طالبانی که از نو باید شناخت
گفتگو با دکتر سمیه مروتی مترجم کتاب “بازگشت طالبان”
گفتوگو کننده: رضا عطایی
مقدمه:
با روی کار آمدن مجدد طالبان در ۱۵ آگوست ۲۰۲۱م / ۲۴ مرداد ۱۴۰۰، دوگانه تطهیر یا تکفیر طالبان بر افکار عمومی چیره شد که میتوان گفت با گذشت بیش از سه سال، همچنان این دوگانه بر فضای افکار عمومی تداوم دارد. در همین راستا، تحلیلهای ضد و نقیضی توسط کارشناسان حوزه مطالعات افغانستان ارائه شده است. “حسن عباس”، که استاد برجسته دانشگاه دفاع ملی واشنگتن است و پیش از این نیز در حوزه افغانستان و طالبان آثار پژوهشی متعددی تألیف کرده است، در کتابِ “The Return of the Taliban: Afghanistan After the Americans Left” که در سال ۲۰۲۳م نوشته است و با عنوان “بازگشت طالبان: افغانستان پس از خروج آمریکا” توسط دکتر سمیه مروتی به فارسی برگردانده شده و زمستان ۱۴۰۲ توسط نشر ثالث در تهران منتشر شده است، به خوانشی دیگر از طالبان پرداخته است. در گفتوگوی اختصاصی گزاره با سمیه مروتی، دیدگاههای این کتاب مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. شایان ذکر است، دکتر سمیه مروتی پژوهشگر ارشد موسسهی مطالعات پیشرفته خاورمیانه است.
الف) بهعنوان پرسش آغازین، چه شد که به حوزه مطالعاتی افغانستان، آن هم بهصورت جدی و تخصصی، وارد شدید و ترجمه کتاب “بازگشت طالبان” چگونه رقم خورد؟
از افغانستان بسیار میدانیم و هیچ نمیدانیم؛ از طالبان و لایههای درونی آن شناخت حداقلی داریم؛ چگونگی دستیابی طالبان به قدرت، نهتنها مردم افغانستان، بلکه همگان را بهتزده کرد. اوت (آگوست) ۲۰۲۱م بهنظرم یک نقطه عطف در تاریخ مطالعات افغانستان است. بالاخره، بسیاری درک کردند که از درکِ روندهای داخلی در افغانستان عاجزند و درک این ناآگاهی اتفاق مبارکی است. هرچند هنوز هم تلاش منسجمی برای مطالعه درباره تاریخ، شکافهای اجتماعی، مردمشناسی، قومشناسی، بازیگران خرد و کلان خارجی و بسیاری از موارد دیگر، نمیبینیم و هرآنچه هست، گامهایی کوتاه و گذراست؛ مگر تلاشهای فردی که قطعاً با صرف زمان و ازخودگذشتگیهای بسیار میسر خواهد شد.
حوزه کار و پژوهش من افغانستان و پاکستان است. سالهاست که در این حوزه میخوانم و مینویسم. نبود منابع مطالعاتی قابلاتکا به زبان فارسی و همچنین بیاطلاعی از تلاشهای پژوهشی درباره افغانستان در خارج از ایران تبدیل به دغدغه جدی برای من شده است و در حد توان و بضاعت سعی در پاسخ به این نیاز داشتهام و در این مسیر کتابهایی تألیف و ترجمه کردهام.
کتاب حسن عباس از اینرو برایم مهم بود که نویسنده سعی در ارائه تصویری روشن از درون طالبان و آنچه از دید دیگران مخفی است، داشته است. نقطه تمرکز حسن عباس، معرفی طالبان جدید و بررسی چرایی تفاوت و در عین حال تشابه آن با طالبان قدیم است؛ وی با اتکا به این تصویر، سعی دارد ورود طالبان به مذاکرات دوحه، چگونگی چینش تیم مذاکرهکننده، نحوه مذاکره با بازیگران خارجی، چگونگی ورود به کابل و همچنین بررسی رویکردها و اقدامات بازیگران داخلی و خارجی در قبال طالبان پیش و پس از ورود به کابل را مورد تدقیق و بررسی قرار دهد.
ب) در پاسخ به پرسش پیشین اشاره داشتید که حسن عباس در کتاب “بازگشت طالبان” سعی در نشاندادن تصویری روشن از طالبان دارد و بهدنبال آن است که آنچه از دید دیگران درباره طالبان مخفی است را نشان دهد. درباره نویسنده کتاب و تصویری که او از طالبان در این کتاب نشان میدهد، قدری بیشتر توضیح بفرمایید.
