باشد.

گروه‌های مذکور به خصوص شبکه حقانی بر سر کنترول جامعه، وضع قواعد بازی و کسب هر چه بیشتر قدرت و ثروت با گروه قندهاری که در راس آن هیبت‌الله آخندزاده قرار دارد، اختلاف داشته و شکاف های عمده اساسی درباره نحوه سازمان دهی جامعه و ارزش‌های اجتماعی و سیاسی در بین شان وجود دارد. بناءً هبت‌الله به منظور کنترول و تعیین قواعد، نحوه و چگونگی سازماندهی جامعه، ارزش‌ها و هنجار اجتماعی و سیاسی خود با استفاده از استراتیژی بقاء تلاش‌می‌کند، از طریق دادن پاداش برای متحدین و مجازات برای رقبای سنتی خود، قدرت و موقعیت خویش را حفظ‌ نموده و سیاست‌هایی متفاوت را در مقابل رقبایش به‌ کار گیرد. از سوی دیگر روشن و واضح است که هر یک از گروه های رقیب، نیز در برابر اقدامات و سیاست‌های آخندزاده، برای حفظ حوزه کنترول اجتماعی و تحکیم موقعیت سنتی خود از طریق شبکه‌های نیرومند و ریشه‌دار شان مقاومت‌ می‌کنند و در کوشش تحت کنترول در آوردن گروه های دیگر می‌باشد. این استراتیژی بر الگوی تعامل و تقابل بین گروه‌ها و افراد استوار است که به تعامل میان اعضای خود و همچنین میان اعضا و غیر اعضاء ساختار می‌دهند.

در چنین بزنگاه هبت‌الله جهت بقای خویش با استفاده از استراتیژی مذکور به فرمان های تغییر و تبدیل، متوسل شده و در جریان این تغییر و تبدیل‌ها برخی با ارتقای مقام و شماری هم با تنزیل مقام رو‌به‌رو گردیده که جنبه پاداش و مجازات را در پی داشته است. ایشان مشوق‌هایی مانند امنیت، رفاه، موقعیت‌اجتماعی یا تهدید به مجازات از جمله خشونت یا طرد شدگی را ارائه می‌کنند تا اعضا را به رعایت قوانین ویژه‌ای خود پایبند کنند.

پاداش های مانند جابه جای، نصب و ارتقای مقام افراد نزدیک به خودش در پست‌ها و مناصب بلند و کلیدی وزارتخانه‌ها، معاونت، رؤسای اداره، فرماندهی نظامیان، مقامات درجه یک ولایات و رؤسای بنادر و گمرکات می‌باشد‌. تلاش ملا هبت‌الله آخوندزاده، رهبر طالبان، جهت مهار، کنترول و زیر نظر گرفتن رقبای درون‌گروهی خود به خصوص رقیب اصلی‌اش، شبکه حقانی و همچنین برای کاهش قدرت و اختیار وی چهره های نزدیک و وفادار او را بر کنار و به جایش افراد نزدیک به خودش را در بخش‌های سیاسی، امنیتی، اقتصادی، عقیدتی و فرهنگی را شامل می‌شود، تعیین می‌نماید. به طور مثال از شیخ انور به عنوان رئیس اداره‌ امور، تاج میر جواد در استخبارات، ملا شیرین و ملا فاضل در وزارت دفاع، ملا صدر ابراهیم یک چهره قدرت‌مند طالبان و حاجی رحمت‌الله نجیب، معاونان وزارت داخله، ملا یوسف وفا از افراد بسیار نزدیک‌اش به عنوان والی بلخ و مولوی عبدالاحد طالب به عنوان فرمانده پولیس قندهار و فرمانده قطعه محافظتی هبت‌الله یاد‌آور شد. اقدامی در زمینه تکمیل حلقه کنترل و زیر نظر داشتن بر ریاست الوزراء، وزارت داخله و ولایات انجام شده است.

همان‌طور که مشاهده می‌شود، این پاداش‌ها از نظر ماهیت، تنها مادی نیستند. گروه‌های اجتماعی و یا افراد می‌توانند با استفاده از نمادها، اسطوره‌ها، فرهنگ و سنت، به زندگی اعضای خود نیز معنی ببخشند. در مقابل، تمام آن‌ها در تلاش اند تا بیشتر از پیش گستره نفوذ در مناطق تحت فرمانش را به نفع قندهاری‌ها و به ویژه شخص رهبر شان استحکام ببخشد که این‌گونه رفتار‌ها و عمل‌کرد‌ها در تمام ادارات مرکزی و محلی به وضوح دیده می‌شود.

مجازات برای آن‌های که از دستور سرپیچی و یا بر سر کنترول و وضع قواعد بازی به رقابت می‌پردازد. این مجازات شامل تغییر و تبدیل افراد رقیب به مقام و جاهای کم اهمیت و یا در سطح پایین‌تر می‌باشد. با این‌گونه رفتار، ملاهبت‌الله خاطر نشان می‌سازد که مخالفت با وی یا با نزدیکانش بر سر‌ کنترول قواعد بازی می‌تواند منجر به از دست دادن مقام آن‌ها شود زیرا او است که قواعد وضع و اجرا می‌نماید. به طور مثال می‌توان از عبدالکبیر، معاون سیاسی رئیس‌الوزرا و یکی از افراد برجسته، قدرتمند و چهره‌ای نزدیک با شبکه حقانی را از مهم‌ترین موقعیت سیاسی برکنار و به‌عنوان وزیر مهاجرین و عودت‌کنندگان منصوب شد. کنار زدن عبدالکبیر از موقعیت کلیدی و مهم که می‌توانست در آینده خطری برای حفظ جایگاهش به عنوان حاکم بلامنازعه طالبان با ایجاد یک شبکه قدرتمند تحت شعاع قرار دهد، به حاشیه راند.

شخص دیگری حاجی محمد وزیر، رییس مالی وزارت داخله، فرد مهم و نزدیک به سراج‌الدین حقانی و مسئول مالی او بود، از این اداره برکنار و به‌عنوان رئیس اداره‌ مبارزه با حوادث ولایت غزنی تعیین گردید، که این اقدام به شکل تنبیهی از آن‌جا برکنار و با تنزیل مقام صورت گرفته است. ملاهدایت‌الله بدری فردی دیگری که در ابتدا به عنوان وزیر مالیه و سپس با تنزیل جایگاهش، به‌عنوان رییس بانک مرکزی و بار دیگر وزیر معادن و پترولیم تعیین گردید. شهاب‌الدین دلاور از رهبران قدیمی طالبان بوده به عنوان وزیر معادن و پترولیم و سپس رئیس جمعیت هلال احمر افغانی تعیین شده که این پست برای شیخ دلاور نوعی تنزیل مقام می‌باشد، عبدالحمید خراسانی و قاری فصیح الدین تاجک تبار، صلاح الدین ایوبی ازبیک تبار و یا حذف فزیکی چون مولوی مهدی مجاهد، داوود مزمل، رحیم الله‌حقانی، خلیل حقانی وغیره یاد نمود.

بنابراین شواهد نشان می‌دهد نزاع و رقابت جهت به دست گرفتن وزارتخانه‌های کلیدی توسط چهره‌های برجسته و شبکه‌های درون گروهی و جا به جایی چهره‌های نزدیک به ملا هبت‌الله در کابینه گروه طالبان، نشانه‌ای از تلاش‌ها به منظور کنترل و تعیین قواعد رفتار در جامعه، توسط رهبر امارت اسلامی برای ثبیت قدرتش در مقابل دیگر گروه‌ها بوده است. وی با تغییرات سریع و مداوم در پست‌های کلیدی حکومت خود، از با نفوذ شدن مقام‌های ارشد طالبان به خصوص افرادی شبکه حقانی که با این تغییرات سریع و مداوم تا حدودی به تضعیف این شبکه منجر شده، جلوگیری کرده و زمینه نفوذ و گسترش محبوبیت آنان را محدود نموده است.

با این وجود خلیفه غلجایی باز هم با جرعت بیشتر از گذشته در مقابل فرمان های محدود کننده‌ای امیر درانی، نافرمانی کرده و مخالف های صریح و آشکار خود را در محافل و گردهمایی‌ها بیان می‌نماید. سراج الدین حقانی با انتقادات و موضع گیری هایش به وضوح نشان داده که او در قطب مقابل آخندزاده قرار دارد و فتواهای امیر خود را به چالش می‌کشد. خلیفه حقانی از این طریق می‌خواهد بر سر قواعد و کنترول جامعه با امیر طالبان به رقابت بپردازد. ملاهبت‌الله نیز تلاش می‌نماید تا قدرت سراج الدین حقانی رهبر شبکه حقانی را محدود ساخته و با ترور افراد برجسته این شبکه؛ زخم کاری بر او وارد نماید. ابتکار پیش‌گیرانه‌ای که برای سرکوب مخالفان درون‌گروهی و منزوی کردن آنان از سوی رهبر طالبان به کار گرفته شده است. اما سراج الدین حقانی با ایجاد روابط پیچیده با دیگر گروه های تروریستی موجودیت و بقاء خود را حفظ کرده و هم‌چنان قدرتمند باقی مانده است.

باید گفت آخندزاده علاوه از سرکوب و منزوی کردن مخالفان در سفرهای ولایتی و دیدارهایش با مقام‌ های محلی، به‌دنبال تثبیت سلطه بلامنازع‌اش بر افغانستان و رُقباء دورن گروهی شان بوده است. اکنون او از طریق شریعت طالبانی، کرسی رهبری و اختیارات بی‌حد‌و‌حصر رهبری در چارچوب باورهای طالبان را با اعمال قدرت مستقیم، کاهش تدریجی اختیارات رقبا، حمایت از بخش‌های تندرو طالبان و تقویت نهادهای عقیدتی و ارشادی و تشکیل یک نیروی وفادار به خود، ترکیب کرده است تا از آن طریق رهبری‌اش را استحکام ببخشد. هم چنان لغو دادستانی کل و واگذاری بخش از صلاحیت آن به اداره استخبارات این گروه و ده نمونه های بارز که در چارچوب استراتیژی بقاء قابل درک و فهم می‌باشد.

۲. سیاست تمامیت‌خواهی

هبت‌الله آخندزاده علاوه به حفظ قدرت و موجودیت خود با استفاده از استراتیژی بقاء به انحصاری و ایجاد فضای خفقان نیز رو آورده که رژیم او را می‌توان یک رژیم تمامیت خواه قلمداد کرد. رژیم‌های تمامیت خواه به رژیم‌هایی اطلاق می‌گردد که حکومت میل به اقتدارگری و خواهان نظارت تام بر کلیه امور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از طریق وحشت و خفقان می‌باشند. نظارت تام این‌گونه رژیم‌ها بر تمام حوزه‌های زندگی افراد به گونه‌ای است که جایی برای حریم شخصی و خصوصی افراد و مجالی برای ظهور و بروز آزادی و فردیت افراد باقی نمی‌ماند. در علوم سیاسی به رژیم‌ها و حکومت‌هایی گفته می‌شود که خواهان فراگیر شدن نقش حکومت در همه جنبه های زندگی جامعه هستند. بناءً سیاست تمامیت خواهی تلاشی است برای ساختن یک اجتماع یک دست و همگن که در آن هر شکلی از کثرت گرایی و تقسیم بندی اجتماعی در نطفه خفه می‌شود.

بناءً با توجه به گفته های فوق، گروه طالبان در افغانستان از دهشتناک‌ترین نظام‌ تمامیت خواه بوده که بشریت معاصر آن را تجربه کرده است. این گروه با استفاده از خلق خشونت، موج وسیعی وحشت در کلیه امور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه به شکل انحصاری و با ایجاد فضای خفقان دخالت نموده، کنترل شدید در همه ابعاد زندگی را به وجود آورده‌اند. نظام طالبان به قول هانا آرنت به عنوان نظمی ضدانسانی بوده که بدیهی‌ترین و طبیعی ترین حقوق انسان‌ها را نقص و تضییع می‌نماید. نظام که در آن هیچ‌چیز قدرت شان را محدود نمی‌کند و تقریباً تمام جنبه‌های زندگی عمومی و خصوصی مردم تحت کنترل آن گروه و به خصوص شخص ملا هبت‌الله است. همان طور که از شیوه حاکمیت این گروه بر می‌آید، دامنه آنچه تحت قدرت و کنترل آن‌ها قرار می‌گیرد، بسیار وسیع بوده و تمام موضوعات سیاسی، اقتصادی، عقاید، باورها و سبک زندگی مردم را شامل می‌شود. این نوع نظام دارای سیستم تک نفره بوده که وجود هیچ فرد فعال و مخالف دیگر را تحت حاکمیت خود اجازه نمی‌دهد. فرد حاکم تمام مراکز قدرت ملی و محلی و همچنین تمام بخش‌های حکومت یعنی قوه مجریه، مقننه، قضائیه را کنترول کرده و در انحصار خود دارد.

بنابراین سیاست های انفرادی ملاهبت‌الله و حلقه نزدیک به او در قندهار تعیین شده و تمام قوانین و فرمان‌های او در بیشتر سه سال اخیر نیز از همان ولایت اعلام می‌شود. فرمان هایی که حتی مخالفان درون گروهی او نیز توانایی تعدیل و یا هم محدود سازی آن‌ها را ندارند. آنچه به وضوح دیده می‌شود تثبیت و افزایش قدرت توسط طالبان قندهاری است. امری که نشان می‌دهد افغانستان نه به وسیله یک حاکمیت به نام امارت اسلامی، بلکه توسط فردی به نام ملا هبت‌الله هدایت و رهبری می‌شود. تثبیت قندهار به‌عنوان مرکز تصمیم‌گیری در جهت یک‌دست‌سازی روند تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری طالبان، نشان می‌دهد قندهار و ملا هبت‌الله پیش از کابل و حکومت سرپرست طالبان، ‌صلاحیت اتخاذ تصامیم و سیاست‌های طالبان را در انحصار خود درآورده‌ اند. انحصار که نشان‌دهنده یک رویکرد بنیادگرایانه و واپس‌گرایانه داشته و نه تنها آینده افغانستان، بلکه هویت انسانی و نحوه زندگی مردم این کشور را هدف قرار داده است.

آخندزاده از زمانی روی کار آمدنش در قدرت به عنوان رهبر این گروه با ایجاد محدودیت‌های فروان و صدور فرمان‌های بی‌شمار در باره نحوه و چگونگی زندگی مردم به بهانه تطبیق شریعت و سو استفاده از آن با فهرست بلند و بالای که هر یک از آن بخشی از زندگی مردم افغانستان را شدیداً تحت تاثیر قرار داده و تمام هستی مردم را نشانه گرفته است. فرمان، احکام و هدایات رهبر طالبان که از او به عنوان امیرالمومنین یاد می‌شود، عمده‌ترین منبع قانونگذاری و لازم‌الاجرا برای حکومت و قاضیان طالبان است. رژیم طالبان با استفاده از دین و مذهب که این نوع حکومت، یکی از خطرناک‌ترین نوع حکومت‌ها است، رفتار سرکوب‌گرانه‌اش را مشروع جلوه می‌دهد و از آن جهت پیشبرد منافع تمامیت خواهانه و کنترول زندگی مردم، استفاده می‌نمایند که دقیقاً تمام این ویژگی‌ها را ما امروز در رژیم طالبانی و دستورات آن‌ها شاهد هستیم. رژیمی که بر لزوم اجرای شریعت سخت‌گیرانه‌، سیاست خشونت محور و سرسختی در برابر پذیرش ارزش‌های جهان‌شمول انسانی، همه از نشانه‌های یک حکومت تمامیت خواه به حساب می‌آیند.

