رابطهی ادبیات و سیاست
نگارنده: محمدایوب ایوب زاد
ادبیات و سیاست دو حوزه ی مرتبط با یکدیگر هستند که از دیر-باز بر یکدیگر تأثیر گذاشته اند. آثار ادبی اغلب بازتابی از اوضاعِ سیاسی-و-اجتماعی زمان خویش هستند و نویسندگان به طور مستقیم یا غیرمستقیم به مسائل سیاسی و اجتماعی می پردازند. از سوی دیگر، اندیشه هایِ سیاسی و جریان های فکری گونا-گون بر ادبیات و آثار ادبی نیز تأثیر می گذارند.
در برخی از موارد، نویسندگان با هدف ترویج یا نقدِ برخی اندیشه های سیاسی دست به خلقِ آثار ادبی می زنند. نمونه هایی از این دست را می توان در آثارِ نویسندگان مارکسیست یا آثاری که با هدف مبارزه با استعمار یا دفاع از حقوق اقلیت ها نوشته شده اند، مشاهده کرد. هم چنین، برخی از سیاست مداران و حاکمان نیز در طول تاریخ به خلق آثار ادبی پرداخته اند که در جهتِ اهدافِ سیاسی خود بوده است.
عوامل و مؤلفه های مشترک دیگری نیز میان ادبیات و سیاست وجود دارد که بررسی آنها می تواند دریچه ای برای فهم به-تر رابطه ی این دو حوزه باشد. از جمله می توان به مسائلی مانند زبان، قدرت، ایدئولوژی و مفاهیم مرتبط با آن، نمادگرایی و نمایندگی اشاره کرد.
در واقع ادبیات و سیاست به طورِ تنگاتنگی با هم مرتبط هستند و تأثیر متقابل بر هم دارند. این پیوند، گاهی تنش آمیز و گاهی نیز آکنده از تعامل و تأثیر متقابل است.
از یک سو، ادبیات می تواند بر افکار و اعمال سیاسی تأثیر بگذارد. آثار ادبی ممکن است افکار و ایدئولوژی های سیاسی را منعکس کنند یا به چالش بکشند. نویسندگان گاهی از طریق آثارشان، مسائلِ سیاسی را مطرح و بحث برانگیز می کنند.
از سوی دیگر، سیاست نیز می تواند بر آثار ادبی تأثیر بگذارد. سیاست های حاکم بر جامعه، محدودیت ها و فضای سیاسی می تواند بر موضوعات، سبک و محتوای آثار ادبی اثر بگذارد. گاهی نویسندگان را وادار به سانسور یا اعمال محدودیت بر خود می کند.
در دوره های انقلابی و تحولات سیاسی، ادبیات نقش پیشرو و تحریک کننده ای ایفا می کند. آثار ادبی هم در برانگیختن احساسات و هم در بیانِ اهداف و ارزش های سیاسی نقشِ مؤثری دارند.
همچنین نهادهای سیاسی و فرهنگی مانند دولت ها، احزاب و نهادهای مدنی می توانند بر نشر و توزیع آثار ادبی و فعالیت های ادبی تأثیر بگذارند.
-نقش آفرینی ادبیات در تحولات سیاسی
ادبیات در بسیاری از موارد نقشی اساسی در تحولات سیاسی ایفا می کند. آثار ادبی گاه با طرح مسائل اجتماعی و سیاسی، بَستر را برای تحول و تغییر فراهم می کنند. برخی از نویسندگان با آگاهی بخشی و انتقاد از وضع موجود، در جهت دگرگونی نظام های سیاسی و اجتماعی گام برمی دارند.
به عنوان نمونه، آثار ادبی در جنبش های ضد استعماری و ملی گرایانه نقش تعیین کننده ای داشته اند. همچنین در بسیاری از انقلاب ها و تحولات سیاسی، آثار ادبی در برانگیختن احساسات و ایجاد انگیزه های انقلابی نقش داشته اند، و همینطور سیاست نیز در حوزه ادبیات دخالت دارد.
-دخالت سیاست در حیطه ادبیات
از سوی دیگر، سیاست می تواند بر حیطه ادبیات نیز تأثیر بگذارد. حاکمان و نهادهای سیاسی گاه با اعمال محدودیت ها و سانسور، سعی در کنترل و هدایت ادبیات به سمت اهداف سیاسی خود دارند. آنها می توانند از طریق حمایت مادی و معنوی از برخی آثار و نویسندگان، ادبیات را به ابزاری برای تبلیغات و اهداف سیاسی خود بدل سازند.
در مقابل، نویسندگان و هنرمندان نیز ممکن است در برابر این دخالت ها مقاومت کنند و به خلق آثاری بپردازند که به چالش کشیدن سیاست های حاکم باشد. در چنین شرایطی، ادبیات به میدان مبارزه و مقاومت علیه سیاست های موجود بدل می شود.
در ادامه بحث درباره نقش ادبیات در حوزه سیاست و نیز دخالت سیاست در عرصه ادبیات، می توان به نظرات چند صاحب نظر در این زمینه اشاره کرد:
نویسنده و منتقد ادبی، دکتر علی اصغر حداد، در این باره می گوید: “ادبیات همواره به عنوان یک نیروی محرک در جریان های سیاسی و اجتماعی ظاهر شده است. آثار ادبی با طرح مسائل مهم اجتماعی و سیاسی، افکار عمومی را بسیج کرده و زمینه تحولات را فراهم آورده اند.”
هم چنین نویسنده و پژوهشگر، دکتر محمد مهاجری، معتقد است: “ادبیات نه تنها انعکاس دهنده مسائل سیاسی و اجتماعی است، بلکه در بسیاری مواقع با طرح این مسائل در قالب های هنری، موجب بیداری و آگاهی افکار عمومی شده و به عنوان عامل تحول عمل کرده است.”
و همینطور،آلبرت کامبو نویسنده و فیلسوف اهل الجزیره می گوید: ادبیات همواره در خدمت سیاست بوده است، اما این بدان معنا نیست که ادبیات ایدئولوژیک باشد، ادبیات باید به دنبال حقیقت باشد، نه به دنبال یک ایدیولوژی خاص.
پژوهشگر ادبی، دکتر سیاوش کسرایی، معتقد است: “حاکمان و نهادهای سیاسی گاه با اعمال محدودیت ها و سانسور بر آثار ادبی، سعی در کنترل و هدایت ادبیات به سمت اهداف سیاسی خود دارند. این امر می تواند آزادی خلاقیت و بیان در عرصه ادبیات را محدود کند.”
از سوی دیگر، شاعر و استاد دانشگاه، دکتر فریدون مشیری، در این باره می گوید: “نویسندگان و هنرمندان گاه در برابر دخالت های سیاسی در عرصه ادبیات، به خلق آثاری می پردازند که به چالش کشیدن سیاست های موجود است. در این صورت، ادبیات به میدان مبارزه و مقاومت علیه نظام های سیاسی تبدیل می شود.”
حالا مسله ی خیلی مهم و اساسی این است که ما چگونه میتوانیم از ادبیات در تغییرات سیاسی مثبت استفاده کنیم؟
ادبیات از جمله قدرتمندترین ابزارهایی است که میتواند در ایجاد تغییرات سیاسی مثبت نقش ایفا کند. نویسندگان با بهرهگیری از ظرفیتهای این هنر، میتوانند در راستای پیشبرد اهداف مطلوب اجتماعی و سیاسی گام بردارند.
یکی از مهمترین راهکارها، خلق آثار ادبی انتقاد و پیشنهاد است. این دسته از آثار با نقدِ وضعیت موجود و ارائه راهحلهای سازنده، زمینه را برای ایجاد تحولات مثبت فراهم میکنند. هم چنین، با گنجاندنِ محتوای آموزشی مثبت در برنامههای آموزشی مرتبط با ادبیات، میتوان نسلهای آینده را در راستای تغییرات مطلوب تربیت کرد.
ارتباط نویسندگان با سیاست مداران نیز میتواند در این راستا مؤثر باشد. نویسندگان با مشارکت در تدوین قوانین و سیاستها، میتوانند در ایجاد تحولات مثبت نقش ایفا کنند. همچنین، انتشار و معرفی آثار ادبی در رسانهها، موجب مطرح شدن موضوعات سیاسی در افکار عمومی و بحث و تبادل نظر پیرامون آن میشود.
در برخی موارد، آثار ادبی با ایجاد جریانهای فکری و اجتماعی، میتوانند در ایجاد تغییرات سیاسی مطلوب نقش داشته باشند. بدین ترتیب، با بهرهگیری خلاقانه از ظرفیتهای ادبیات، میتوان در راستای ایجاد تغییرات سیاسی مثبت گام برداشت.
به طور کلی میتوان از ارتباط میان ادبیات و سیاست، این نتیجه گرفت که ادبیات ابزاری قدرتمند برای ایجاد تغییرات سیاسی مثبت است. نویسندگان با خلق آثار انتقادی و پیشنهادی، گنجاندن محتوای آموزشی مثبت در ادبیات، و همکاری با سیاستمداران میتوانند در پیشبرد اهداف مطلوب اجتماعی و سیاسی نقش ایفا کنند. در واقع بهرهگیری خلاقانه از ظرفیتهای ادبیات میتواند در ایجاد تغییرات سیاسی مثبت مؤثر باشد.
دیدگاهها و نظرات ابرازشده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع گزاره را بازتاب نمیدهد.