حسن عباس استاد برجسته دانشگاه دفاع ملی در واشنگتن است. وی سابقه همکاری با دولتهای بوتو (۱۹۹۴-۱۹۹۶م) و مشرف (۱۹۹۹-۲۰۰۱م) را در کارنامه دارد. وی سالها روی گسل بحران در منطقه جنوب آسیا با تأکید بر پاکستان و افغانستان کار کرده است. حوزه تمرکز وی افراطگرایی و گروههای خشونتورز است و کتابهای «احیای طالبان: خشونت و افراطگرایی در مرز افغانستان و پاکستان»، «سقوط پاکستان به دام افراطگرایی: خدا، ارتش و جنگ علیه تروریسم» و «بمب هستهای پاکستان: روایت سرپیچی، بازدارندگی و انحراف» از زمره آثار وی در این حوزه هستند.
حسن عباس در کتاب “بازگشت طالبان؛ پس از خروج نیروهای آمریکایی” سعی در معرفی طالبان دارد؛ نه آن طالبانی که تصویرش در دهه ۱۹۹۰ در اذهان به ثبت رسیده است. او تأکید دارد خطای راهبردی کشورهای منطقه و جهان در بیقیدی، بیتوجهی و عناد در شناخت پدیده طالبان بوده و حال متهم به تماشای قدرتنمایی آنها در افغانستان هستند.
روایت عباس از طالبان در کتاب بیش از آنکه به شناخت طالبان جدید کمک کند؛ آئینهای تمامنما از «غفلت» کشورهای همسایه و حتی جهان غرب از تغییر و تحولات در درون طالبان است. او به مصداقهایی روشن نشان میدهد همه میدیدند چه در حال رخدادن است، ولی یا از درک آن عاجز بودند، یا آنها را محتوم به عزلتگزینی و عملیاتی محدود در جغرافیایی محدود میدیدند، و یا باور داشتند آنها ارزش وقت گذاشتن ندارند و هرآنچه باید از آنها بدانیم، میدانیم! طالبان در دوحه بسیار روشن بازی کردند و نشانههای لازم را به طرفهای مذاکره و نیز ناظران بینالمللی فرستادند، ولی گویا جهان از دیدن واقعیت جدید طالبان عاجز یا تمایلی به پذیرش آن نداشت یا بهتر بگوییم دوست نداشت باور کند روزی آنها را در کابل خواهد دید.
به باور حسن عباس، طالبان در ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۱ خودِ واقعیاش را به نمایش گذاشت، ولی گویا هیچکس نمایشی که مقابل چشمانشان در حال اجرا بود را مورد بررسی و تدقیق قرار نمیداد. تصویر طالبان در چشم مخاطب، همان طالبان دوران ملاعمر بود و طی بیست و اندی سال بعد، مطالعات و بررسیهای عمیق برای شناخت لایههای درونی، روحیات، شکاف نسلی، زیست در مناطق قبایلی و زیست در کلانشهرها و مواردی از این دست، صورت نگرفت و اگر هم صورت گرفت، چندان مورد اقبال سیاستگذاران و استراتژیستهای منطقهای قرار نگرفت. که اگر میگرفت، پس از شوک ورود طالبان به کابل و تماشای تصاویر دراماتیک فرودگاه کابل، رویکرد مبتنی بر شناخت را در کشورهای همسایه و جهان شاهد میبودیم؛ در حالی که جهان همچنان در حال “آزمون و خطا” با استراتژی “حداقل ارتباط، حداکثر امنیت” با طالبان است. به دیگر سخن، همینکه ناامنی از خطوط مرزی افغانستان به مناطق پیرامونی سرازیر نشود، بُرد محسوب میشود.
ج) اشاره داشتید که حسن عباس در این کتاب، میان طالبان دهه نود و طالبان ۲۰۱۸ تاکنون بهنحوی تفاوت و تمایز قائل میشود. این تفاوتها از نظر حسن عباس چگونه است؟
حسن عباس با اشاره به نسل جدید طالبان، تمایز میان طالبان شهری و طالبان روستایی، جنگ قدرت در لایه رهبری، ممارست کشورهای منطقه برای به حداقل رساندن هزینههای متنابه از افغانستان و به حداکثر رساندن دستاوردها و امنیت سخن میگوید. نمیتوان نسخه مشخصی برای آینده پیچید و مطمئن بود “قطعاً یکی از این دو سناریو محقق خواهد شد” ولی میتوان مطمئن بود «این طالبان، آن طالبان» نیست و برای تعامل با آن باید دستورکار جدیدی تدوین کرد.
به باور من، آنچه که طالبان پس از اوت (آگوست) ۲۰۲۱م را مهم میکند، نهفقط قدرتگیری یک گروه خشونتورز در پایتخت بلکه قدرت الهام و الگو شدگی آن برای دیگر گروههای خشونتورز و افراطی در منطقه است؛ «انسجام و وحدت برای تحقق رویای یک گروه» میتواند تبدیل به دستورکار گروههای افراطی در منطقه شود و این همان جایی است که باید زنگ خطر را برایش به صدا درآورد.
د) چه نقاط عطفی در کتاب حسن عباس در مطالعه و بررسی طالبان وجود دارد که کمتر مورد توجه و تحلیل سایر پژوهشگران این حوزه قرار گرفته است؟
چند نقطه طلایی در کتاب حسن عباس وجود دارد که در خاطره خواننده باقی خواهد ماند؛ مثلاً، سخنرانی رئیسجمهور آمریکا در ۱۶ اوت (آگوست) ۲۰۲۱ در دفاع از تصمیم خود برای خروج از افغانستان: «سربازان آمریکایی نمیتوانند و نباید در جنگی بجنگند و بمیرند … که خود افغانها حاضر به جنگ برای خود نیستند … ما بیش از یک تریلیون دلار هزینه کردیم … هر وسیلهای که نیاز بود در اختیار آنها قرار دادیم … فقط نتوانستیم ارادهی مبارزه برای آینده را به آنها بدهیم.» حسن عباس این گفته را به نقد میکشد و میگوید آمریکاییها به همین سادگی نمیتوانند همدستی خود را در انتخاب و قدرتبخشیدن به رهبران نالایق و فاسد افغانستان کتمان کنند.
مورد بعدی، «ایجاد تمایز میان شناسایی و سطحی از تعامل» با طالبان است؛ حسن عباس با اشاره به کشورهای هممرز با افغانستان میگوید به دلایل متعدد این کشورها ناگزیر از پذیرش سطحی از تعامل و گفتگو با طالبان هستند و فشار افکار عمومی در داخل این کشورها و جامعه بینالمللی، این کشورها را در تنگنای بیدلیل قرار داده است؛ باید پذیرفت داشتن سطحی از تعامل به معنای شناسایی طالبان نیست و نمیتوان افغانستان را به حال خود رها کرد و چشمها را روی وقایع درونی آن بهویژه مسائل بشردوستانه بست. همچنین، تأثیر قدرت «رسانه، تصویر و خون» برای پیروزی «معامله برای تسلیم».
به باور حسن عباس، مهمترین متغیر در توفیق آنها در تسلط بر کابل، پیگیری توأمان دو مسیر بود؛ ترکیبی از مذاکره با آمریکا و افزایش سطح خشونت از جمله حملات انتحاری هدفمند در کابل. شگفت آنکه، طالبان موفق شدند همزمان با پیگیری این سیاست، بهطور مخفیانه با قبایل و گروههای متنفذ در سراسر افغانستان تماس برقرار کرده، آنها را با پول و یا تهدید قانع کنند تا صلح با طالبان را بپذیرند و از هرگونه عملیات انتقام از سوی آنها علیه طالبان در آینده جلوگیری به عمل آورند. طالبان هنرِ «معامله برای تسلیم» را از ابتدای ورود به کابل به کار بستند.
حسن عباس بزرگترین چالش طالبان پس از ورود به کابل و نشستن بر سریر قدرت را «گذار از یک گروه شورشی به یک گروه سیاسی» معرفی میکند. حتی اگر آنها تغییر نکرده باشند، افغانستان تغییر کرده و درنتیجه، آنها نیازمند تغییر دستور کار بودند.
حسن عباس بارها در کتاب خود تأکید میکند برداشت غلطی است اگر تصور داشته باشیم طالبان متوجه تغییرات افغانستان ۲۰۲۱ با افغانستان ۱۹۹۶ و یا ۲۰۰۰م نیست! از اینرو، تلاش بالایی برای تطبیق خود با نهادهای جدید و استفاده حداکثری از دستاوردها و امکانات موجود در افغانستان امروز دارد؛ خبری درباره بستن درِ وزارتخانههایی نظیر انرژی و مخابرات به گوش نرسیده است.
حسن عباس در کنار پرداختن به طالبان، افغانستان، رهبران ارشد طالبان، بازی و جنگ قدرت در درون طالبان پس از ورود به کابل و ارائه مولفههایی جهت تحلیل اشرف غنی و نزدیکانش، به رقابت ژئوپلیتیک در گسترهی آسیای جنوبی غربی از مثلث عربستان، ایران و ترکیه تا رقابت هند با پاکستان، عمیقاً افغانستان نیز میپردازد.
دیدگاهها و نظرات ابرازشده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع گزاره را بازتاب نمیدهد.
.