بررسی پیشینه ی فرهنگ سیاسی مردم افغانستان با تأکید بر دوره ی خراسان

داوود عرفان دانش‌آموخته‌ی علوم سیاسی

خراسان نام بزرگی در تاریخ اسلام است. این نام با دوره­ی طلایی سده­ی میانه­ی اسلام که معرف اوج دانش­اندوزی است؛ گره خورده است. به جرأت می­توان ادعا کرد که بدون خراسان نمی­توان اندیشه و فرهنگ را در تاریخ اسلام به درستی تبیین کرد.  در مورد جغرافیای تاریخی خراسان تاریخ­نگاران نظرات گوناگونی ارایه کرده­اند. نام خراسان در زبان فارسی میانه (پهلوی) به معنای خاورزمین آمده است. فخرالدین اسعد گرگانی در 445 ه ق چنین سروده است:

زبان پهلوی هر کو شناسد             خراسان آن بود که وی خور آید

خور آسان را بود معنی خورایان     کجا از وی خور آید سوی ایران

در کتاب «البلدان» نوشته­ی احمد بن ابی یعقوب، مربوط به سال 278 ه ق که از جمله سه کتاب کهن جغرافیایی قرن سوم هجری به شمار می­رود؛ از تمامی مناطق شرقی به نام خراسان یاد شده است. این مناطق عبارت­اند از: استان جبل (عراق عجم)، صیمره، حلوان، دینور، قزوین و زنجان، آذربایجان، همدان، نهاوند، کرج، قم و مضافات آن، اصفهان، ری، قومس، طبرستان، گرگان، طوس، نیشابور، مرو، بوشنج، بادغیس، سیستان، کرمان، طالقان، جوزجان، بلخ، مرورود، ختل، بخارا، صغد(سغد)، سمرقند، فرغانه، اشتاخنج (تاشکند)، چاچ (شاش)(بلنیتسکی، 1371: 23).

در مسالک و ممالک اصطخری که مربوط به سال 340 ه ق است، موقعیت منطقه­ی خراسان چنین آمده است: «خراسان مشتمل است بر کوره، و این نام اقلیم است و آنچه محیط است به خراسان و خراسان شرقی نواحی سیستان و دیار هندوستان باشد، به حکم آن کی ماغور و دیار خلج و حدود کابل همه از شمار هندوستان بیرون نهادیم و غربی خراسان بیابان غزنی و نواحی گرگان نهاده­ایم و شمال خراسان ماوراءالنهر و بهری از بلاد ترکستان و ختل و جنوب خراسان بیابان پارس و قومس»)(بلنیتسکی، 1371: 25).

قدیمی­ترین کاربرد خراسان، فراتر از زمان اشکانیان نمی­رود، اما در زمان ساسانیان آن را سرزمین مشرق می­خواندند که به چهار بخش مرو، نیشابور، هرات و بلخ تقسیم می­شد که گویا بلخ شامل ماوراءالنهر و باختر بود(نعیمی، 1398: 133).

هرتسفلد، ایران­شناس آلمانی (1879-1947 م) با بررسی مدارک دوران ساسانیان، حدود خراسان را این­گونه مشخص ساخته است:«دروازه­های کاسپین نزدیک ری (تهران)، کوه های البرز، گوشه­ی جنوب­شرقی بحر خزر، دره­ی اترک، خطی مطابق راه­آهن ماوراء خزر تا لطف­آباد، خطی که از صحرای تجند و مرو گذشته و در زیر کرکی به جیحون می­رسد. موافق مسکوکات سکایی- ساسانی که به­دست آمده است؛ این خط سرحدی از قلل سلسله­جبال حصار گذشته به پامیر می­رسیده و از آن­­جا به سمت جنوب مایل گشته و در امتداد قطعه­ی جیحون که بدخشان را در میان گرفته، سیر کرده به قله­ی هندوکش می­رسیده است. از آن نقطه، خط سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله­ی هندوکش و ملحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیه­ی جنوب، ترشیز و خواف و قهستان (کوهستان) را قطع کرده، باز به دروازه­های کاسپین می­پیوسته است»(نعیمی، 1398: 134).

گای لسترنج حدود خارجی خراسان دوره­ی اسلامی را در آسیای میانه، بیابان چین و پامیر، و از سمت هند جبال هندوکش می­داند و معتقد است که بعدها این حدود کوچک­تر هم شد، تا آن­جا که می­توان گفت که خراسان یکی از ایالات خلافت اسلامی بود که از سمت شمال خاوری از رود جیحون به آن­طرف را شامل نمی­شد، ولی هم­چنان تمام ارتفاعات ماورای هرات را که اکنون قسمت شمال باختری افغانستان است را در برداشت. مع­الوصف، بلادی که در منطقه­ی علیای رود جیحون، یعنی ناحیه­ی پامیر واقع بودند، در نزد اعراب سده­های میانه جزء خراسان یعنی داخل در حدود آن ایالت محسوب می­شدند(لسترنج، 1383: 408).

به­هرصورت، خراسان به­صورت عموم با چهار ربع هرات، مرو، نیشابور و بلخ شناخته می­شود. چنان­که انوری سروده است:

چار شهر است خراسان را بر چار طرف

که وسط­شان به مسافت کم صد در صد نیست(فرهنگ، 1385: 48).

حدود جغرافیایی خراسان را به هر نحوی که بسنجیم، افغانستان امروزی درون آن جای می­گیرد. بنابراین، تاریخ خراسان به نحوی تاریخ افغانستان، ایران و کشورهای آسیای میانه را شامل می­شود.

ظهور اسلام

سربازان سپاه اسلام در زمان خلفای راشدین و از سال 632  تا 661 در مدت سی سال، موفق شدند که سه امپراتوری بزرگ آن­زمان، یعنی ایران، روم و مصر را فتح نمایند. فتح سرزمین­های جدید، به معنی برچیده­شدن بساط ادیان قدیمی و جای­گزینی آن با اسلام در این سرزمین­ها بود. در جغرافیای ایران باستانی که بعد از اسلام خراسان خوانده شد، دین اسلام به مرکز ثقل فرهنگ سیاسی جدید تبدیل شد. خراسانیان با دو بازوی شمشیر و قلم پس از دوران خلفای راشدین، حضور چشم­گیری در دین، سیاست و فرهنگ جهان اسلام داشتند. از این دوره به بعد رفتار سیاسی خراسانیان، با سه رفتار ستیزه­گرایانه، رفتار تبعی و بی­طرفانه سنجش می­شود(فلاح زاده، 1397) قیام­های متعدد خراسان و حکومت­های نیمه­خودمختار، این سه نوع کنش را رقم زده بود. در کنار شورش و قیام، بازوی اندیشه­ی خراسانی با تولید علم در دوره­های تاریخی، جایگاه علم مسلمانان را در جهان آن­روز ارتقا بخشید. اوج حضور خراسانی­ها در سیاست و فرهنگ خلافت اسلامی، به بعد از قیام ابومسلم خراسانی و نقش­آفرینی کسانی چون برمکیان برمی­گردد. خراسانیان موفق شدند که مناسبات فرهنگی، سیاسی و حتی اجتماعی جهان اسلام را رنگ و بوی خراسانی دهند. فرهنگ سیاسی خلافت عباسی از منابع متعددی چون اسلام، فرهنگ یونانی، فرهنگ ایرانی (خراسانی) و فرهنگ هندی( مکی، 1398: 308-312) تغذیه می­کرد، اما در این میان فرهنگ خراسانی اسکلت اصلی این فرهنگ سیاسی را تشکیل می­داد. خراسانیان یا در کوفه و بغداد حامل علم و دانایی بودند و یا در خراسان، مراکز بزرگ علمی را بنیان نهادند. شاید حرف گزافی نباشد اگر ادعا کنیم که خراسانی­ها، سرشت حکومت­داری در خلافت اسلامی را تغییر دادند. دوران خلافت اموی­ها که با عصبیت عربی همراه بود، روزگار سختی را برای خراسانیان پدید آورده بود، قیام ابومسلم و حضور خراسانی­ها در بدنه­ی قدرت باعث شد که جای­گاه خراسانی­ها در قدرت و سیاست عباسیان دچار دگردیسی عمیقی گردد. با کشته­شدن ابومسلم خراسانی، جنبش نظامی خراسان به خدمت عباسیان درآمدند و عباسیان توانستند بین اشرافیت ایرانی- خراسانی و اشرافیت عرب، تعادل ایجاد کنند. از همین­رو، در صد سال نخست حکومت عباسیان، اکثر وزرای آنان ایرانی- خراسانی بودند که توانستند آیین فرمانروایی و نظام اداری ساسانیان را وارد حکومت عباسی نمایند(مفتخری، 1396: 115-116). تأثیر نظام سیاسی ایران باستان به­حدی بود که ساختار انتقال قدرت در جهان عرب را با ولایت­عهدی که رسمی ایرانی بود، تغییر داد(فیرحی،1397 ). این دوران طلایی تاریخ اسلام، پیوند ناگسستنی­ای با نام خراسان و خراسانیان دارد که اثرات آن­را در سلسله­های بعدی خراسان به خوبی می­توان ردیابی کرد. 

طاهریان

سلسله­ی طاهریان مصداق بارز همبستگی شمشیر و قلم در تاریخ خراسان است. آنان خاندانی ادیب و دانشمند بودند و با رزمندگی بی­امان توانستند، نخستین حکومت مستقل در خراسان را بنیان بگذارند. در سال 207 هجری، طاهر ذوالیمنین در نیشابور نام خلیفه را در خطبه نیاورد و به­این­وسیله اعلام استقلال نمود(منوچهری 2، 1395: 19-20).

طاهریان را نخستین پیروزی هسته­ی پایداری فرهنگ خراسان می­دانند(طباطبایی، 1395: 43) و آنان را دارای شیوه­ی خاص حکومت­داری ایرانی- خراسانی می­دانند که برای نخستین­بار با تلفیق حکومت­داری خراسانی با آموزه­های اسلامی، شیوه­ی نوین حکومت داری در خراسان را رواج دادند. سلاطین دوره­ی طاهری اندیشمندان زمان خود بودند و به تعبیری نخستین اندرزنامه­نویس سیاسی خراسان طاهر بود و منصور بن طلحه کتاب­های فلسفی نوشته بود. فرهنگ سیاسی طاهریان را فرزانگی- فرمانروایی خوانده اند(طباطبایی، 1396: 122-123). فرهنگ سیاسی برآمده از دوره­ی طاهریان که با فرزانگی، ادب زبان پارسی و دلیری همراه بود، به مثابه دروازه­ی ورودی به فرهنگ سیاسی خراسانی بعد از اسلام عمل کرد. تقریباً تمامی سلسله­های اسلامی در خراسان از  فرهنگ سیاسی طاهریان متأثر شده­اند.

صفاریان 

صفاریان را به نوعی می­توان دنباله ی حرکتی دانست که طاهریان آغاز کرده بودند. با سقوط طاهریان در خراسان، یعقوب لیث صفاری در سیستان دومین حکومت مستقل را تشکیل داد و به زودی دامنه­ی حکومت او خراسان را هم در برگرفت. یعقوب پهلوانی عیار و بخشنده بود که توانست حکومتی مقتدر را در سیستان و خراسان ایجاد کند. مسعودی او را از بزرگ­ترین شاهان جهان برشمرده است. یعقوب لیث صفاری به دودمان عجمی خود افتخار می­کرد و در منظومه­ای که به المعتمد خلیفه­ی عباسی فرستاده بود به او اخطار داده بود که از سرزمی­ اش بیرون شود وگرنه با زور قلم و شمشیر او را از این سرزمین بیرون خواهد کرد(حبیبی، 1389: 178). صفاریان در حقیقت کسانی هستند که برای نخستین­بار پس از دو قرن سکوت، زبان پارسی را در سیستان و خراسان رسمی ساختند. زمانی که او بر هرات دست یافت؛ شاعری به زبان عربی مدح او گفت و او جمله­ی تاریخی «چیزی که اندر نیابم چرا باید گفت؟»(کلیفورد باسورث، 1388: 252) را بر زبان آورد و از آن پس بود که شعر زبان فارسی راه دربار گرفت و حیاتی دوباره یافت.

فرهنگ سیاسی زمان صفاریان با مجادله­ی با خوارج با روح آریایی­گری یعقوب و زبان فارسی و گریز از استیلای فرهنگی عرب، در صدد ایجاد مناسبات جدیدی بود. یعقوب با حمایت از شعر فارسی، دربار خود را محل زایش فرهنگ سیاسی جدیدی کرد که تا کنون در روح و روان منطقه­ی ما جاری است.

سامانیان

پس از صفاریان، سامانیان یکی از فرهنگی­ترین دولت­های تاریخ منطقه را در بلخ بنیان گذاردند. سامانیان از سال 892 تا 999 میلادی بر مناطق وسیعی از آسیای میانه، افغانستان امروزی و بخش­هایی از ایران امروزی حاکمیت داشتند. دربار سامانی به عنوان دربار حامی علم و هنر، فضلای بزرگی را در دامان خود پرورش داد. زبان فارسی در این دوره جای­گاه ویژه­ای یافت. رودکی شاعر معروف آن دوران است و داستان بوی جوی مولیان او هنوز روایت بزرگ روح فرهنگی آن دوره در منطقه است. در این دوره دانشمندانی چون ابونصر فارابی و ابوعلی سینا، هم­داستان با شاعرانی چون دقیقی بلخی، شهید بلخی و … نقش­آفرین عرصه­ی فرهنگ منطقه­اند. حضور رابعه­ی بلخی بیان­گر این مسأله است که زنان در آن دوره توانسته بودند که برای نخستین­بار در مناسبات اجتماعی و فرهنگی قدعلم کنند. دوره­ی سامانیان دوره­ی تساهل فرهنگی است. دربار بخارا محل مناظره­ی علمی آن عصر بود که در آن هیچ تعصبی راه نداشت. جنبش قرامطه (اسماعیلیه) که مبلغ منطق و فلسفه و تساوی حقوق افراد بود؛ در این زمان مجال فعالیت یافت تا جایی که امیر نصر بن احمد به آن گرایش پیدا کرده بود(غبار، 1394: 123).

اهمیت سامانیان در تاریخ منطقه به حدی است که پژوهش­گران تاجیکستانی آن دوره را دوره­ی احیای تمدن فارس و تاجیکی عنوان می­کنند. فرهنگ سیاسی دوران سامانی با آمیزش عرفان و تصوف با فلسفه، به روادای فرهنگی معروف است. در این­زمان سه مکتب مهم فلسفی هم­چون اصحاب هیولا(ابن­راوندی، ایران­شهری و ابوبکر رازی)، اخوان­الصفا (ابوسلیمان محمد معشر البستی معروف به المقدسی، ابوالحسن علی­بن­هارون­الزنجانی، محمد­المهرجانی و زید­بن­رفاعه) و مکتب مشاء با اندیشمندان بزرگی چون فارابی و ابوعلی­سینا (آکادمی علوم تاجیکستان، 1377: 184-194) در کنار دو نوع تصوف  سکرگرایانه پیروان ابوالحسن خرقانی و تصوف اعتدال متکی بر قرآن و سنت، فرهنگ سیاسی­ای را پدید آوردند که بر اسلام، عقیده­ی شاه عادل، همراهی سیاست و اخلاق و حقوق بشر استوار بود(آکادمی علوم تاجیکستان، 1377: 197).

فرهنگ سیاسی زمان سامانیان که از معارف یونانی سیراب شده و با دانشمندان هندی تماس داشت، علاقه­ی زیادی به دانش تازه و فرهنگ انسانی داشت که عقل را بهترین ابزار گشودن قفل اسرار طبیعت می دانست(فردریک استار، 1398: 225). چنین فضایی باعث شده بود که مذاهب و اقوام گوناگون در کنار همدیگر در فضای مسالمت­آمیز به دانش­اندوزی بپردازند.

غزنویان

غزنویان پس از سامانیان به از سال 962 تا 1148 میلادی بر بخش­هایی از افغانستان امروز، ایران کنونی، آسیای میانه و شبه­قاره حکومت کردند. حکومت غزنویان با جنگ، معماری، هنرپروری و ادبیات گره خورده است. محمود به­عنوان مشهورترین پادشاه این­دوره، درباری هنرپرور ساخته بود. در دربار او شاعران و هنرمندان جای­گاه برجسته­ای داشتند. فردوسی شاعر بزرگ زبان پارسی در این دوره می­زیست و شاهنامه را برای تقدیم به دربار غزنویان سرود.

تاریخ­نگاران افغانستان نسبت به این دوره با دید قهرمان­پروری تاریخ نگریسته­اند و جهاد و هنرپروری را در کنار هم ستایش کرده­اند. هرچند دوره­ی غزنویان در مناطق زیادی از جمله غزنی، رونق اقتصادی و فرهنگی بی­پیشینه­ای رقم خورده بود، اما این دوره با نقدهای تاریخی فراوانی مواجه گردیده است.

برخلاف دوره­ی سامانیان، این دوره با سخت­گیری و قشری­گری مذهبی همراه بوده است. در این دوره علوم عقلی، فلسفه و الاهیات متوقف گردید و تقلید و ظواهر بر تحقیق و آزادی فکر غلبه نمود، تقشر و تحجر در عرفان سرکش اسلام هم رخنه کرد، لهذا علوم نقلی مرجح و با سیاست دولت­ها همکار بود(غبار، 1394: 143).

برخی از تاریخ­نگاران، حتی دوره­ی محمود غزنوی را سرآغاز واپس­گرایی در منطقه­ی ما می­دانند. از این دیدگاه محمود غزنوی با سیاست­هایی چون کتاب­سوزی، ستم­کاری، استبداد و خودرأیی و مصادره­ی اموال بزرگان و درباریان، پس از دوران طلایی سامانیان راه واپس­گرایی را پیش­روی گرفت(سلیم، 1383: 97-109). حتی برخی از نویسندگان نگاه سلطان محمود به فرهنگ را نگاهی ابزاری برای کسب شهرت می­دانند. تا جایی­که توجه فراوان او به ابن­سینا و بیرونی و دیگر دانشمندان گرگانج را برخاسته از غریزه­ی گردآوری او می­دانند تا علاقه­ای جدی به علم. از این دیدگاه، سلطان محمود چون از بیرونی خواستار پیش­گویی آینده به ویژه در مورد لشکرکشی­های خود شده بود و این پیشگویی­ها به نفع محمود درست درآمد، به دانشمندان توجه ویژه­ای داشت. از دیدگاه محمود علم چیزی شبیه تردستی بود(فردریک استار، 1398: 309). برخی دیگر هم توجه او را به دانش هنر، برخاسته از آگاهی او از جای­گاه دانشمندان و شاعران برای تحکیم قدرت و افزایش محبوبیت شخصی­اش می­دانند(ریپکا، 1381: 250).

فرهنگ سیاسی دوره­ی غزنویان با سیاست مذهبی متحجرانه­ای آغاز شد که پایه­های اساسی آن قرار ذیل بود:

  • سرکوب جریان­های مذهبی قرمطیان، بدمذهبان و اسماعیلیان؛
  • مطرح­ساختن خود به عنوان غازیان اسلام و جهاد با کفار در هند؛
  • ایجاد مناسبات گرم و صمیمی با خلافت عباسی(یوسفی، 1387: 143).

این سیاست تمایل شدیدی به قدرت مطلقه و حمایت از دانشمندان داشت(باسورث، 1387: 47) و در عین­حال، با تمسک به سنی­گری افراطی فضای باز دوران سامانیان را به فضای خفقان مذهبی تبدیل کرد. در این دوره هرچند به ظاهر، غزنی به عنوان ابرپایتخت آن­زمان مطرح بود و در آن شاعران و دانشمندان و هنرمندان زیادی سکنی گزیده بودند، اما همه­ی این­ها برای ارضای خودکامگی شاهان غزنوی گرد آمده بودند تا حس خودکامگی او را از هرسویی ارضا کنند. او برای ارضای این حس کتاب­خانه­های دیگران را غارت می­کرد و جایی را که فکر می­کرد، کتاب­های نامتعارف وجود دارد، نابود می­ساخت. گنجینه­ی کتاب شهر ری از آن­گونه است(فردریک استار، 1398: 308). در زمان غزنوی ها رواداری مذهبی کوچ کرده بود و به جای آن تعصب و غارت و جنگ حاکم شده بود.

سلجوقیان

پس از غزنویان از سال 1038 م تا سال 1153 میلادی، خراسان در سلطه­ی سلجوقیان درآمد. سلجوقیان بدوی، نسبت به سامانیان و غزنویان آشنایی کمتری با زندگی شهری و محیط­های مدنی و فرهنگی دو دوره­ی پیشتر از خود داشتند. آغاز حکومت سلجوقیان با رقابت دو نگرش قبیله­ای سلجوقیان و نگرش ملک­داری ایرانیان (مرسل پور، 1395: 87) همراه بود. امرای سلجوقی که افراد بی­سوادی بودند، برای حکومت­داری به وزرای ایرانی چون عمیدالملک کندری و خواجه نظام­الملک طوسی متوسل شدند(غبار، 1394: 156-157). عصر سلجوقی­ها یکی از سازنده­ترین دوره­های تاریخ خراسان است. از این دوره به عنوان دوره­ی تضارب آراء در شرق جهان اسلام یاد می­نمایند. این دوره­ی پر شور که با تأسیس نظامیه­ها توسط خواجه نظام­الملک به اوج رسیده بود، گاهی مناقشه­ی علمی را به درگیری فیزیکی در خیابان­های شهرهای معروف خراسان می­کشاند. دلیل چنین وضعیتی وجود سه جنبه­ی مهم حیات دینی در تاریخ خراسان آن­زمان بود:

  • گسترش مذهب سنت؛
  • جوش­و­خروش اندیشه های شیعی؛
  • رشد تصوف(نوری شادمهانی، 1395: 242).

فرهنگ سیاسی حاکم بر مناسبات دوران سلجوقی، نه رواداری سامانیان را در خود داشت و نه به شدت و حدت تعصب دوران غزنوی بود. امرای سلجوقی تعصبی به خاندان ترکی خویش نداشتند به­همین سبب، فرهنگ سیاسی زمان آنان به دلیل حضور سنگین وزرای ایرانی، رنگ­و­بوی ایرانی داشت. این فرهنگ سیاسی در آن زمان متأثر از فضای تضارب آرایی بود که خراسان را در برگرفته بود.

غزالی با تهافت­الفلاسفه، علم مخالفت با فلاسفه­ای چون ابوریحان بیرونی و ابن­سینای بلخی را برافراشته بود(فروزانی، 1394: 375). مذهب حنفی و کلام ماتریدی زمان سامانیان و غزنویان، جایش را به شافعی­گری و اشعری­گری داده بود. آن فضای رواداری علمی که می­رفت کلام و فلسفه­ی اسلامی را به اوج نزدیک سازد، با نظامیه­های آن دوران و اشعری­گری نظام­الملک، به فراموشی سپرده شد(فیرحی، 1397).

نظام­الملک که برخی او را ماکیاولی طوس (فردریک استار، 1398: 346) می­خوانند، با نوشتن سیاست­نامه، ضمن راهنمایی سلجوقیان به حکومت­داری، تمام تلاش خود را به کار بست تا الگویی چونان الگوی حکومت داری ساسانیان را احیا کند و دین را در خدمت دولت قرار دهد. در برابر این فشار، دیگر عمر خیام  و ناصر خسرو قرار داشتند که اولی با نفی دین­داری سیاسی و دومی با اسماعیلی­گری به مخالفت با دولت برخاستند(ریپکا، 1381: 265). شهرهای نیشابور و هرات و بلخ به محل مناظرات علمی و گاه درگیری فیزیکی مذاهب گوناگون تبدیل شده بود. یکی از مجادلات دوام­دار آن­زمان، درگیری­های خواجه عبدالله انصاری با شوافع و احناف آن زمان است که از حمایت بی­چون­و­چرای خواجه نظام­الملک برخودار بودند(انصاری هروی، 1362: 18).

فرهنگ سیاسی دوره­ی سلجوقیان را می­توان فرهنگ سیاسی ملتهبی خواند. التهاب سیاسی درگیری حکومت با اسماعیلیان و التهاب مجادلات فقهی و کلامی بین مذاهب رسمی یعنی حنفی و شافعی از یک­طرف و شیعیان، معتزلیان و کرامیه از طرف دیگر. با تمام این­ها، فرهنگ سیاسی زمان سلجوقیان با ایجاد نظامیه­ها، سیاست­نامه­ها، اندرزنامه­ها و واکنش­های مخالفین، خراسان را به یکی از کانون­های مهم تولید دانش و سیاست آن­زمان شرق تبدیل کرد.

غوریان

غور در سال 31 ه. به تصرف سپاه اسلام درآمد، اما امرای غوری با فرمان­برداری از خلیفه­ی اسلام در امور داخلی خویش مستقل بودند؛ اما اوج قدرت غوری­ها در زمان دو برادر مشهور این سلسله؛ سلطان غیاث­الدین محمد و شهاب­الدین محمد، مصادف شد. آنان با روحیه­ی رعیت­پروری، تساهل و تسامح و آگاهی از موقعیت سیاسی و نظامی محیط اطراف خود، با اتفاق و اتحاد و بهره­گیری از نیروهای مادی و معنوی غوریان معمار و سازنده­ی این دوره­ی باشکوه بودند(فروغی ابری، 1394: 46).

                        در مورد پیشینه­ی مذهبی غوریان، اطلاعات دقیقی در دست نیست. عتیق­الله معروف، معتقد است که غوریان دارای مذهب زرتشتی بوده که بعداً به بودیزم گرویده­اند (معروف، 1340: 38)؛ اما آن­چه واضح است این است که غوری­ها پس از تصرف غور توسط سپاه اسلام، به اسلام گرویده­اند و مذاهبی چون شافعی، حنفی، اسماعیلی و کرامیه، در بین آنان پیروانی داشته است. قول موافق این است که پادشاهان غوری مذهب کرامیه داشته­اند. این مذهب از افراطی­ترین مذاهب اسلامی معتقدان به تجسم خالق بود.  غیاث­الدین محمد اولین حاکم غوری است که تغییر مذهب داد و به شافعیت گرایید. او مسجد جامع هرات را بنیان گذارد و به وعظ خلق در آن مسجد می­پرداخت. شهاب­الدین برادر غیاث­الدین، به مذهب حنفی گرایش پیدا کرد و سایر جانشینان او از این مذهب پیروی کرده­اند(فروغی ابری، 1394).

با وجود تغییر مذهب در بین پادشاهان غوری، و صرف­نظر از درگیری­های کرامیه و پادشاهان غوری؛ سلاطین غوری به تساهل و تسامح دینی و مذهبی مشهوراند. غوری­ها، توجه ویژه­ای به هنر و دین داشته­اند. فرهنگ سیاسی زمان آنان، بیشتر توجه به احکام دینی و هنر اسلامی است و از آن­جا که این سلسله، بین فرهنگ­های متفاوتی از هرات، غزنی و بامیان و هند، قرار گرفته بود؛ برآیند فرهنگ سیاسی حاکم بر آن، تسامح و تساهل مذهبی شمرده می­شود.

خوارزمشاهیان

سلسله­ی خوارزمشاهیان از سال 1214 تا  1219م، بر بخش­های بزرگی از آسیای میانه، افغانستان و ایران امروزی حکومت می­کردند. سلسله­ی خوارزمشاهیان با نام سلطان جلال­الدین خوارزمشاه پیوند خورده است. سلطانی که تندیس مقاومت و پایداری(پناهی سمنانی، 1376) در مقابل هجوم چنگیز لقب گرفته است. هر چند غرور قدرت، یکی از مشخصات فرهنگ سیاسی این دوران است که همین غرور با کشتن سفیران چنگیز بهانه­ی تهاجم مغولان را فراهم آورد؛ اما دوران خوارزمشاهیان یکی از دوران­هایی است که باز هم رگه­هایی از فرهنگ دوران سامانی و سلجوقی را می­توان در آن مشاهده کرد. نظامی، عروضی سمرقندی، زین­الدین جرجانی و رشیدالدین وطواط از چهره­های مهم این دوران­اند. هرچند دوران خوارزمشاهیان را دوران تحلیل فرهنگی لقب می­دهند، اما در عین حال رنسانس تصوف هم در این دوران اتفاق می­افتد(فردریک استار، 1398: 388-390). احمد یسوی و عطار دو عارف بزرگ این زمانه­اند که رنسانس تصوف را رقم زده­اند.

فرهنگ سیاسی زمان خوارزمشاهیان، فضایی آکنده از غرور قدرت، تحلیل فرهنگ زمان سامانیان و سلجوقیان و رشد دوباره­ی عرفان اسلامی بود.

هجوم چنگیز

هجوم چنگیز، سیل عظیم تاریخ بود که در سال 1219 میلادی از آسیای میانه شروع شد و خراسان را در برگرفت و در سال 1258م خلافت بغداد را پایان داد. در مورد این هجوم بحث­های دور و دراز تاریخی حکایت از اختلاف دیدگاه تاریخ­نگاران دارد. برخی به­خصوص خراسانیان بر این باوراند که هجوم لشکر چنگیز که با ویرانی­های فراوانی همراه بود، باعث شد که عصر طلایی فرهنگ خراسان رو به افول نهد و کاروان دانش این سرزمین از سفر باز ایستد. برخی دیگر عقیده دارند که مغولان بر علاوه­ی این­که مشوق تجارت بودند و از دانش­اندوزی حمایت می­کردند؛ از سازندگان جهان نو به شمار می­روند(فردریک استار، 1398: 387-388). در زمان چنگیز خان حتی یک شاعر هم در قلمروی او قد علم نکرد(ریپکا، 1381: 348)، درحالی­که نوادگان او چاره­ای نداشتند که در فرهنگ برتر منطقه استحاله شوند. در همین زمان است که یکی از حادثه­های غریب تاریخ شرق به­وقوع می­پیوندد و فاتحان بی­فرهنگ در برابر شکست­یافتگان بافرهنگ سر فرود می­آورند(ریپکا، 1381: 348).

سپاهیان چنگیز در آسیای میانه و خراسان با مقاومت شدیدی روبرو شدند و ویرانی­های بسیاری را برجای گذاشتند و آل کرت تنها خاندانی بود که با زیرکی با مغولان کنار آمد و چراغ فرهنگ خراسانی را روشن نگه داشت. در بخش­هایی از جنوب ایران امروز، حکومت اتابکان فارس سیاستی مشابه را پیش گرفتند و از گزند مغول در امان ماندند. اتابکان نیز نقش بزرگی در پرورش فرهنگ ایرانی- خراسانی ایفا کردند.

رواداری فرهنگی مغولان نشأت گرفته از زندگی آزاد آنان در صحرا بود که به سادگی در مقابل فرهنگ­های برتر سر تعظیم فرود آوردند. اما در دیار اسلام، آنان دین را با آیین و سنن پیشین خود آمیختند و شریعت و یاسا را هم­زمان به کار می­بردند(خلیلی، 1397: 75-76).

دوره­ی سیطره­ی فرزندان چنگیز، دوره­ی ظهور مشهورترین شاعران و ادیبان زبان فارسی است. مولانا جلال­الدین­محمد بلخی، افصح­المتکلمین سعدی، لسان­الغیب حافظ، عطاملک جوینی، خواجه رشیدالدین فضل­الله، حمدالله مستوفی و علامه قطب­الدین شیرازی و خواجه نصیرالدین طوسی، معاصر با این دوره می­زیستند(اقبال آشتیانی، 1388: 479).

احیاگری فرهنگ ایرانی- خراسانی، مدیون خاندان جوینی (شمس­الدین محمد جوینی و عطاملک جوینی) و خواجه نصیرالدین طوسی است. دانشمندانی که در کنار امرای مغول راه حکومت­داری و دفاع از فرهنگ بومی را برعهده گرفتند. شمس­الدین جوینی که در هلاکو و اباقاخان مقام دیوانی و وزارت را برعهده داشت، موفق شد که وضع دواوین را تا حد زیادی سر­ و سامان ببخشد و از نفوذ عنصر بیگانه و قوانین یاسا تا حد زیادی بکاهد. عطاملک جوینی در قلمرو خلفای عباسی مصدر خدمات فراوانی برای زبان فارسی و فرهنگ خراسانی شد. گرامی­داشت دانشمندان، روحانیان و فضلای خراسانی در بارگاه او چنان بود که سعدی را وادار به ستایش او کرده بود(بیانی 2، 1389: 388-398). مهم ­ترین شخصیتی که در استحاله­ی فرهنگی مغولان نقش برازنده­ای داشته است؛ خواجه نصیرالدین طوسی است. او که مدتی را در زندان اسماعیلی­ها در قلعه­ی الموت به سر برده بود؛ با حمله­ی هلاکو به قلعه­ی الموت و تصرف آن، به مشاور او تبدیل شد. خواجه به دلیل تسلط بر نجوم جای­گاه والایی یافت و روح تازه­ای به فرهنگ اسلامی دمید و با اسلام­آوردن تکودار، جانشین اباقا، مغول­ها به مسلمانان مدافع اسلام تبدیل شدند(بیانی، 1397: 77-81).

با وصف مطالب بالا، فرهنگ سیاسی حاکم بر دوره­ی مغولان ترکیبی از فرهنگ ایرانی- خراسانی و مغولی بود که توانستند با وزرای دانشمند آن زمان، فضای غارت صحرایی را به مدنیت خراسانی تبدیل نمایند.

آل کرت

آل کرت فرمانروایان و شاهان محلی بودند که هرات را به عنوان مرکز فرمانروایی خود برگزیدند و ابتدا در اطاعت و خدمت پادشاهان غوری روزگار می­گذرانیدند و ملک رکن الدین­بن­تاج الدین از سوی سلطان محمد غوری به حکم­رانی برخی از نواحی غور و کوتوالی قلعه­ی خیسار (قلعه­ای بین غور و هرات) منصوب شده بود. وی پس از هجوم چنگیز، با کیاست، اطاعت چنگیز را پذیرفت و جالب آن که حکومت غور- به اضافه­ی ولایات پیشین- از جانب خان مغول به وی تفویض شد(نصیری جامی، 1393: 32-33).

آل کرت طی سالیان 643 ه.ق/ 1245 م تا 783 ه. ق/ 1386 م بر ناحیه­ای از سرزمین­های فلات ایران فرمان می­راندند. متصرفات آنان گاهی تمام سرزمین­های شرقی خراسان، سیستان و کرانه­های سند را شامل می­شد، اما پایتخت حکومت­شان همواره شهر هرات بود(مجتبوی، 1389: 51).

 در زمان آل کرت اندیشمندان و دانشمندان بزرگی چون حکیم سعدالدین منجم غوری، امیر حسینی سادات غوری، حکیم الدین غوری، خواجه قطب­الدین یحیی جامی نیشابوری، مولانا جمال­الدین محمود زاهد مرغابی، صدرالدین ربیعی، مولانا ظهیرالدین خلوتی، مولانا زین­الدین ابوبکر تایبادی، امامی هروی، ملک حافظ، سیف­بن­محمد­بن­یعقوب، مظفر هروی، مولانا سعدالدین محمود عمر تفتازانی و مولانا نظام­الدین عبدالرحیم در حوزه­ی هرات بزرگ زندگی می­کرده­اند(مجتبوی، 1389: 152-157). هم­چنان آثار تاریخی­ای چون مصرخ کروخ، آزادان، تربیت شیخ جام: مزار پیر ژنده­پوش جام و مسجد جامع هرات در این دوره­ی تاریخی بنا یافته است(مجتبوی، 1389: 158).

نقش آل کرت در بازسازی هرات پس از حمله­ی مغول حایز اهمیت است و به­همین­سبب، جای­گاه ویژه­ای در تاریخ هرات دارد. ابن بطوطه جهان­گرد معروف قرن هشتم هجری در مورد هرات آن­زمان چنین نگاشته است: “هرات بزرگ­ترین شهر آباد خراسان است، شهر بزرگ و دارای ابنیه­ی بسیار می­باشد، مردم این شهر متقی، متدین و پاک­دامن و حنفی­مذهب می­باشند و شهر هرات از هرگونه فسق و فساد مبرا است(پویان، 1394: 74). صدرالدین ربیعی فوشنجی خطیب فوشنج و شاعر نکته­سنج در عهد ملک فخرالدین می­زیست و از ندیمان سلطان بود و به دستور او کرت­نامه را که داستان اجداد ملک موصوف را بیان می­کرد، به رشته­ی نظم کشید(پویان، 1394: 71). در دوره­ی کرت­ها بازسازی و نوسازی هرات بعد از صاعقه­ی چنگیز خان آغاز و پیگیری شد؛ ساختن بناهای نظامی و امنیتی، قلعه­ها و سراهای نشیمن، حمام­ها، مساجد، مدارس، بازارها و دکاکین، کاروانسراها، رباط ها، راه­ها، خانقاه­ها و دیگر اماکن ضروری توسعه و گسترش پیدا کرد؛ زراعت و مالداری رونق شیرازه­بندی ساختار اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هرات در عهد کرت­ها، این خطه­ی باستانی باز به عنوان مرکز اصلی و قلب تپنده­ی خراسان زمین در تاریخ زنده و پویا گشت(پویان، 1394: 74).

آل کرت یکی از مهم­ترین حکومت­های محلی پس از مغول است که با توجه به آبادانی از جمله ساخت ارگ هرات؛ توجه ویژه­ای به حفظ هویت فرهنگی هرات داشته­اند. آنان با درایت توانستند که در این خطه، حکومتی قوی را بنیان گذارند که توجه ویژه­ای به مسایل فرهنگی داشت. آل کرت ادامه­ی سیاست طاهریان و غوری­ها محسوب می­گردند که سیاست فرهنگی را جهت حفظ یکپارچگی مردمان این خطه برگزیدند.

تیموریان

دوره­ی تیموریان دوره­ی درخشان تاریخ فرهنگی-سیاسی خراسان است که با ظهور تیمور و فرمانروایی جانشینان او تا قرن­ها خراسان به­ویژه هرات را به مرکز ثقل هنر و اندیشه و فرهنگ تبدیل کرد.

تیمور شخصیت متناقض تاریخ است. او را عموماً یکی از خوف­انگیزترین خون­ریزان تاریخ لقب داده­اند(کاووسی، 1389: 17)؛ اما به­همان اندازه دوره­ی فرمانروایی او سرآغاز احیای فرهنگ و هنر بود. تیمور توجه ویژه­ای به صاحبان صنعت و هنرمندان داشت. با اهل علم و کلام و پیروان تصوف و دین ارتباط نزدیکی داشت و خودش دستی در علوم رایج خویش داشت. او با دانشمندان شهیری چون میرسیدشریف جرجانی و سعدالدین تفتازانی نشست و برخاست داشت و روایت شده است که در زمان فتح دمشق در سال 803 ق با ابن خلدون گفت­وگویی داشته است(کاووسی، 1389: 17-18).

اوج توجه به فرهنگ و هنر پس از تیمور و به­ویژه در زمان سلطنت شاهرخ میرزا، پدید آمد. شاهرخ پس از تثبیت حاکمیت خویش به بازسازی هرات همت گماشت. به دستور او برج و باروی شهر هرات بازسازی شد و در سال 818 هجری در موضع باغ سفید، طرح ساختمان زیبایی را ریخت. گوهرشاد، همسر شاهرخ، به آبادانی و فرهنگ و هنر توجه­ ویژه­ای داشت. مدرسه­ی گوهرشاد و بازسازی گازرگاه هرات در این زمان صورت گرفت. در این زمان، ساختمان­های خیریه و عامل­المنفعه مانند مساجد، مدارس، خانقاه­ها، پل­ها، رباط­ها، راه­ها، حمام­ها، و کاروان سراها… آباد گردید و در ساختن قصرها، باغ­ها، گردش­گاه­ها و تفریح­گاه­ها نیز قدم­های اساسی برداشته شد(پویان، 1394: 77).

نگارخانه­ی بایسنغرمیرزا پسر شاهرخ در هرات در حقیقت جایگاه و مرکز گردآوری نقاشان، خطاطان، مصوران، تذهیب­کاران، جلدسازان، صنعت­گران و غیره فنون و هنرها شد… در این باب میرخوند تاریخ­نگار آن عهد چنین می­نویسد: “مهندسان و نقاشان در تذهیب و تصویر کار را به جایی رسانیدند که مزیدی بر آن متصور نبود و مجلدان و زرگران و درودگران و خاتم­بندان کار خود را در نازکی و لطافت به حد اعلی رسانیدند” (پویان، 1394: 78). در این حال موسیقی، شعر و علوم دینی جایگاه ویژه­ای یافته بود و مدارس و مساجد، محل تجمع دانش آموزان منطقه بود.

شخصیت دیگری که در شکوفایی فرهنگی هرات کوشید، سلطان­حسین بایقرا بود. در دهه­ی آخر پادشاهی سلطان­حسین بایقرا، فرهنگ و مدنیت تیموریان هرات به اوج ترقی و تعالی خود رسید و هرات از حیث رونق و انکشاف هنری، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بر تارک این مدنیت می­درخشید(پویان، 1394: 88).

به­طور­کلی نتیجه می­گیریم که در دوره­ی تیموریان علومی چون علوم دینی (قرائت، تفسیر و حدیث)، هیات و نجوم و ریاضیات فلکی و تدوین زیج الغ بیگی، موسیقی و شعر و تاریخ نویسی در اوج شهرت رسیده بودند. نقش امیرعلی­شیر نوایی وزیر دانشمند آن دوره، در شکوفایی هرات برازنده بود(میرجعفری، 1389: 139-146). هم­چنان، صنایعی چون جلدسازی، لاک­سازی، فرش بافی، فلزکاری، سفال­سازی، منسوجات و پارچه­بافی، منبت کاری و معرق کاری و تذهیت و تشعیر، رشد چشم­گیری پیدا کرده بود(مجتبوی، 1389: 168-173).

مهم­ترین عوامل شکوفایی فرهنگ و هنر در این عصر به ثبات سیاسی، رونق اقتصادی، آزادی مذهبی و احترام به علمای دین و رهبران گرایش­های تصوف و صاحب­منصبان و درباریان هنرپرور و اجتماع هنرمندان وابسته بود(کاووسی، 1389: 22-28).

فرهنگ سیاسی این دوره، با توجه به سنت­های ایرانی- اسلامی و  سنت ترکی- مغولی، پیوند بین شاه، مقام مذهبی و مردم عادی را مورد توجه قرار می­داد. عرفان اسلامی به عنوان مهم­ترین رویکرد مذهبی آن زمان قابل توجه است و این رویکرد، شاکله­ی اصلی فرهنگ سیاسی آن زمان را با عناصری چون، محبت، تساهل، تسامح و مهمان­نوازی، تقویت می­کرد. در این زمان سیاست مدارای مذهبی نسبت به سایر ادیان فروکش کرده بود و به جای آن احترام به علمای مذهبی و مشایخ مسلمان، رونق یافته بود. فرهنگ سیاسی این دوره، فرهنگی اسلامی است که با توجه به وضعیت خاص فرهنگی هرات، به تسامح مذهبی درون دینی تفسیر می­گردد.

صفویان

در آغاز قرن شانزدهم، افغانستان امروزی بین سه قدرت دولت شیبانی در ولایات شمال، دولت صفوی در ولایات غرب و و دولت بابری در ولایات شرقی تقسیم شده بود. صفوی­ها موفق شده بودند که تسلط خود را از هرات تا قندهار حفظ کنند. دولت صفوی که از دل درگیری­های مذهبی تولد یافته بود، با تأسیس دولتی شیعی به قلع­و­قمع دشمنان سنی خود پرداخت و تصفیه­ی بزرگ آنان در هرات با کشته شدن سعدالدین تفتازانی به اوج خود رسید. این دوره تا ظهور نادر افشار را می­توان دوره­ی جنبش­های چندگانه در سرزمین افغانستان کنونی خواند. جنبش هوتکی­ها در قندهار و ابدالیان در هرات علیه صفویان، مقاومت­های شمال علیه شیبانی­ها و جنبش­های شرق علیه بابری­های هند، فرصت رشد علمی و فرهنگی را از منطقه گرفته بود. تنها در هرات در دوره­ی صفوی آبادانی دوره­ی تیموری پی گرفته شد و حسن خان شاملو مصدر خدمات فراوانی برای این خطه گردید.

فرهنگ سیاسی حاکم بر این دوره بیشتر مبتنی بر درگیری مذهبی بین صفوی­ها و شیبانی­ها بود. در این زمان، سرزمین افغانستان کنونی محل تلاقی نبرد سه قدرت بزرگ صفوی، شیبانی و بابری هند بود و این وضعیت دوره­ی انحطاط فرهنگی­ای را که بعد از تیموریان شروع شده بود، سرعت بخشید.

افشاریان

نادر افشار از چهره های مهم تاریخ خراسان است. او موفق شد پس از صفویان، حکومت مرکزی­ای را ایجاد کند که دوباره عظمت خراسان را احیا بگرداند. بر این اساس، در جرگه­ی مهم دشت مغان دو شرط اساسی را برای پادشاهی خود عنوان کرد، نخست؛ رسمیت مذهب حنفی و دوم انتقال پایتخت از اصفهان به مشهد(غبار، 1394: 445). نادر پس از این­که به عنوان شاه ایران انتخاب شد، توانست امپراتوری بزرگی را ایجاد نماید که تا تصرف دهلی هم پیش رفت. دوران نادرشاه افشار با جنگ­های ممتد همراه بود و فرصت چندانی برای تحول علم و دانش در خراسان ایجاد نگردید.

تنها مسأله­ای که در فرهنگ سیاسی این­دوره می­توان از آن سخن گفت، تغییر رفتار مذهبی از تشیع به حنفی­گری است.

  1. اقبال آشتیانی، عباس.(1388). تاریخ مغول، تهران:  انتشارات امیر کبیر، چاپ نهم.
  2. انصاری هروی، خواجه عبدالله.(1362). طبقات الصوفیه، تصحیح: دکتر محمدسرور مولایی، بی جا: انتشارات توس.
  3. آکادمی علوم تاجیکستان.(1377). سامانیان و احیای تمدن تاجیکی و فارسی، ترجمه: حمزه کمال و بحرالدین علوی، دوشنبه: انتشارات دفتر نشر فرهنگ نیاکان.
  4. بیانی، شیرین.(1389). دین و دولت در عهد مغول، جلد دوم، حکومت ایلخانی، نبرد میان دو فرهنگ، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سوم.
  5. پویان، رسول.(1394). هرات در کشاکش تاریخ، هرات: انتشارات توانا.
  6. حبیبی، عبدالحی.(1387). تاریخ مختصر افغانستان، کابل: انتشارات میوند، چاپ پنجم.
  7. حبیبی، عبدالحی.(1389). تاریخ افغانستان از قدیم ترین ایام تا ظهور چنگیزخان، تهران: انتشارات دنیای کتاب.
  8. خلیلی، نسیم.(1397). رواداری فرهنگی رد عصر مغولان، تهران: انتشارات ققنوس.
  9. ریپکا، یان و دیگران.(1381). تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ترجمه: عیسی شهابی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ دوم.
  10. سلیم، غلام رضا.(1383). محمود غزنوی سرآغاز واپس گرایی در ایران، تهران: انتشارات بلخ.
  11. طباطبایی، سید جواد.(1395). درآمدی بر تاریخ اندیشه ی سیاسی در ایران، تهران، انتشارات کویر، چاپ دوازدهم.
  12. طباطبایی، سید جواد.(1396). زوال اندیشه ی سیاسی در ایران، تهران، انتشارات کویر، چاپ یازدهم.
  13. غبار، میرغلام محمد. (1367). افغانستان به یک نظر، کابل: نشر آریانا.
  14. غبار، میرغلام محمد.(1394). افغانستان در مسیر تاریخ، کابل: انتشارات سرور سعادت.
  15. غبار، میرمحمدغلام و دیگران.(1395). تاریخ افغانستان جلد سوم، ازظهور تا سقوط غزنویان، کابل: انتشارات امیری، چاپ دوم.
  16. فردریک استار، استیون.(1398). روشنگری در محاق؛ عصر طلایی آسیای میانه از حمله ی اعراب تا حکومت تیمور لنگ، ترجمه: حسن افشار، تهران: نشر مرکز.
  17. فروزانی، ابوالقاسم.(1394). سلجوقیان از آغاز تا فرجام، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوم.
  18. فروغی ابری، اصغر. (1394). تاریخ غوریان، تهران: انتشارات سمت، چاپ نهم.
  19. فرهنگ، میرمحمدصدیق.(1385). افغانستان در پنج قرن اخیر، تهران: انتشارات عرفان، چاپ نوزدهم.
  20. فلاح زاده، سید حسین.(1397). ایرانیان و خلافت اسلامی؛ رفتارشناسی سیاسی ایرانیان در قرن سوم هجری، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، چاپ دوم.
  21. فیرحی، داود.(1392). نظام سیاسی و دولت در اسلام، تهران: نشر سمت.
  22. کاوسی، ولی الله.(1389). تیغ و تنبور؛ هنر دوره ی تیموریان به روایت متون، تهران: مؤسسه تألیف، ترجمه، و نشر آثار هنری “متن”.
  23. کلیفورد باسورث.(1378). تاریخ غزنویان، ترجمه: حسن انوشه، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم.
  24. کلیفورد باسورث، ادموند.(1388). تاریخ سیستان، از آمدن تازیان تا برآمدن دولت صفاریان، ترجمه: حسن انوشه، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم.
  25. لسترنج، گای.(1384). جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه: محمود عرفان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم.
  26. مجتبوی، حسین.(1389). هرات در عهد تیموریان، مشهد: نشر مرندیز.
  27. مرسل پور، محسن.(1395). نگرش قبیله ای ترکمانان سلجوقی و تقابل آن با الگوی ملکداری ایرانی، فصلنامه تاریخ و فرهنگ، سال چهل و هشتم، شماره پیاپی 97.
  28. معروف، عتیق الله. غوری ها و سوری ها، مجله ی آریانا، جلد 19، شماره 1-12.
  29. مفتخری، حسین. (1396). تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، تهران، انتشارات سمت، چاپ دهم.
  30. مکی، محمدکاظم.(1398). تمدن اسلامی در عصر عباسیان، ترجمه: محمد سپهری، تهران انتشارات سمت، چاپ هفتم.
  31. نصیری جامی، حسن.(1393). مکتب هرات و شعر فارسی، تهران: انتشارات مولا.
  32. نعیمی، شاه محمود.(1398). افغانستان به روایتی دیگر؛ جغرافیای تاریخی و ماندگارهای باستانی، کابل: انتشارات پرند.
  33. نوری شادمهانی، رضا.(1395). تاریخ فرهنگ ایران، تهران: انتشارات مهکامه، چاپ نهم.
  34. هابرماس، یورگن.(1392). دگرگونی ساختاری حوزه ی عمومی: کاوشی در باب جامعه­ی بورژوایی، ترجمه: جمال محمدی، تهران: نشر افکار.
  35. یوسفی، صفر.(1387). سیاست مذهبی در دوره ی نخست حکومت غزنوی، فصلنامه ی تخصصی فقه و تاریخ تمدن، سال چهارم، شماره شانزدهم.
آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=454

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *