روزنوشت ۱۰

دادخوهی 1

دانش‌آموز دیروز
روزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزش
روزنوشت ۱۰
غزاله، هرات

من غزاله؛ دختری از شهر هرات هستم.
دوسال از آخرین روز رفتن ما به مکتب می‌گذرد. ما آرزوهای فراوانی را پشت دروازه‌ی مکتب رها کردیم.
تا وقتی مکاتب باز بود و درس می‌خواندیم، برای آینده‌ی خود؛ تلاش های فراوانی میکردیم و هرسال بیشتر از سال دیگر تلاش می کردیم، تا نمرات بالاتری کسب کنیم.
من حالا؛ با اینکه دوسال از بسته بودن مکاتب می‌گذرد، بزرگتر شده‌ام. اما سواد تحصیلی من؛ تا صنف نهم بیش‌تر نیست. من امتحانات سالانه‌ی صنف نهم را به خوبی به پایان رساندم و به درجه‌ی عالی کامیاب شدم. بسیار خوشحال بودم که در سال جدید صنف دهم باز هم خواهم‌‌ درخشید.
سال نو شد، با ذوق و علاقه‌ی زیاد، رفتم با مادرم، مانتو سیاه جدید و یک شال سفید برای مکتب خریدم.
صبح آن‌روز، با ذوق و شوق زیادی از خواب بلند شدم و آماده شدم تا به مکتب بروم. آری، دیگر صنف «دهم» شده بودم.
در راه مکتب بودم؛ که دختران زیادی را دیدم، که پشت  دروازه مکتب ایستاده هستند گفتم: چه شده؟
یکی از دختران گفت:«فعلا ما را رخصت کردند و معلوم نیست که بتوانیم درس بخوانیم و دوباره به مکتب بیایم یا نه!»
و همان‌جا بود که خانه آمدم و اخبار را جستجو کردم که گفته بود:«دختران بالاتر از صنف ششم، تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند.»
و حالا من بزرگتر شده‌ام. وقتی یونیفورم مکتب خود را که همراه مادرم تهیه کرده بودم؛ می‌بینم، چنان قلب من درد میگیرد که با خود میگویم مگر چه می‌خواستم؟ به‌جز اینکه درس بخوانم و در آینده در رشته‌ی مورد علاقه ام «حقوق» تحصیل کنم و بتوانم یک وکیل خوب شوم و خدمت کنم به کشور و مردم سرزمینم.
آری، حالا آرزوی وکیل شدنم تا «اطلاع ثانوی» به تعویق افتاده است.

آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=323

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *