تحلیل و بررسی کثرتگرایی فرهنگی در افغانستان


نگارنده: محمدعلی حسینی
به مناسبت روز ملی فرهنگ هزارگیبا پایان هزاره دوم میلادی و آغاز هزاره سوم بشریت در آستانه دوره تاریخی تازهای قرار گرفته است. حوزه های مختلف زیست بشری و شکل بندی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جوامع دستخوش تغییرات عمده و ژئوپلیتیک جهانی به گونهای بنیادین متحول شد. این تحولات مؤلفه های اصلی نظم موجود را به چالش طلبیده و در صدد ایجاد نظمی نوین در جهان گردید. گستردگی تحولات مذکور و تأثیر گذاری انکار ناپذیر آن در جهان بر جنبه های مختلف حیات بشری باعث توجه نظریه پردازان علوم گردید. نظریه پردازان هر کدام در حوزه خودش به توضیح و تبیین این تحولات شده و از زوایای گوناگون و دریچه های مختلف و تحت عناوین متفاوت و تأثیرات آنها را مورد بحث و بررسی قرار داده اند.
یکی از موضاعات مهمترین و حیاتیترین قابل توضح و تبیین در توصیف مجموعه رخدادهای اخیر که در علوم اجتماعی کاربرد یافته و نظریه پردازان این حوزه را با خود مشغول نموده است، کثرت گرایی فرهنگی میباشد. به لحاظ مفهومی کثرت گرایی فرهنگی اصطلاحی است در نظم جهانی جدید، گوناگونی در فرهنگها، نظامهای عقیدتی و ارزشها را به رسمیت میشناسد. همچنان کثرت گرایی فرهنگی یعنی به رسمیت شناختن کثرت و تنوع فرهنگها و خرده فرهنگها در درون حوزه ها یا گفتمان های اجتماعی در برابر یگانه انگاری که فقط یک نوع فرهنگ و یا خرده فرهنگ را بر حق یا جایز میداند و اصالت قائل شدن به گرایشها و سیاستهای فرهنگی مختلف و امکان دادن به فعالیت های آن ها است.
دو چیز در این حوزه الهام بخش بوده یکی اظهارات بشر در بروز عقیدهها، سلیقهها و در نتیجه وجود تضادها و تعارضها و دیگری خواهش از شهروندان جهان که در برابر تفاوتها و تعارض های فرهنگی سر فرود آورند و شأن انسان را با وجود این وابستگیها و تفاوتها محترم دارند. بنابراین مفهوم کثرتگرایی فرهنگی اساساً به اختلاف در سبکهای زندگی است. طرفداران آن بر این نکته اصرار دارند که دولتها باید آن را به رسمیت بشناسند و در جهت برابری و ایجاد عدالت در بین گروه های مختلف اجتماع بکوشند. کثرت گرایی فرهنگی از جمله مفاهیمی است که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و با پایان عصر جامعه شناسی کلاسیک مورد توجهی متخصصین جامعه شناسی و نظریه پردازان علوم اجتماعی قرار گرفته است. در دهه های اخیر این مفهوم عمدتاً در آمریکای شمالی و اروپا ظهور و گسترش یافته است و به تبع، دیگر کشور های جهان نیز به درجاتی از آن تأثیر پذیرفته اند.
کشور افغانستان یکی از متکثرترین کشورهای جهان در حوزه فرهنگ است. مسئله کثرت فرهنگی و تاثیرات آن بر ساختار جامعه، یکی از مهمترین مسائل مورد بررسی جامعه شناسان در عصر حاضر است. در این کشور نزدیک به سه سده از تاریخ شکلگیری افغانستان نوین میگذرد و دولتهای قومی توانستهاند سلطه خود را که بر بنیاد قبیلهای استوار بوده، استمرار بخشند و تلاشهای چشمگیری در جهت تکثیر ایدئولوژی خود نمودند.
اگر بیایم کثرتگرایی فرهنگی را در افغانستان مطالعه نمایم خواهیم دید، اینکه تحولات سیاسی-اجتماعی افغانستان این واقعیت را به خوبی آشکار مینماید که طی سدههای گذشته تاکنون، مولفه و عنصر اصلی موانع تکثر فرهنگی و زندگی مسالمت آمیز خرده فرهنگها در کنارهم، استبداد و خودکامگی بوده است. بنابراین به دلیل وجود سلطههای غیر مشروع، کثرت هویتهای فرهنگی یا به عبارت دیگر خرده فرهنگها مجالی برای رشد آنچنانی نداشته است. این حاکمان، کثرتگرایی فرهنگی را بدعت میداند که ذاتاً قدرت سیاسی مبتنی بر وراثت، منزلت اجتماعی آنها را تهدید میکند. حاکمان غیر مشروع وجود فرهنگ های گوناگون در جامعه را به منزله معارضه با قدرت خودش میبیند.
تاریخی که مملو از کشمشها و نزاعهای درونی میان فرهنگ های مختلف میباشد. بررسی روابط میان فرهنگ های مختلف، نشان میدهد که این کشور طی سه صد سال گذشته، از این گونه منازعات رنج برده است. لذا تاریخ معاصر افغانستان علاوه از رقابت های حونین سیاسی و قومی، مملو از رقابت های ویرانگر فرهنگی نیز بوده است. حکومت های مختلف، با اعمال سیاست های تمرکزگرایانه و تبعیض آمیز علیه سایر فرهنگها و خرده فرهنگ های موجود، آنها به حاشیه راندن و همچنان در صدد نابودی آنها میباشد.
وجود کثرت فرهنگی در افغانستان را میتوان در چارچوب دولتمداری و دولتسالاری مطلق و تمرکزخواه که دارای پیشینه طولانی و تاریخی بوده، تجزیه و تحلیل نمود. بدیهی است در کشوری مانند افغانستان استبداد و ساختار قدرت مطلقه وجود داشته، وجود کثرتگرایی فرهنگی به راحتی میسر نمیباشد. زیرا مطلق بودن قدرت، ویژگی تاریخی ساختار سیاسی افغانستان بوده است. در سایه چنین ذهنیت تاریخی دولت و دولتمردان، قدرت خود را متمرکز و مطلق میخواسته و از اینرو هیچ کانون قدرت رقیب یا مستقلی را در مقابل خویش برنمیتابیده است. به همین دلیل حکومت کثرت فرهنگی را تهدید برای خودت و قدرتش محسوب مینماید.
بنابراین مهمترین مانع تاریخی شکلگیری کثرت فرهنگی در افغانستان را میتوان در استبداد و دولتسالاری مطلقه خلاصه کرد؛ زیرا کلیه سلسلههای حکومتی افغانستان به ویژه در دوره کنونی در فردی و مطلقه بودن حاکمیت و فقدان یا تحمل نکردن فرهنگهای دیگر بودهاست. بدینترتیب در تاریخ معاصر افغانستان، هم در سده گذشته و هم در حال حاضر، حکومتهای استبدادی با اعمال قدرت مطلقه و خشونت مانع رشد فرهنگها و خرده فرهنگها شده و اجازه شکلگیری و رشد طبیعی آنها را نداده و نه داده است.
حاکمان دوره کنونی نیز مدعی نمایندگی از فرهنگ خاصی استند و به کثرتگرایی باور ندارند. آنها از پذیرفتن جامعه کثرتگرا میترسند؛ زیرا، قدرت در جامعه کثرتگرا، به لایههای مختلف توزیع میشود و طالبان، قادر نخواهند بود که دیدگاه تمامیت خواهی و برتریطلبی قومی خویش را در عمل پیاده کنند. به عبارت دیگر، رهبری یا قشر استراتژیک طالبان، فعالیت سیاسی و یکجاشدن با جامعه کثرتگرا را، بزرگترین تهدید علیه حکومت شان میدانند. این موضوع را میتوان در ترکیب رهبری طالبان نیز مشاهده کرد.
این گروه همزمان با این که از این امر مستثنا نبوده؛ بلکه شاخصهایی چون برتریطلبی قومی، تمامیتخواهی، شکافهای اجتماعی، محرومیتهای سیاسی، رفتارهای تکگرایی در این دوره برجستهتر از سایر حکومتها بوده است. شواهد تاریخی متعددی نشان میدهد که آنها در برابر کثرت فرهنگی، سیاست سرکوب شدید به خصوص با مردم هزاره و فرهنگ شان در پیش گرفته است. به طور یقین میتوان گفت که این وضعیت کشور را در انزوا و بحرانهای مکرر به پیش خواهد برد. از رویکرد گروه طالبان، میتوان به نتیجه گرفت كه این گروه در صدد تک فرهنگی ساختن هرچه بیشتر کشور است. بی احترامی به فرهنگ دیگر اقوام پیامدهای ناگواری در سطح ملی و زندگی جمعی مردم خواهد داشت. تلاش برای منزوی و کوچک ساختن فرهنگ یکی از برنامه های طالبان و قومگرایان پیش از آنان بوده است.
این را به یاد داشته باشیم که اگر تعادل بین هویت های فرهنگی به شكل مناسب بر قرار نگردد، نه تنها ملتسازی رخ نخواهد داد كه رقابت های قومی و قبیلهگرایی و حتی تمایلات جدایی طلبانه و تجزیه طلبانه اقوام از همدیگر را به همراه خواهد داشت. از جانب دیگر سلطه جویی و تلاش برای تصفیه فرهنگی یک گروه بالای دیگران، باعث به وجود آمدن اتفاقاتی فجیع و خونین در سطح کشور خواهد گردید. نسل كشی هزاره ها در افغانستان در تمام ادوار از دوره عبدالرحمن تا کنون یکی از نمونههای آن است و درس بزرگی را به ما میآموزاند که تلاش یک قبیله برای حذف اقوام دیگر، چگونه کشور را درگیر جنگهای خونین و خانمان سوز داخلی نموده، تباهی و بربادی را برای چندین نسل آینده به میراث بگذارد.
در دل گاه نامهها، نوزدهم ماه می به نام روزی ملی فرهنگ مردم هزاره با ماهیت خون و افتخار نوشته و ثبت شده است. هزارهها در تاریخ افغانستان یکی از مظلومترین و در عین حال مقاومترین مردمان این سرزمیناند. مردمی که قرنها طعم تلخ تبعیض، حذف، کوچ اجباری، نسلکشی و تحقیر را چشیده، اما از پای نیفتاده است. در چندین برهه از تاریخ، کوههای و سرزمین شان از خون فرزندان شان رنگین گردیده است. حتی سالها هویت شان انکار شده است. ولی صدای شان خاموش نگردیده است. آنها به جای تسلیم شدن، فرهنگ ساختند، تاریخ نوشتند، افتخار و رویا آفریدند و الگو قرار گرفتند. لذا باید گفت احترام داشتن به فرهنگ، افتخارات تاریخی، دین و مذهب گروه های قومی زمینههای همسویی و همگرایی ملی را در سطح جامعه به وجود میآورد. این همسویی در فرایند تعاملات اجتماعی به پختگی میرسد و زمینههای هر نوع برتری طلبی، تبعیض و تا همسانی را از بین میبرد.
در شرایط فعلی، چنانچه از گزینش سیاستهای حاکمان فعلی فهمیده می شود، بدون توجه به زبان، فرهنگ، افتخارات تاریخی و ارزشهای كه در زندگی گروههای قومی كشور وجود دارد، در پی تطبیق سیاست های قومگرایانه خود و نابود کردن فرهنگ و تاریخ سایر باشندگان کشور هستند. سیاست های طالبان همان تعادل بین هویتهای قومی و هویت ملی را بر هم زده است. کشور را به یک حالت بسیار شکننده و خطرناک کشانده است. رفتارهای طالبان سبب شده است كه مردم و گروههای اجتماعی در مورد هویت ملی كه از ابزار مهم وحدت ملی است بازنگری نمایند و در صدد پیدا كردن و یا ایجاد هویتهای خودی باشند. حكومت قومی، زبان قومی و فرهنگ قومی هیچگاهی نمیتوانند بیان كننده هویت ملی و همگانی باشد. ادامه این روش، بدون تردید باعث ایجاد شکاف عمیق بیاعتمادی، جدایی طلبی و حتی جنگهای خونین قومی و زبانی خواهد شد.
در پایان خوب خواهد بود روشنفكران، در برابر سیاست های قومگرایانه حکومت ها موقف بگیرند و اجازه ندهند تا اینگونه عملکردها باعث رویارویی فرهنگی و نابود شدن اعتماد متقابل بین اقوام کشور شوند. زیرا همچو عملکردها و سیاستها، کینههای عمیقی را در میان اقوام افغانستان به وجود خواهد آورد. این رویکرد باعث خواهد شد که هیچ کسی در آینده احساس امنیت از جانب قوم دیگری نکند و امکان زندگی مسالمت آمیز به کلی نابود شود. زیرا میراث شوم این گونه رفتار ها میتواند فضا را چنان مسموم کند که به همسویی و همگرایی آسیبهای جبران نا پذیر وارد شود.
این روز را به همه مردم پر تلاش و زحمتکش کردم خود تبریک میگویم.
منابع
- موسسه مطالعات راهبردی شرق
- سخنرانی احمدضیا مسعود
- مقاله جهانی شدن و تکثر فرهنگی
- مقاله کثرت گرایی فرهنگی
- مقاله راهبردی و کثرت گرایی فرهنگی