آخندزاده به عنوان رهبر طالبان خود را موظف می‌داند که در امور بسیار جزئی و خصوص از جمله احکام مربوط زنان، اصلاح عقاید، نصاب آموزشی، اقلیت‌های قومی و مذهبی، مدافعان حقوق بشر، روزنامه‌نگاران، هنرمندان، معلمان، مقام‌های دولتی و نظامی حکومت پیشین، دست‌اندرکاران جامعه مدنی، فروپاشی و تعطیلی نهادها، انتقام‌جویی و آزار و اذیت، نقض گسترده‌ حقوق بشر، عادات، رسوم و تعیین شیوه‌ زندگی مردم و جزئیات زندگی افراد دخالت مستقیم ورزیده و حد و حدود تعیین کرده و اراده‌اش را اعمال نماید. به همین جهت، حضور این گروه بر دستگاه قدرت سیاسی برای مردم نامطلوب و غیر قابل پذیرش می‌باشد.

بناءً از فرمان های او مشخص می‌شود که قصدی برای تعدیل و یا حداقلی مواضع بنیادگرایانه و تمامیت خواهانه خود ندارد و جایگاهی برای مصالحه با مردم و مخالفان سیاسی قایل نیست. ایشان فرامین خود را که موجب شکنجه دسته‌جمعی مردم افغانستان شده است، کوششی در جهت تحکیم پایه‌های حکومت‌ و قدرتش می‌شمارد.

بنابراین هبت‌الله و یارانش به خاطر حفظ قدرت سیاسی و جایگاهش دست به ترور و سرکوب هرگونه مخالفت و نارضایتی و از میان بردن آزادی های مردم در جامعه می‌زند. قدرت سیاسی که بر پایه ترور و وحشت برای کنترل کردن اوضاع و از بین بردن دشمنان داخلی استفاده شده و نگرانی‌های روزافزونی در بین مردم ایجاد کرده که این نوع سیاست راه را برای تمامیت خواهی وی هموار می‌نماید. از طرف دیگر حضور طالبان در عرصه‌ سیاست افغانستان، باعث رنج و مشقت بی‌شمار مردم گردیده و مردم با این نوع رفتار و عملکرد زیر اداره این گروه خود را زندانی در یک زندان بزرگ احساس می‌نماید.

نتیجه‌گیری

در پایان با توجه به تحولات چهار سال گذشته نتیجه گرفت که رهبری طالبان نمی‌تواند به‌گونه‌ جمعی عمل نموده و حکومت فراگیر و مردمی را شکل دهند. بناءً مشخص است که این سطح از کنترل امور، بر کسانی که از قدرت عملی بیشتری نسبت به او برخوردار باشد، قابل تحمل نیست. در پیش‌گیری استراتیژی بقاء و سیاست تمامیت خواهی ملا هبت‌الله، صرفاً از دیدگاه منافع شخصی ایشان قابل فهم و درک می‌باشد. به عبارت دیگر، آخندزاده خودش بهتر از هر کس دیگر می‌داند که دوام سلطه‌اش در یک جامعه مردم سالار، شانسی برای بقا ندارد. لذا تندخویی و سخت‌گیری و در پیش گرفتن استراتیژی بقاء و سیاست تمامیت خواهانه او فقط ترس فروپاشی قدرت و جایگاهش و حفظ آن می‌باشد.

آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=1826

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *