تحلیل نشانهشناختی ذهنیت تاریخی: جنس دوم

نگارنده: داوود عرفان؛ دانشآموختهی علوم سیاسی
مقدمه
مفهوم جنس دوم یکی از مفاهیم نوینی است که امروزه در اشاره به نگاه مردسالارانه در جوامع انسانی کاربرد دارد. بااینحال، پیشینۀ این مفهوم به ذهنیت تاریخی جوامع انسانی بازمیگردد که عوامل متعددی در شکلگیری آن دخیلاند و نیازمند بررسی جداگانه است. ذهنیت تاریخی دربارۀ جنس دوم، یعنی زنان، در جوامع مختلف، بسته به فرهنگ حاکم بر آن جامعه، متفاوت بوده است.
در این نوشته سعی بر آن خواهد بود که ذهنیت تاریخی، دستکم در حوزۀ تمدن زبان فارسی، واکاوی شود. برای تبیین و درک ذهنیت تاریخی مردمان این جغرافیا دربارۀ زن، به نشانهشناسی تاریخی توسل جستهایم تا با تحلیل این نشانهها، نقبی به تاریخ زده و پیشینۀ ذهنیتی را که امروز در اذهان ما انباشته شده است، بازیابی کنیم. نشانهشناسی تاریخی در این گفتار بر دو مقولۀ تاریخ و ادبیات تمرکز دارد. واکاوی نشانههای تاریخی و ادبی، راهی را خواهد گشود که از میان آن بتوان ذهنیت تاریخی مردمان این سرزمین را در مورد زن مشخص کرد.
جایگاه زن در تاریخ
جای زن در تاریخ ما بهطور وحشتناکی خالی است. سلسلهها و امپراتوریهای حوزۀ تمدنی ما کاملاً مردانه هستند. مناسبات سیاسی و اجتماعیای که تاریخ ما به تصویر کشیده است، نهتنها از زبان مردان روایت شده، بلکه فضای کلیای که ترسیم کردهاند، فضای جنسیتی مذکر را نمایش میدهد. در لابهلای اوراق تاریخ از مردانگی و شهامت مردان سخن رفته و اگر پای زنی هم به میان آمده است، نقش او در نقشآفرینی مردان برجسته شده است.
اگر از گوهرشاد بیگم بهعنوان نماد زن تأثیرگذار بر مناسبات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بگذریم، گذشتۀ مشترک فرهنگی ما غیاب زنان را از صحنۀ اجتماع و سیاست بازگو میکند. نشانههای تاریخی زنان در نقشهای ملکه، زنان حرمسرا، ندیمهها و زنان درباری تبارز یافته است که اغلب از آنها بهعنوان کانون توطئه، محل تولید حسادت، خوشگذرانی و تولید منازعۀ داخلی در مناسبات سیاسی سخن گفته شده است.
زن سیاسی تأثیرگذار بر مناسبات قدرت نهتنها ظهور ندارد، بلکه گاهی بهعنوان یک نماد سخیف، در نقش مددرسان جنس مذکر در آبرسانی و پختن غذا در جنگها، یا فراتر از آن در قالب نصیحت مادرانه به شاه تجلی یافته است.
تاریخ افغانستان نوین، نمایشگاه ذهنیت قبیلهای به مناسبات اجتماعی-سیاسی است. با توجه به تفوق چنین ذهنیتی، بدیهی است که ظهور کورسویی چون گوهرشاد به رؤیایی بدل شود. ثریا نشانهای تاریخی است که با طغیان بر علیه مناسبات حاکم قبیلهای، از درون دربار و در نقش ملکه قد علم میکند. بااینحال، نقش او در تاریخ ما نمیتواند تغییری در مناسبات اجتماعی ایجاد کند؛ زیرا ذهنیت تاریخی جنس دوم در ضمیر ناخودآگاه جامعه، مجال جولان برای تابوشکنی را نمیدهد. این وضعیت کار را به جایی میرساند که ثریا مجبور به پذیرش هوویی میشود که امانالله خان، به اجبار زمانه یا بهخاطر الزامات سیاست عصر، به آن تن میدهد.
بازتاب در ادبیات
ادبیات ما بهعنوان محمل بازتاب اندیشههای اجتماعی، محلی برای دریافت نشانهها و کدهای اجتماعی در مورد ذهنیت جامعه نسبت به زنان در طول تاریخ است. زن در ادبیات جایگاه برتری نسبت به تاریخ بازی میکند. این نقش گاهی در مقام معشوقه، گاهی در شکل مادر و گاهی در نقش شاعر و سرایندۀ دردهای فردی و اجتماعی قد علم میکند.
نکتۀ جالبتوجه این است که زنان شاعر نیز به قضایا رویکردی مردانه داشتهاند و حتی در بیان احساسات خویش از زبان یک مرد سخن گفتهاند و این خود بیانگر انباشت ذهنیت مردسالارانه در ناخودآگاه زنان است. رضا براهنی، پژوهشگر و منتقد ادبیات فارسی، بر این عقیده است که ادبیات فارسی، ادبیات مذکر است. اثبات این سخن براهنی را میتوان با مروری بر اشعار چند شاعر برجستۀ زبان فارسی استنباط کرد که روح و روان حاکم بر جوامع تاریخی حوزۀ تمدنی ما، سرنوشت یکسانی را برای زنان رقم زدهاند:
فردوسی : این بیت منسوب به فردوسی است:
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به
حتی اگر نپذیریم که این شعر از آن فردوسی است، بیت زیر را نمیتوان انکار کرد:
که را از پس پرده دختر بود
اگر تاج دارد بد اختر بود
هرچند فردوسی اشعاری هم در تکریم و تحسین زنان دارد، اما نمیتوان درونمایۀ شعرش را از مردسالاری مبرا تلقی کرد.
سعدی: سعدی شیرینسخن بهعنوان شاعر پند و نصیحت، توصیهای معروف به مردان دارد که پرده از ذهنیت مردسالارانۀ حاکم زمان او برمیدارد:
چو زن راه بازار گیرد، بزن
وگرنه تو هم خانه بنشین چو زن
مولانا: مولانا جلالالدین محمد بلخی در داستان اعرابی و همسرش، ذهنیت جنسیتی تاریخی زمان خویش را بروز میدهد:
زن چو دید او را که تند و توسن است
گشت گریان، گریه خود دام زن است
ضربالمثلها و زبان
ضربالمثلهای زبان فارسی نیز آکنده از نگاه تبعیضآمیز به زنان حکایت دارد. مرور چند ضربالمثل بهخوبی این ذهنیت را نشان خواهد داد:
- خداوندا زن زشت را تو بردار / خودم دانم خر لنگ و طلبکار.
- در کوزۀ آز مردن به که به همسران نیاز بردن.
- زن پارسا در جهان نادر است.
- زن خوب و فرمانبر و پارسا / کند مرد درویش را پادشا.
- به گفتار زنان هرگز مکن کار / زنان را تا توانی مرده انگار.
نتیجهگیری
جامعهشناسی تاریخی مبتنی بر ادبیات، زبان حوزۀ تمدنی ما را محصور در بیان صریح و استعارههای جنسیتی معرفی میکند. زبان مذکری که روح مردانه را بر مناسبات اجتماعی و فرهنگی حاکم میسازد. این روح مردانه وقتی به قدرت میرسد، مناسبات قدرت را مردانه تلقی میکند و به همین سبب است که زن در تاریخ ما به کنج انزوای تاریخ خزیده و گاهی در نقشهای درجۀ دو، از دریچۀ تاریخ نگاهی به بیرون میاندازد.
لب کلام اینکه: امروزه سخن گفتن از حقوق زنان، بدون توجه به این ذهنیت تاریخی و چارهاندیشی منطقی مبتنی بر آن، سرابی بیش نخواهد بود.