جایگاه احزاب در نظام حکومتی طالبان
نگارنده: محمدعلی حسینی پژوهشگر و نویسنده
چکیده:
احزاب سیاسی در واقع از ابداعات و ابتکارات نظامهای سیاسی مدرن محسوب میگردند. ابداعی که بیش از هر پدیدهی دیگر، هم در خدمت نظامهای سیاسی لیبرال و دمکراتیک قرار گرفته که موجب افزایش کارآیی و سودمندی آنها شده و هم در خدمت انواع بیشماری از نظامهای سیاسی دیکتاتوری و توتالیتر قرار گرفته است.
احزاب و پدیده تحزّب در دو دورهی حاکمیت طالبان، بهخوبی بیانگر توفیق نیافتن عملکردی این پدیدهی مهم سیاسی میباشد، زیرا افغانستان در این دو دوره شاهد استبدادیترین و مخوفترین شکل حکومت و عصر قرون وسطایی با حاکمیت گروه طالبان بوده است. در این مقاطع، تمامی نشانههای نخستین دولت مدرن در ساحت سیاسی و نشانگان اولیه مدرنسازی در عرصهی اجتماعی و سیاسی همچون مشارکت، انتخابات و احزاب در افغانستان محو شدند، تاریکاندیشی و استبداد کامل بر کشور حاکم شد. با حاکمیت طالبان، حکومت این کشور از ردهی شکننده به ردهی دولتهای فروپاشیده تنزل یافت. در این دو دوره این کشور پناهگاهی برای تروریستهای بینالمللی مبدل گردید.
کلیدواژه: احزاب، نظام های حزبی، توتالیتر، دیکتاتوری و طالبان.
مقدمه
احزاب سیاسی یکی از عمدهترین دستآوردها و جریانات تکاملی در عرصهی حیات سیاسی انسانها به ویژه در طی قرون نوزدهم و بیستم بهشمار میروند. اما در کشور ما افغانستان با توجه به خصوصیات و ویژگیهای فرهنگی، ساختاری و کارکردی خاص خود که هنوز در بسیاری از موارد احزاب به مثابهی ساختارهای قومی، قبیلهای و ایلی، عشیرهای و خاندانی یاد میگردد. در طول چند دههی اخیر اکثر احزاب سیاسی که در افغانستان پا گرفتهاند عمدتاً حول محوری شخصیتهای قومی، قبیلهای و ایلی و عشیرهای شکل میگرفتند که با زوال یا کنار رفتن یا مرگ شخصیتهای مذکور این احزاب شخصیت محور نیز ضرورت وجودی خود را از دست میدادند.
در پاره موارد نیز احزاب بنا بر ملاحظات سیاسی ایدئولوژیک و یا براساس مصالح و منافع تعریف نشده و مبهم ملی و مذهبی شکل گرفتهاند که به همین خاطر بسیار زودگذر و ناپایدار بودهاند. نکته دیگر که در همین رابطه باید به آن توجه داشت این است که احزاب در افغانستان بر خلاف آنچه که در سایر جوامع به ویژه جوامع اروپائی به چشم میخورد در بستر تکوینی خود پا نگرفتهاند. در غرب احزاب سیاسی در واقع حاصل و برآیند روند تکامل مبارزات صنفی، سیاسی هستند که بعضاً پیشینهی این مبارزات به چند سده میرسد به عبارت دیگر ابتدا نهادها، گروها، انجمنها و مجامع صنفی (در اشکال و حوزههای مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی) اتحادیهی صنفی، اتحادیهی کارگری و نظام آن برای طرح خواستها، تضادها و تعامین و احقاق حقوق صنفی، نهادی و اتحادیهای شکل گرفتند و در این راه فرایند مبارزات متعددی راه پشت سرگذاشتند و در نهایت از دل همین مجامع و نهادهای صنفی و اتحادهای کارگری بود که احزاب سیاسی مختلف (هرکدام نمایندهی منافع خاص) سر برآوردند.
لیکن متاسفانه ظهور احزاب در افغانستان بههیچوجه تابع این قاعده نبوده و نیست یعنی احزاب سیاسی که طی سدهی اخیر بهویژه پس از مشروطیت به این طرف در افغانستان سر برآوردهاند هیچکدام روند تکامل طبیعی نهادین خود را طی نکرده یعنی حاصل مبارزات صنفی، سیاسی، تاریخی خاص خود نبودند بلکه یا در پی وقوع تحولات اجتماعی سریع انقلابها، کودتاها، تغییراتها و پیدایش دوران فطرت سیاسی و نظایر آن سر برآوردند، یا به واسطه برخی سیاستهای خاص دیکتهشده از سوی نظامهای سیاسی حاکم دولتهای وقت و یا براساس آموزهها و سیاستهای فرامرزی (مورد احزاب ایدئولوژیک) ایجاد شدند. عمر این احزاب نیز همان گونه که در تاریخ نیم قرن اخیر دیده میشود بسیار کوتاه است و معمولاً با ظهور دولت ظاهر میشوند و با سقوط یا خاتمهی دورهی قانونی آن عمر آنان نیز خاتمه میمیابد و ضرورت وجودی خود را از دست میدهند.
تعریف احزاب سیاسی
تعریف و مفهوم حزب سیاسی مانند همه تعاریف و مفهومهای دیگر علوم اجتماعی و سیاسی ثابت نیست. در طی زمان این مفهوم تغییر کرده است. روشن است با شتابی که احزاب سیاسی به خصوص از سالهای 1950 به بعد در جهان گسترش یافت تعریفها و مفهومهای مربوط به آن هم پایدار نبوده و همراه با دگرگونیهای زندگی سیاسی مفهوم و تعریفهای مربوط به احزاب هم دگرگونی یافته است (حسینی، 1397: 54).
در اینجا میتوان گفت، واژهی party در انگلیسی یا parti در فرانسه برگرفته شده از مصدر partir به معنای رفتن و قسمت کردن است که معادل فارسی آن را حزب برگزیدهاند. کاربرد این واژه در ادبیات سیاسی حتی بر مفهوم “طبقه” نیز تقدم تاریخی دارد. در قرون وسطی parti معنای نظامی داشته و به عدهای اطلاق میشده که برای رفتن به صحنهی نبرد از دیگران مجزا شدهاند و میرفتهاند (نقیب زاده، 1388: 12).
همانطوریکه اشاره شد دربارهی تعریف حزب میان اندیشمندان علوم سیاسی، جامعه شناسی، اتفاق نظر وجود ندارد. مثلاً ادموند بورک: حزب سیاسی را چنین تعریف کرده: هیئت از مردم است که به خاطر پیشبرد منافع ملی با کوشش مشترک براساس برخی اصول سیاسی مورد توافق، متحد شدهاند. به نظر جیل کریست حزب سیاسی گروه سازمان یافته شهروندان است که دارای نظریات سیاسی مشترکاند با عمل به مثابه یک واحد سیاسی میکوشند بر حکومت تسلط یابند هدف اصلی یک حزب این است که عقاید و سیاستهای خود را در سطح سیاسی رواج دهند. مک آیور نیز حزب سیاسی را گردهماییِ سازمان یافته برای حمایت از برخی اصول یا سیاستهایی که از راههای قانونی میکوشند حکومت را به دست گیرند، میداند (عالمی، 1387: 343-344).
نظامهای حزبی
گرچه نظامهای حزبی زیرمجموعهی نظامهای نظام سیاسی محسوب میشوند اما خود تعیینکنندهی آن نیز هستند. نظامهای حزبی را میتوان به دو گروه عمده یعنی نظامهای رقابتی و نظامهای غیر رقابتی تقسیم کرد. نظامهای رقابتی اصل اساسی دموکراسیهای غربی و مبین وجود آزادی و دموکراسی است. نظامهای رقابتی عبارت از نظامهایی که در آن بیش از یک حزبی به فعالیت میپردازد. نظامهای غیر رقابتی نظامی است که در آن یک حزب انحصار فعالیتهای سیاسی قانون را به خود اختصاص میدهد (نقیب زاده، 1387: 213). در این نظامهای حزبی را به صورت جداگانه و فشرده بیان نمود:
1. نظامهای دوحزبی
نظامهای دوحزبی در انگلستان پدیدار شد. اصطلاح نظام دوحزبی (Two-party system) دلالت دارد بر رقابت دو حزب عمده یعنی دو حزبی که احتمال کسب قدرت حکومت برایشان تقریباً برابر است. نظام دوحزبی دلالت دارد بر آنچه که در عمل واقع شده نه آنچه روی کاغذ وجود دارد (میخلز، 1385: 147). در کشورهای برخوردار از نظام دوحزبی، غالبا احزاب دیگری هم وجود دارند ولی از آنجاییکه حکومت (قوۀ مجریه) معمولا به یکی از دو حزب عمده میرسد و این دو حزب در قانونگذاری نقش اساسی دارند، سایر احزاب فاکتور گرفته میشوند و از نظام دوحزبی سخن به میان میآید. مثلا در ایالات متحدۀ آمریکا، احزاب کوچک شانسی برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ندارند؛ اگرچه در این انتخابات کاندیدای خودشان را معرفی میکنند. و یا در بریتانیا اکثریت اعضای پارلمان همواره در اختیار یکی از دو حزب محافظهکار یا کارگر است و نخستوزیر و کابینهاش (یعنی حکومت) از دل پارلمان بیرون میآید (نوذری، 1381: 321). در نظام دوحزبی، بنا بر تعریف، یک حزب “حکومت” را به دست میگیرد و حزب دیگر در جایگاه “اپوزیسیون” قرار میگیرد.
2. نظام چند حزبی
نظام چند حزبی (Multi-party system) سازوکاری از رقابت احزاب را ایجاد میکند که در آن بخت حکمرانی یک حزب کاهش و احتمال «ائتلافها» افزایش مییابد. بهطورکلی در نظام چند حزبی، هیئت وزیران اتیلافی ضروری میشود زیرا هیچ حزبی اکثریت مطلق را به دست نمیآورد (نوذری، 1381: 354). چند گروه یا چند حزب دست به هم میدهند تا اکثریت را به وجود آورند. بنابراین، اینگونه حکومت های حزبی به گروه های یا احزابی که از راه ایتلاف آن را تشکیل دادهاند، وابسته میمانند. اگر احزاب همچنان در ایتلاف بمانند حکومت پایدار خواهد بود در غیر این صورت حکومت جدیدی یا ترکیب تازهای از ایتلاف احزاب در پشت سر خود موجودیت مییابد (حسینی، 1397: 45). در چین حکومتی هر وزیری خود را نخست وزیر آینده میبیند.
3. نظام تکحزبی
اصطلاح نظام تکحزبی (one-party system) در واقع یک حزب با استفاده از قانون اساسی یا ابزارهای غیرمشروع و غیرقانونی، سایر احزاب را برای همیشه از میدان بهدر کرده و تا وقتی که چنین نظامی از بین نرود، احزاب دیگر نمیتوانند به صحنۀ رقابت حزبی بازگردند (نوذری، 1381: 376). در نظامهای تکحزبی، حزب در جایگاه حکومت دائمی قرار میگیرد و حزب حاکم حاضر نیست بپذیرد که ممکن است با رای مردم کنار برود. در کل باید گفت که در نظامهای تکحزبی دارای نظامهای توتالیتر هستند. نظام تکحزبی در اصل دیکتاتوریهای یک رهبری هستند، حزب تک سالار گردیده آزادیهای مدنی از بین رفته، اپوزیسیون سرکوب و نابود میشود و دهان مطبوعات بسته میکند (عالم، 1387: 356). این احزاب رهبری را گسترش نمیدهند و تشویق نمیکنند، بلکه آن را انحصاری میکنند.
طالبان
از سال ۱۹۹۴ میلادی مصادف با ۱۳۷۳ شمسی گروهی تحت عنوان طالبان با اعلام هدف خود مبنی بر ایجاد امنیت در افغانستان اقدام به تأسیس سازمانی سیاسی، نظامی، امنیتی و عقیدتی کردند (عباس زاده مرزبالی و طالشی کلتی، 1401: 103). واژه طالب یا طالبان از همین سال به بعد وارد فرهنگ واژگانی محافل سیاسی و متون علمی-پژوهشی مراکز آکادمیک گردید (محمودی، 1399: 214). این گروه جریانی است که در واپسین دههی قرن بیستم در جغرافیای سیاسی-اجتماعی افغانستان رخ نمایاند، رفتار و رویکرد پر خشونت، متعصبانه و جزم گرایانهیشان مردم افغانستان، منطقه و جهان را مبهوت ساخت (طاهری، 1401: 84). ظهور طالبان را میتوان از مهمترین جابهجاییهای قدرت در افغانستان معاصر دانست.
این جریان از بدو پیدایش تاکنون و به رغم مبارزات ملی و بینالمللی در افغانستان همچنان پابرجای مانده و به اقدامات خود ادامه میدهد. جریان مذکور تا سال ۱۹۹۸، تقریباً ۹۰ درصد خاک افغانستان را اشغال کرد و دست به تغییرات اساسی در زمینههای مختلف بهویژه در زمینهی مذهبی و اجتماعی زد. طولی نکشید که در سال ۲۰۰۱ در کنار شبکهی تروریستی جهانی القاعده به عنوان بزرگترین شبکه تروریستی خاورمیانه و حتی جهان شناخته شد (آیتی، 1399: 305)، که این عوامل باعث گردید تا از صحنهی سیاسی ساقط گردیده، اما همچنان به جنگ و گریز با دولت افغانستان ادامه داده تا اینکه برای بار دوم بر اساس یک توافق بر سر قدرت آمد.
احزاب در نظام سیاسی طالبان
رشد و گسترش احزاب در دنیای معاصر بسیار شتابان و در اشکال مختلف و متنوع صورت گرفته است. احزاب در حال حاضر تقریباً در تمامی کشورها وجود داشته و اکنون بهندرت میتوان جوامعی یافت که در آن نشانی از احزاب سیاسی یافت نشود (حسینی، 1397: 64). چنانچه اندروهیود گفته است که هم اکنون احزاب عملاً در همهجا وجود دارند، فقط در بخشهایی از جهان وجود ندارند که فرمانروای دیکتاتور یا توتالیتر داشته و آنها را سرکوب کردهاند. تمام نمونههای غربی و شرقی در زمینهی مطالعات احزاب نشان میدهد که تشکیل و پایداری یا ناپایداری احزاب، رابطهای مستقیم با نوع قدرت سیاسی حاکم در جامعه دارد. همانگونه که گفته شد، احزاب ابزار کسب قدرت سیاسی هستند. اگر هر دولت بتواند قدرت را در انحصار خود بگیرد و برای آن مشروعیت بسازد، یا خود را با زور بر جامعه تحمیلکند، احزاب واقعی، زمینه و دلیل وجودی پیدا نمیکنند (عالم، 1387: 358). در چنین وضعیت، قدرت حاکم، احزاب یا تشکلهای شبهحزبی خود را بهوجود میآورد تا مستقیماً در خدمت نهاد قدرت وقت باشند.
در رابطه به گروه طالبان باید گفته شود، همان طوری که در بالا مفهوم و تعریف حزب بیان گردید، این گروه را نیز میتوان به عنوان یک حزب یاد کرد. زیرا طالبان گروه سازمان یافتهی افرادی که دارای نظریات و عقاید مشترک بوده، با عمل به مثابه یک واحد سیاسی توانسته دو بار در تاریخ سیاسی کشور به قدرت برسد. بناءً پس از آنکه آنها را به عنوان یک حزب در آورد، میتوان طالبان را در نظام حزبی زیر مجموعهی نظامهای غیررقابتی یا نظام های تکحزبی در که واقع یک حزب با استفاده از ابزارهای غیرمشروع و غیرقانونی، سایر احزاب را برای همیشه از میدان بهدر کرده و تا وقتیکه چنین نظامی از بین نرود، احزاب دیگر نمیتوانند به صحنهی رقابت حزبی باز گردند، مطالعه کرد.
بررسی تاریخ و تحولات سیاسی-اجتماعی افغانستان این واقعیت را به خوبی آشکار مینماید که طی سدههای گذشته، در مولفه و عنصر اصلی پایدار ساخت قدرت این کشور استبداد و خودکامگی بوده است. به دلیل وجود سلطههای غیر مشروع در افغانستان، احزاب دارای سابقه چندانی نمیباشد. حاکمان که در این کشور سلطه غیر مشروع داشته، احزاب را بدعت میداند که ذاتاً قدرت سیاسی نخبگان مبتنی بر وراثت، منزلت اجتماعی مالکیت زمین را تهدید میکند. حاکمان غیر مشروع وجود اجزاب را به منزلهی معارضه با قدرت خودش میبیند. به گفته دو ورژه یک رژیم بدون احزاب ضرورتاً یک رژیم دیکتاتور و محافظه کار اند (نقیب زاده، 1388: 34). شکلگیری احزاب سیاسی افغانستان را میتوان در چارچوب سنّت، دولتمداری و دولتسالاری مطلق و تمرکزخواه که دارای پیشینهی طولانی و تاریخی بوده، تجزیه و تحلیل نمود. بدیهی است در کشوری مانند افغانستان استبداد و ساختار قدرت مطلقه وجود داشته، بسط جامعه و نهادهای مدنی مانند احزاب و نهادینه کردن توسعهی سیاسی به راحتی میسّر نمیباشد. مطلق بودن قدرت، ویژگی تاریخی ساختار سیاسی افغانستان بوده است (دولت آبادی، 1371: 231). با این ذهنیت تاریخی دولت، قدرت خود را متمرکز و مطلق میخواسته و از اینرو هیچ کانون قدرت رقیب یا مستقلی را در مقابل خویش برنمیتابیده است.
به همین دلیل حکومت ایجاد هر نهاد مدنی را تهدید برای خودت و قدرتش محسوب مینماید. به عبارت دیگر در نگاه ملّت، شأن و کارکرد هر نهاد مردمی، در درجهی اول، مقابله و مهار قدرت دولت است و مردمیبودن هر نهاد به معنای مخالفت با دولت محسوب میشود. تجربهی تاریخی افغانستان از مشروطه تاکنون گواه آن است که همزمان با تزلزل قدرت مطلقه و ضعف دولت، نهادهای مدنی مانند احزاب و مطبوعات، قارچگونه و لجامگسیخته تأسیس یا فعال شدهاند و با تمرکز مجدد قدرت مطلقه یا تولد آن، همه رخت بربسته و چون برگ خزانزده ریختهاند (سجادی، 1380: 317). این همزمانی حاکی از آن است که پیدایی نهادهای مدنی معلول ضعف دولت مطلقه بوده و به موازات افزایش استبداد و مطلقه شدن ساختار قدرت، از گستره و توان این نهادها و از جمله احزاب کاسته شده است و نهادهای فوق به زوال گراییدهاند. بنابراین مهمترین مانع تاریخی شکلگیری و کارایی احزاب در افغانستان را میتوان در استبداد و دولتسالاری مطلقه خلاصه کرد؛ زیرا کلیه سلسلههای حکومتی افغانستان به ویژه گروه طالبان در فردی و مطلقه بودن حاکمیت و فقدان یا تحمل نکردن قدرتها و نهادهای ناظر و تعدیلکنندهی مشترک بودهاند. بدینترتیب در تاریخ معاصر افغانستان، هم در سدهی گذشته و هم در حال حاضر، حکومتهای استبدادی مانند حکومت طالبان با اعمال قدرت مطلقه و خشونت مانع رشد نهادهای مدنی و سیاسی شدند و اجازه شکلگیری احزاب و نهادهای جامعه مدنی و رشد طبیعی آنها را نداده و نمیدهند (طنین، 1384: 127). بنابراین طالبان در اولین روزهای دور دوم روی کار آمدنشان بر اساس یک توافق و مصلحت نه از طریق مشروع، تمام احزاب سیاسی افغانستان را با این گفتهها که در حال حاضر جغرافیا و اوضاع سیاسی افغانستان برای فعالیت احزاب سیاسی آماده نیست و ثابت شده که احزاب عامل کشمکشها و بدبختیها بودهاند، لغو نموده و فعالیتهای آنان را ممنوع و ریاست احزاب و تمام تشکیلات آن را از چوکات وزارت عدلیه از بین برد.
لذا دلایل ساختار اجتماعی ناپایداری، عدم وجود احزاب و ممنوعیت آن در نظام حکومتی طالبان در افغانستان، با عدم حضور واقعی دیگر پدیدههای دنیای مدرن مرتبط است. یعنی ریشهی کلیه ویژگیهای پیشرفت در دنیای مدرن، با رشد احزاب سیاسی تقریباً مشترک و یکساناند. بهعبارت دیگر، ماندگاری احزاب با عوامل رشد و توسعه جامعه رابطهای مستقیم داشته که گروه طالبان با آنها سر ناسازگاری دارد. همانطوری که گفته شد، حزب پدیدهای مدرن است (بینش، 1388: 187). با پدیدههایی چون حکومت قانون، دولت-ملت، حقوق بشر، شهرنشینی، جامعهی مدنی، حقوق شهروندی، دموکراسی، انتخابات آزاد و رقابت سیاسی بهوجود آمدند که اینها را نمیتوان در حکومت طالبان یافت.
مرور تاریخی جامعه نشان میدهد که برای تشکیل و پایداری حزب، فضای باز سیاسی، آزادی مطبوعات، انتخابات واقعی و قوانینی که حاکمیت را به چرخش قدرت متعهد و ملتزم کند، نیاز است و برعکس، خودکامگی سیاسی، مانع ماندگاری احزاب است که این موضوع بستگی به ساختار فرهنگی در یک جامعه دارد. غرض از ساختار فرهنگی، ذهنیتی است که انسان در ارتباط با محیط اجتماعی خود کسب میکند و آن میشود که با خود دارد و محیط به او داده است.
این درست است که یک فرد متعصب دینی تنها در محیط دینی تعصبآلود ساخته میشود ولی زمانی که این اعتقاد به او منتقل شد، او خود مستقل از محیط، تعصب به خرج میهد و میکوشد تا محیط را به رنگ خود درآورد. یعنی آموختهی ذهنی انسان، میشود ساختار فرهنگی او و مرجع داوری برای درستیها و نادرستیها. او از این پس دنیا را از این دریچه میبیند و چون آنرا درست، طبیعی و عین حقیقت میپندارد، میخواهد همه به مانند او عملکنند و دنیا را آنگونه که او میبیند، ببینند (حسینی، 1399: 276). این ذهنیت رقابت را بهراحتی بهدشمنی و همکاری را به تقلید و دنبالهروی بدل میسازد. از جمله این ساختار فرهنگی، روحیهی همکاری و رقابت است.
روحیهی همکاری و رقابت، دو عامل تعیینکننده در شکلگیری واقعیت احزاب سیاسی است. نه همکاری تنها، نه رقابت تنها میتواند سازنده و کافی باشد. همکاری را با دنبالهروی و رقابت را با دشمنی نباید اشتباه گرفت. درحالیکه همکاری و رقابت دو عامل مثبتاند، دنبالهروی و دشمنی دو عامل منفی و مانع هستند. روحیه رقابت با احزاب دیگر، باعث رشد همکاری درونحزبی میشود. تجربهی سالهای دو دوره به سر قدرت بودن طالبان نشان داد که فرهنگ حاکم در افغانستان نه رقابت و همکاری، بلکه انحصار طلبی، دشمنی، تلاش برای سلطهیابی مطلق بر دیگران و سیاست حذف و برعکس، روحیه ائتلافی و سهیمکردن دیگران در قدرت بسیار ناچیز بوده است. لذا این روحیه را میتوان یکی از عوامل مخربی در ناپایداری و کم اهمیت بودن احزاب در دوره طالبان یاد نمود که ریشه در ساختار فرهنگی این گروه دارد.
افزون بر همکاری و رقابت، حزبسازی نیاز به روحیهی اعتماد به دیگران، خردورزی، هدفمندی و پذیرش بوروکراسی (رابطهی سلسله مراتبی، قانونی و رسمی) دارد (سجادی، 1380: 254). مشارکت در کار حزبی بدان معنا است که افرادی در همکاری با یکدیگر و رقابت با گروهی دیگر میتوانند براساس اصولی به هدف خود که کسب قدرت سیاسی است، دستیابند؛ ضمن آنکه حق موجودیت و امکان موفقیت سیاسی رقیب خود را بهطور قانونی و اجتماعی بهرسمیت میشناسند. ائتلاف حزبی و قدرت مشارکتی ضرورت پرورش روحیهی سالم در همکاری و رقابت است. فرهنگ سیاسی افغانستان به خصوص دورهی حکومت طالبان کمتر با این مفاهیم و محتوا همسویی داشته است. همانگونه که بیان گردید، حاکمیت طالبان در صدد انحصار قدرت است و هیچ نقد و مخالفتی را تحمل نمیکند (همان: 378).
آنها بهدلیل همین روحیهی انحصارطلبی و غیرائتلافی و دشمنی، پیش از آنکه توفیقی بهدست آورند، بر سر تسخیر انحصاری آن با هم به جدال میپردازند و میکوشند رقبا را از صحنه دور کنند. این روحیه برگرفته شده از همان ساختار فرهنگی میباشد که در حاکمیت این گروه، حتی برای منافع خود، خصلت تخریبی دارد نه سازندگی. در عرصهی ساختار فرهنگی آنچه بیشتر در افغانستان حاکم است، بقایای هنجارهای فرمانبرداری، روابط خونی و خانواری، قبیلهای و قومی، محلهگرایی، تقلید و مرید و مرادی، رفیقبازی و نیز همبستگیهای مذهبی است (بینش، 1388: 221). این مناسبات بهجای مناسبات قانونی، خردگرایی و بوروکراتیک، به درون احزاب نیز کشیده شده و آنرا از محتوا و ضرورتهای حزبی تهی میکند.
نتیجهگیری
پیدایش حزب، ساختار فرهنگی رقابت و همکاری میان مردم و تسامح دولتی، رمز ماندگاری احزاب است. از سوی دیگر، مانع اصلی تشکیل و ماندگاری احزاب، نظامهای خودکامه و توتالیتر در افغانستان به ویژه نظام غیررقابتی، نظام تکحزبی و تکقومی خاصتاً نظام طالبان میباشد.
بنابراین تا زمانیکه گروه طالبان قدرت سیاسی را مهار و در اختیار خود دارند، نه تنها احزاب نزد آنان جایگاهی نداشته بلکه در چنین شرایطی دموکراسی، انتخابات، حقوق بشر و حقوق برابر شهروندی نیز از بین رفته و حتی امنیت زندگی مردم این کشور نیز در خطر قرار میگیرد.
منابع و ماخذ
1. آیتی، عبدالقیوم، واکاوی و تحلیل ساختار نظام سیاسی گروه طالبان، دو فصلنامه زبان و فرهنگ ملل، سال سوم، شماره پنجم، سال 1399.
2. بنیش، محمد وحید، افغانستان معاصر و چالش سازمان سیاسی، کابل: مرکز مطالعات تحقیقات راهبردی افغانستان، 1388.
3. حسینی، محمدعلی، جامعه شناسی سیاسی دولت در افغانستان (دولت ضعیف-جامعه قوی)، نشر موسسه تحصیلات عالی افغانستان، کابشل، سال 1399.
4. حسینی، محمدعلی، انتخابات و احزاب سیاسی، فصلنامه دیدگاه نو، سال اول، شماره دوم، سال 1397.
5. دولت آبادی، بصیراحمد، شناسنامه احزاب و جریانات سیاسی افغانستان، تهران: مولف، 1371.
6. سجادی، سیدعبدالقیوم، جامعه شناسی سیاسی افغانستان، قم: انتشارات دفتر تبلیغاتی اسلامی، 1380.
7. طنین، ظاهر، افغانستان در قرن بیستم، تهران: عرفان، 1384، چاپ دهم.
8. طاهری، محمدحنیف، طالبان و تشکیل دولت لویاتان قومی-مذهبی در افغانستان، دوفصلنامه پرتو خرد، سال سیزدهم، شماره بیست و سوم، سال 1401.
9. عباس زاده مرزبالی، محسن و طالشی کلتی، کوثر طالبان و بازیابی حاکمیت: جنبش قومی، دولت ملت ضعیف، فصلنامه مطالعات بنیادین و کاربردی جهان اسلام، سال چهارم، شماره سوم، سال 1401.
10. عالم، عبدالرحمن، بنیاد های علم سیاست، تهران: نشر نی، 1387، چاپ هجدهم.
11. محمودی، زهرا، چشم انداز و سناریوی های جایگاه طالبان در عرصه حکمرانی آینده افغانستان، پژوهشنامه های بینالملل، سال پنجم، شماره ششم، سال 1399.
12. میخلز، رُبرت، جامعه شناسی احزاب سیاسی، ترجمه احمد نقیب زاده، تهران: نشر قومس، 1385، چاپ دوم.
13. نقیب زاده، احمد، احزاب سیاسی وگروه های ذی نفوذ، تهران: نشرقومس، 1388.
14. نوذری، حسین علی، احزاب سیاسی و نظام های سیاسی، تهران: گستره، 1381.
دیدگاهها و نظرات ابرازشده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع گزاره را بازتاب نمیدهد.