از “دیگرسازی” تا هویتیابی
نویسنده: عرفات خلیل
هویت هر گفتمان یا پدیده، در تعامل و تقابل با آنچه به نام “غیر” شناخته میشود، شکل میگیرد و تعریف میشود. این مفهوم از “غیر” به معنای ارتباط با چیزی متفاوت و بیرونی است که به تثبیت هویتها و گفتمانها کمک میکند. بدون “غیر”، هویتی مستقل و متمایز نمیتواند شکل گیرد، چرا که هویتها همواره از طریق مقایسه و تمایز با دیگری ساخته میشوند. در نتیجه، “غیر” به عنوان عنصر کلیدی در فرآیند هویتبخشی و تمایز گفتمانها نقش اساسی ایفا میکند.
مفهوم “غیر” نه تنها در سطح اجتماعی و بیرونی، بلکه در درون خودآگاهی هویتی نیز حضور دارد. هویتها از طریق شناخت و تعامل با “غیر” تثبیت میشوند و بهصورت دیالکتیکی با آن در تقابل قرار میگیرند. این تعامل مداوم، پویایی و تغییر هویتها را رقم میزند؛ چرا که “غیر” نیز در حال تحول است و این ارتباط مداوم زمینه رشد و تکامل هویتها را فراهم میآورد.
سوالی که مطرح میشود این است که آیا هویت بدون حضور “غیر” ممکن است؟ آیا غیاب “غیر” به معنای انکار یا فقدان خود است؟ از دیدگاه فیلسوفانی چون ژاک دریدا، اختلاف و تفاوت نقشی محوری در شکلگیری میل به حضور و ارتباط دارند. تضادها و تفاوتها امکان ظهور و پیشرفت گفتمانها و هویتها را فراهم میآورند.
نتیجه این تقابل، توافق پنهانی میان مخالفان است. هرچند به ظاهر در تضاد با یکدیگر قرار دارند، اما تمایلی به ارتباط و تفاهم نیز وجود دارد. در چارچوب تفکر هگلی، نفی رادیکال دیگری به معنای نفی خود است. تلاش برای حذف کامل دیگری در طول تاریخ، به بیاعتمادی و دشمنی منجر شده و دیگری را به تهدیدی تبدیل کرده است که جامعه را به دوری از آن تشویق میکند. این فاصلهگذاری به تدریج به ارزشی اجتماعی بدل شده و افراد بر اساس نزدیکی یا دوریشان از “غیر” قضاوت میشوند.
در نهایت، دشمنانگاری دیگری دیواری از بیاعتمادی میان خود و “غیر” ایجاد کرده است که عبور از آن دشوار به نظر میرسد. این دیوار با افسانهها و داستانها تقویت شده و هرگونه نزدیکی به آن مرزها با تصاویری از خطر و تباهی همراه است. به همین ترتیب، “دیگرسازی” به یکی از ارکان اصلی شکلگیری هویتهای ملی تبدیل شده و در دو سطح عملی و فکری بهطور مداوم فعال است: یکی در سطح اقدامات عینی و دیگری در سطح اندیشه و تحلیلهای عقلانی.
فرآیند “دیگرسازی” در عرصه عملی شامل تلاشهای ملموسی مانند قوانین، سیاستها و حتی جنگهاست که برای تمایزگذاری میان گروهها و تقویت هویت خودی به کار گرفته شدهاند. این روند در طول تاریخ مشهود است؛ قدرتهای حاکم از طریق نفی دیگری به تثبیت قدرت خود پرداختهاند.
در عرصه فکری، مفهوم “غیر” در تحلیلهای فلسفی و جامعهشناختی بهکار گرفته شده است. متفکرانی چون میشل فوکو و ژاک دریدا نشان دادهاند که قدرت، دانش و هویت در پیوند با دیگری ساخته میشوند. این رویکردها نشان میدهند که هویتها از خلال فرآیندهای گفتمانی و زبانی شکل میگیرند و بهطور مداوم با دیگری در تعامل هستند.
بهطور کلی، هویتها در تعامل با “دیگری” شکل میگیرند و از خلال این تعامل است که مرزهای هویتی مشخص میشوند. دیگری نه تنها بهعنوان یک نقطه تمایز، بلکه بهعنوان عنصری ضروری برای فهم خود و بازسازی هویت فردی و جمعی نیز نقش ایفا میکند. این فرآیند متقابل تحت تأثیر عوامل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی، همواره دستخوش تغییرات است و هویتها در نتیجه آن، در حال تحول و تکامل مداوماند.