شب
امیرداد پارسا
سیاهی و تاریکی شب همه جارا فرا گرفته است و من از پنجره ی اتاقم در آسمان که پر از ابر و تاریکی است نظاره می کنم.
همه جا سکوت و آرام است و تنها از دور دست ها چراغ های برخی خانه ها بل بل میکند و غرش و شور و مستی هریرود نیز به گوشم می رسد.
به فکر فرو می روم و از آینده ی مجهولِ که در انتظار ما و صدها هم نسل مان است درگیرم ساخته است.
شب را؛
فرصتی خوب و مناسبی برای فکر کردن میدانم و خود را ارزیابی میکنم که:
چه کرده ام و یا چه می توانم که جهان ما بهتر و خوبتر از گذشته شود و این زندگی برای مان معنا پيدا کند.
پرسش های عجیبِ به ذهنم می رسد و گاهی اوقات با خودم به شدت به گفتگو می پردازم و هی داریم صحبت می کنم و به درد دلم گوش میدهم.
گاهی
پاسخِ به پرسش هایم ندارم و این از سرِ بی مهری روزگار و بی توجهی فراوان برای ما و هم نسلان مان می باشد.
اگر پاسخی هم نداشته باشم؛
باز شب فرصت خوب و مناسبی است که ببینیم و فکر نمایم که از دستم چه کاری برمیآید و چه می توانم؟
لازم نیست زمین و آسمان را از یک رو به روی دیگر نمایم.
و اینکار
از توان مان نیست و نمی توانیم
و لازم هم نیست آرزو های کاذب و بلند و بالایی را در خود بپرورانیم و پرورش دهیم.
در حالیکه موافقم که رویا های بزرگ داشته باشیم ولی این رویا داشتن ها نیاز به آمادگی درست و اساسی دارد.
بنا براین
لازم نیست آرزو نماییم کاش کلید قدرت وثروت همه در دست ما می بود؛
این آرزو فعلا ممکن نیست
ولی
می شود به امور دیگری پرداخت و از همین الان آغاز کرد.
مثلا!
کتابِ را که نخوانده ایم به خواندن اش آستین بر زنیم و شروع نماییم.
نامه ی را که هنوز ننوشته ایم و بی خیالش بوده ایم، شروع بکار نماییم.
تلافی کردن محبت و نوازش که نتوانسته ایم جبران اش کنیم
هنوز که دیر نشده است
اقدام نماییم و جبران نماییم.
چون وقت به شدت میگذرد و ممکن فرصت جبرانش دیگر به ما دست ندهد.
عزیز من!
فرصت نامحدود است و در دسترس همگان…!
پس از این فرصت ها تا می توانیم استفاده نماییم و این تاریکی شب را نیز گرامی بداریم!
گاهی چیز های خوبی را می شود زیر این آسمان تاریکو سیاه آموخت.
دیدگاهها و نظرات ابرازشده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع گزاره را بازتاب نمیدهد.