روشنگری چیست؟
نگارنده: عرفات خلیل
تاریخ نویسان عصر روشنگری را قرن هژدهم میدانند. در این عصر، خرد میکوشد تا خود را از همه قیود رها سازد. عصری که مسئله معرفتشناسی به طور جدی مد نظر فیلسوفان قرار گرفت و جهت فلسفه از وجود به معرفت تغییر یافت. کشف حقیقت مطلق از بین رفت و نسبیت به جای آن نشست. عصر روشنگری بر آن است که نباید اصل هر چیز را در بیرون از آن جستجو کرد.
به طور کلی، روشنگری از ماهیت پدیدهها و مفاهیم پرسش میکند. روشنگری میخواهد بداند حقیقت چیست؟ انسانیت چیست؟ آزادی چیست؟ و عدالت چیست؟ روشنگری در پرسش از ماهیت چیزها هیچگونه محدودیتی را به رسمیت نمیشناسد. بنابراین پرسشهای روشنگری همه پرسشهای فلسفی هستند که به طور همزمان حقایق مسلم، اصول ثابت، بدیهیات و حتی خود فلسفه را به چالش میگیرند. بایستی کوششها به یافتن پاسخهای درست در برابر پرسشهای نو معطوف شود، نه اینکه جزمگرایانه و خشمگینانه بر پرسشگران بانگ برآورند که چرا میاندیشید و چرا پرسش میکنید.
این پرسشگری بیوقفه و بیپروا، به ویژه در حوزههای علم، اخلاق و سیاست، باعث شد تا بنیادهای فکری و اجتماعی جوامع غربی به طور اساسی دگرگون شود. نتیجه این تحول فکری، رشد و پیشرفت سریع علمی، توسعه نهادهای دموکراتیک و تأکید بیشتر بر حقوق فردی و آزادیهای مدنی بود. روشنگری، با تشویق به نقد و تفکر انتقادی، افقی تازه از پیشرفت و توسعه را پیش روی بشریت گشود و به یکی از نقاط عطف تاریخ تبدیل شد که تاثیرات آن هنوز هم در جوامع مدرن به وضوح قابل مشاهده است.
روشنگری نه تنها به نقد و بازاندیشی در مورد مسائل فلسفی پرداخت، بلکه تأثیرات عمیقی بر زندگی روزمره و فرهنگ عامه نیز داشت. ادبیات و هنر نیز از این جریان فکری تأثیر پذیرفتند و به سمت بازنمایی واقعیات و احساسات انسانی گرایش پیدا کردند. نویسندگان و هنرمندان این دوره با استفاده از نقد و طنز، مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی را به چالش کشیدند و تلاش کردند تا آگاهی عمومی را افزایش دهند.
در همین راستا، انتشار کتابها و مقالات علمی به زبانهای مختلف و دسترسی بیشتر به دانش، باعث شد تا مردم عادی نیز بتوانند از یافتههای جدید علمی و فلسفی بهرهمند شوند. ایجاد دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی نیز به تقویت این روند کمک کرد و بستر مناسبی برای رشد و توسعه علمی فراهم آورد.
در نهایت، روشنگری با تأکید بر عقلانیت و تفکر مستقل، به ما آموخت که به جای پذیرش بیچون و چرای سنتها و باورهای قدیمی، همواره در جستجوی حقیقت و پیشرفت باشیم. این دوره با فراهم آوردن زمینههای لازم برای تغییرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، پایههای جهان مدرن را بنا نهاد و نشان داد که با استفاده از خرد و دانش، میتوان به سوی آیندهای بهتر و عادلانهتر حرکت کرد.
تأثیرات این دوره تا به امروز نیز ادامه دارد و بسیار از ارزشها و دستاوردهای آن، همچنان به عنوان مبانی اصلی جوامع مدرن شناخته میشوند. به همین دلیل، مطالعه و فهم بهتر عصر روشنگری میتواند به ما کمک کند تا در مواجهه با چالشهای کنونی، از میراث فکری و فرهنگی آن بهرهبرداری کنیم و راهحلهای نوآورانهای برای مسائل امروز پیدا کنیم.
البته نامداران روشنگری در قرن هجدهم از فرانسه، انگلستان و آلمان برخاستند و شامل فیلسوفان، اندیشهوران الهی، ادیبان، شاعران و خطیبان بودند. روشنگری بر حقوق انسان، خوداندیشی، نقد دانش تجربی و استقلال دین از سیاست تأکید داشت، اما در کشورهای مختلف متفاوت بود.
در فرانسه، روشنگری انقلابی و پرجوش بود و نوگرایان دینی و سیاسی با سرکوب حکومت و کلیسا مواجه شدند. در انگلستان، روشنگری بر پایه دانش تجربی لاک و فیزیک نیوتنی رشد کرد و با وجود آزادیهای نسبی، اندیشههای لاک و نیوتن بالیدند.
در آلمان، روشنگری بیشتر نظری و انتزاعی بود و آزادی بیان محدود. پس از مرگ فریدریک بزرگ، حکومت فریدریک ویلهلم دوم با روشنگری مخالفت و اندیشهوران را سرکوب کرد و کانت را از نوشتن درباره دین منع کرد.
در آلمان، روشنگری به شکل متفاوتی از فرانسه و انگلستان ظهور کرد. اندیشمندان آلمانی بیشتر به آرا و اندیشههای انتزاعی توجه داشتند و آزادی بیان و قلم در آلمان محدود بود. پس از مرگ فریدریک بزرگ در سال ۱۷۸۶، حکومت فریدریک ویلهلم دوم با سرکوب اندیشمندان و توقیف کتابها و نشریات به مقابله با روشنگری پرداخت. کانت نیز از انتشار نوشتههای دینی منع شد. با این حال، انقلاب فرانسه بر اندیشمندان آلمانی تأثیر گذاشت و آنها را به حمایت و ارزیابی فلسفی این انقلاب واداشت. در قرن نوزدهم و بیستم، فیلسوفانی چون هگل، مارکس، آدرنو و هورکهایمر به بازاندیشی در نظریه روشنگری پرداختند. فلسفه روشنگری که فلسفه مدرنیته است، هدفش از میان بردن جهل و خرافات و تکیه بر خرد و علم است.
فلسفه روشنگری تأکید ویژهای بر عقلانیت و انسانگرایی دارد و معتقد است که از طریق عقل و دانش میتوان به پیشرفت و بهبود جامعه دست یافت. این فلسفه، خودمختاری فردی و آزادی اندیشه را ارج مینهد و به مبارزه با تعصب، جهل و استبداد میپردازد. اندیشمندان روشنگری باور داشتند که انسانها قادر به درک و تغییر جهان خود هستند و باید برای بهبود شرایط زندگی خود تلاش کنند.
روشنگری همچنین بر اهمیت آموزش و پرورش تأکید داشت و معتقد بود که آموزش عمومی میتواند به بیداری و آگاهی جامعه کمک کند. این جنبش فلسفی بر این باور بود که از طریق آموزش، میتوان افراد را به شهروندان مسئول و آگاه تبدیل کرد که قادر به مشارکت در امور اجتماعی و سیاسی باشند.
روشنگری به عنوان یک حرکت فرهنگی و فکری، تأثیرات گستردهای بر جوامع غربی داشت و بنیانهای بسیاری از اصول مدرن مانند دموکراسی، حقوق بشر، و سکولاریسم را پایهریزی کرد. با تکیه بر خرد و دانش، روشنگری تلاش داشت تا جهان را به مکانی بهتر و عادلانهتر تبدیل کند و راه را برای پیشرفتهای علمی و اجتماعی هموار سازد.
اثر روشنفکران بر سیاست در کوتاهمدت ممکن است ناچیز به نظر برسد، اما در درازمدت بینهایت حائز اهمیت است. آنان با شکلدهی به افکار عمومی و تغییر نگرشها، نقشی عمیق و بنیادین در سیاست ایفا میکنند. سوسیالیسم نیز عمدتاً یک جنبش روشنفکرانه است و نه کارگری؛ این ایده توسط نظریهپردازان طراحی شده و سپس به طبقات کارگر معرفی شده است. در هر کشوری که به سوسیالیسم گراییده، ابتدا آرمانهای سوسیالیستی در میان روشنفکران نفوذ کرده است. تجربه نشان داده که افکار روشنفکران، دیر یا زود، بر سیاست مسلط میشود. بنابراین، تأثیر عقاید روشنفکران بر تفکر سیاسی آینده بسیار بیشتر از آن چیزی است که معمولاً تصور میشود. احزاب چپ این واقعیت را دریافته و برای جلب حمایت روشنفکران تلاش کردهاند، در حالی که گروههای محافظهکارتر اغلب با تلاشهای ناموفق سعی در متقاعد کردن رأیدهندگان فردی داشتهاند.
این که روشنفکران را «کهنهفروشان اندیشهها» نامیدهاند، خود دلیلی است بر این که قدرت آنان به خوبی درک نشده است. حتی کسانی که کلمه «روشنفکر» را اساساً به معنایی تحقیرآمیز به کار میبرند، از استفاده از این واژه در مورد برخی افرادی که بیشک چنین نقشی دارند، اجتناب میکنند. این نقش نه نقش یک متفکر خلاق و نه نقش یک دانشمند یا متخصص در زمینهای خاص است. روشنفکر نیازی ندارد که جزو هیچ یک از این گروهها باشد. او برای بازی کردن نقش اشاعهدهنده اندیشهها، لازم نیست از دانش خاصی برخوردار باشد یا حتی لزومی ندارد که چندان باهوش باشد. آنچه او را واجد ایفای چنین نقشی میکند، گستره وسیع موضوعاتی است که میتواند به راحتی دربارهشان سخن گوید یا بنویسد و برخورداری از جایگاه، موقعیت یا عاداتی است که امکان آشنا شدن او را با اندیشههای جدید پیش از مخاطبانش فراهم میکند.
پیش از تنظیم لیستی از حرفههایی که بخشی از این طبقه هستند، مشکل میتوان تصور کرد که تعداد این افراد چقدر زیاد است و تا چه حد گستره فعالیتهای آنها در جامعه مدرن دائماً رو به افزایش است و تا چه حد به آنها وابسته شدهایم. این طبقه تنها شامل روزنامهنگاران، معلمان، وزرا، سخنرانان کنفرانسهای مختلف، مسئولان تبلیغات، مفسران رادیو، نویسندگان کتابهای تخیلی، کاریکاتوریستها و دیگران میشود.
هنرمندان شاید استادان بینظیری در اشاعه اندیشهها باشند، اما در باب محتوای اندیشههایی که ترویج میکنند، غالباً آماتورهایی بیش نیستند. این طبقه شامل بسیاری از صاحبان حرفهها و افراد اهل فن نیز میشود؛ مانند پزشکان یا دانشمندانی که از طریق ارتباطات روزمره خود با حوزههای مطبوعاتی، اندیشههای نوین را به فراتر از رشته تخصصی خود منتقل میکنند. به دلیل دانش تخصصیشان در یک زمینه خاص، سخنان آنها در سایر موارد نیز مورد توجه قرار میگیرد.
امروزه، بخش عمدهای از آنچه مردم عادی درباره وقایع و اندیشهها میآموزند، از طریق این طبقه صورت میگیرد. همه ما، خارج از حوزه تخصصی خود، تقریباً جزء مردم عادی محسوب میشویم و برای اطلاعات و آموزشمان وابسته به افرادی هستیم که حرفه آنها پیگیری اخبار و اطلاعات است. روشنفکرانی که در این معنا قرار میگیرند، تصمیم میگیرند که چه دیدگاهها و عقایدی باید به ما آموزش داده شود.
به این ترتیب، روشنفکران نه تنها واسطهای میان دانش تخصصی و جامعه هستند، بلکه نقشی کلیدی در تعیین محتوای آموزشی و اطلاعرسانی برای عموم مردم ایفا میکنند. قدرت آنها در انتخاب و ترویج ایدهها، تأثیرگذاریشان را در شکلدهی به افکار عمومی و تغییرات اجتماعی بیشتر میکند.
در این میان، نقش این طبقه در شکلدهی به گفتمان عمومی و ارائه چارچوبهای فکری جدید بهویژه برجسته است. این افراد با استفاده از ابزارهای رسانهای و آموزشی خود، تأثیر عمیقی بر برداشتهای جامعه از مسائل گوناگون دارند. قدرت روشنفکران در تواناییشان برای ایجاد تغییرات فرهنگی و اجتماعی نهفته است؛ تغییراتی که پایه و اساس سیاستهای آینده را تشکیل میدهند.
آنچه نقش روشنفکران را از دیگران متمایز میسازد، توانایی آنان در برقراری ارتباط با طیف وسیعی از مخاطبان است. این توانایی به آنها اجازه میدهد تا افکار و ایدههای پیچیده را به زبانی ساده و قابلفهم تبدیل کنند و به این ترتیب، نفوذ خود را در بین عموم مردم افزایش دهند. در واقع، روشنفکران بهعنوان پل ارتباطی بین دانش تخصصی و درک عمومی عمل میکنند، و این یکی از دلایل اصلی اهمیت آنها در جامعه است.
در عصر اطلاعات، نقش روشنفکران حتی پررنگتر شده است. با گسترش شبکههای اجتماعی و دسترسی آسانتر به اطلاعات، این افراد میتوانند تأثیرگذاری خود را به صورت گستردهتر و فوریتر اعمال کنند. اما این دسترسی گسترده به اطلاعات، چالشهای جدیدی نیز به همراه دارد. روشنفکران باید در برابر جریانهای نادرست و اطلاعات غلط مقاومت کنند و با ارائه تحلیلهای دقیق و مبتنی بر شواهد، به هدایت جامعه در مسیر درست کمک کنند.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که روشنفکران با توجه به جایگاه ویژهای که در جامعه دارند، نقشی حیاتی در شکلدهی به آینده سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایفا میکنند. توانایی آنها در تحلیل و تبیین مسائل پیچیده، به همراه تواناییشان در برقراری ارتباط مؤثر با عموم، این امکان را فراهم میآورد که به عنوان نیرویی قدرتمند در جهتدهی به تغییرات مثبت و پیشرفت جامعه عمل کنند.
میتوان گفت روشنگری و تأثیر آن بر جوامع و فرهنگها بسیار مهم است. در عصر روشنگری، انسانها به دنبال حقیقتپردازی و انکار اصول مذهبی بودند و این دوره منجر به توسعهی علم، پیشرفت سیاسی، و تأکید بر حقوق افراد شد. تأثیر این افکار بر جوامع و سیاست در طول زمان بسیار چشمگیر بوده و روشنفکران نقش مهمی در تغییر نگرشها و ساختارهای اجتماعی ایفا کردهاند.
به عنوان مثال، در فرانسه، ولتر و روسو از جمله فیلسوفانی بودند که با نوشتهها و ایدههای خود، زمینههای انقلاب فرانسه را فراهم کردند. آنها به نقد قدرت مطلقه و کلیسا پرداختند و بر آزادیهای فردی و حقوق بشر تأکید داشتند. در انگلستان، جان لاک با نظریههای خود در مورد حکومت مبتنی بر رضایت مردم و حقوق طبیعی، تاثیر عمیقی بر فکر سیاسی و فلسفهی مدرن گذاشت.
این تغییرات فکری نه تنها به تحولات سیاسی و اجتماعی منجر شد، بلکه در علوم نیز انقلابی به پا کرد. انقلاب صنعتی، که به واسطهی دستاوردهای علمی و فناوری ممکن شد، نمونهای از تأثیرات عمیق این دوره است. همچنین، تأکید بر عقلانیت و تجربهگرایی، مبانی علوم مدرن را تقویت کرد و باعث پیشرفتهای شگرفی در زمینههای مختلف علمی شد.
به طور کلی، عصر روشنگری دورهای از تاریخ بود که با تغییرات گستردهای در فهم انسان از جهان، جایگاه فرد در جامعه و ساختارهای سیاسی و اجتماعی همراه بود. تأثیرات این دوره همچنان در جوامع امروزی مشاهده میشود و بسیاری از اصول و ارزشهای آن به عنوان پایههای تمدن مدرن شناخته میشوند.
منابع :- سایت اینترنتی بلاگفا_ مقاله روشنفکری و روشنگری چیست ؟
دیدگاهها و نظرات ابرازشده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع گزاره را بازتاب نمیدهد.