ازبکستان، طالبان و بازی در باتلاق افغانستان
یادداشت مدیر مسئول
این روزها یکی از مباحث داغ سیاست افغانستان، سخنان بختیار سعیدوف وزیر خارجهی ازبکستان است که خبر از پذیرش آتی سفیر طالبان در تاشکند داده است. بختیار سعیدوف در دیدار با ملابرادر، بر چند موضوع دیگر نیز تأکید کرده است: همکاری فنی با طالبان در کانال قوشتپه، تولید برق عملی، همکاری در پروژههای استخراج معادن افغانستان و پروژهی راهآهن «افغان-ترانس». این خبر برخی را بر آن داشته که از سیاست موفق خارجی طالبان سخن بگویند و طبیعی است که طالبان نیز با خوشحالی چنین دستاوردی را در بوق و کرنا نمایند. به نظر میرسد که ازبکستان و طالبان برای مدیریت آیندهی منطقه خوابهایی دیدهاند. اما ازبکستان و طالبان چه خوابهایی برای آیندهی منطقه دیدهاند؟ برای توضیح این موضوع باید کمی در سیاستهای داخلی و منطقهای دولت ازبکستان و طالبان کنکاش کرد و سپس با تحلیل وضعیت منطقه، باید گفت که چقدر امکان تحقق و عدم تحقق رؤیاهای ازبکستان و طالبان در عمل وجود دارد.
قبل از پرداختن به رؤیاهای ازبکستان و طالبان، لازم است کمی در مورد شباهتها و تفاوتهای سیاستهای ایندو بازیگر توضیح دهیم تا بعد امکان تحقق رؤهایای این دو بازیگر منطقهای را بررسی کنیم. دولت ازبکستان مانند سایر دولتهای آسیای میانه، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حکومت تکقومی، غیردموکراتیک و استبدادی میراث شوروی سابق را حفظ کرده است. بنابراین؛ حکومت استبدادی طالبان برای حاکمیت ازبکستان نهتنها که هیچگونه نگرانیای را ایجاد نمیکند که دولت تکقومی و استبدادی طالبان برای ازبکستان از دولتی فراگیر و دموکراتیک مهمتر شمرده میشود، زیرا چنین حکومتی هیچ انگیزهای برای اصلاحات در داخل ازبکستان ایجاد نمیکند و دو طرف در یک توافق نانوشته، دولتهای استبدادی همدیگر را حمایت میکنند. از سوی دیگر، طالبان و ازبکستان در داخل کشور، رقیبی به نام تاجیکان و زبان فارسی دارند و تجربه نشان داده که هردو در سرکوب تاجیکان و زبان فارسی از هیچ تلاشی دریغ نکردهاند. در عرصهی منطقهای هم این دو بازیگر رقبا و دوستان مشترکی دارند. تاجیکستان به عنوان رقیب منطقهای هردو کشور مطرح است و هردو با ایران، روابط نامعلوم و ناپایداری دارند، اما در مقابل ترکیه و پاکستان از دوستان پروپاقرص ایندو شمرده میشوند. بنابراین؛ نقش ترکیه و پاکستان در نرد عشق ازبکستان و طالبان را نمیتوان نادیده گرفت. با این وجود؛ ایندو بازیگر، در جاهایی هم منافع متضادی را دنبال میکنند. حضور اعضای حرکت اسلامی ازبکستان که گفته میشود، بخشی تحت حمایت القاعده و طالبان و بخشی هم در کنار داعش فعالیت میکنند، مهمترین چالش روابط دو کشور است. بهنظر نمیرسد که طالبان اراده و توان جلوگیری از فعالیتهای اینگروه را داشته باشند. احتمال دارد دولت ازبکستان از تعامل با طالبان در صدد کنترل فعالیتهای این حرکت باشد، اما تجربه نشان داده که طالبان به هیچوجه متحدین ایدئولوژیکشان را با هیچ امتیازی معامله نخواهند کرد. از سوی دیگر؛ وضعیت اوزبیکهای افغانستان، بهویژه حزب جنبش ملی- اسلامی جنرال دوستم، میتواند یکی از دغدغههای دولت ازبکستان باشد. هرچند بهنظر میرسد که دولت ازبکستان با سیاست عملگرای اقتصادی خویش، منافع خویش را بر وضعیت اوزبیکهای افغانستان ترجیح میدهد، اما این کشور الزاماً نمیتواند حتی برای حفظ ظاهر هم که شده، حقوق اوزبیکها را مدنظر داشته باشد.
رؤیاهای منطقهای ازبکستان
ازبکستان پس از استقلال با اسلام کریماف، سیاست دیکتاتوری دوران اتحاد جماهیر شوروی را ادامه داد. سیاست این کشور در زمان کریماف، سیاست محافظهکارانه انزواطلب در عرصهی خارجی بود. ازبکستان کریماف، سیاست نزدیکی به روسیه و احتراز از بازیهای منطقهای را در دستور کار قرار داد و مشخصاً در مورد افغانستان، تمام سعی و تلاش خود را به کار بست تا جلوی نفوذ گروههای اسلامگرا را از افغانستان به این کشور و آسیای میانه سد نماید. با مرگ کریماف و رویکار آمدن شوکت میرضیایف، ازبکستان سیاست درهای باز اقتصادی را پیشه کرد و در این سیاست، افغانستان برای برنامههای بلندپروازانهی میرضیایف جایگاه ویژهای یافت. در سیاست درهای باز اقتصادی ازبکستان، افغانستان به مثابهی تختهخیز این کشور بهسوی آبهای گرم خلیج فارس و اقیانوس هند و بازارهای جهانی عمل میکند. افغانستان در سیاست جدید ازبکستان، کلید خروج از بنبست جغرافیای تاریخی ازبکستان بهعنوان کشوری محاط به خشکی و تحت سیطرهی روسیه است. ازبکستان از طریق افغانستان میتواند به آبهای آزاد راه پیدا کرده و پروژهی اقتصادی خاورمیانه، آسیای جنوبی و آسیای میانه را کلید زند. پیرو همین سیاست است که میرضیایف در نوامبر سال گذشته، افغانستان را بخشی جداییناپذیر از آسیای میانه خواند و از سازمان ملل خواست که همکاری با طالبان را احیا نماید.
میرضیایف با حمایت ترکیه و پاکستان در صدد تعامل با طالبان است و شاید در این مسیر، حمایت قدرتهایی چون امریکا و انگلستان را نیز با خود داشته باشد. انتخاب ازبکستان برای قدرتهای حامی طالبان، انتخابی هوشمندانه است، زیرا در ازبکستان جامعهی مدنی قوی وجود ندارد که در مقابل تخطیهای حقوق بشری طالبان دولت را تحت فشار قرار دهد و از جانب دیگر، ازبکستان برای ایفای نقش منطقهای، نیاز به افغانستان دارد و همانگونه که قبلاً تذکر دادیم، حمایت از حکومت طالبان برای این کشور نهتنها هزینهای را در بر نخواهد داشت که به نوعی هم باور سیاست داخلی ازبکستان است.
رؤیاهای داخلی و منطقهای طالبان
طالبان پس از رسیدن به قدرت، حذف مخالفان داخلی خویش را با شدت تمام در پیش گرفتهاند. آنان برخی از اقوام افغانستان، از جمله تاجیکان، هزاره ها و اوزبیکها را بهعنوان تهدید امنیتی معرفی کرده و در این راستا، بیشترین فشار را بر حوزههای مقاومت تاجیکان در پنجشیر و اندراب وارد ساختهاند. آنان زبان فارسی را نیز تهدید فرهنگی میدانند و با تمام قوت در صدد حذف آن از مناسبات رسمی افغانستان هستند. طالبان با ایدئولوژی اسلام سیاسی تندرو در صدد ایجاد قدرت محوری در محور شعار تاریخی اسلامیت- افغانیت هستند. برای رسیدن به این آرزو، آنان با کمک کرزی، غنی و عبدالله و حمایت همهجانبهی پاکستان و معاملهای تاریخی با امریکا، قدرت را در افغانستان به دست گرفتهاند و اکنون در صدد تحکیم این قدرت هستند. آنان برای تحکیم قدرت خود، بازیهای چندوجهیای را در پیش گرفتهاند، تعامل و دوستی با ایران، تعامل کمرنگ با هند، توجه ویژه به رابطه با چین و سعی در متقاعدکردن روسیه و همکاری امنیتی با امریکا در حوزههای گوناگون، تاکتیکهای سیاست خارجی طالبان را تشکیل میدهد. ازبکستان برای طالبان به دلیل حمایت پاکستان و ترکیه و مهار اوزبیکها و تاجیکها در داخل و همچنان منافع اقتصادی از منظر همکاری دوجانبه و چندجانبه حایز اهمیت است. اگر راهآهن ازبکستان، افغانستان و پاکستان اجرایی شود، طالبان به موفقیتی بزرگ در عرصهی تعاملات منطقهای نایل خواهند شد.
بازی در باتلاق افغانستان
افغانستان با امتیازات ویژهای که برای ازبکستان دارد، باتلاق خطرناکی برای این کشور یا هر کشور دیگری نیز تلقی میشود. احتمالاً سیاستمداران ازبکستانی به خوبی میدانند که این بازی الزاماَ بازی برد-برد نیست. وضعیت خاص ژئوپولتیکی ازبکستان و احتمالاً تضمینهای ترکیه و پاکستان باعث شده که ازبکستان قدم در میدان مین افغانستان بگذارد. گسستن از سیاست قدیمی همکاری با روسیه و بازی در زمین جدید، برای روسیه قابل تحمل نخواهد بود و مشخص نیست که در آینده رابطهی ازبکستان و روسیه چه مسیری را طی خواهد کرد.
ازبکستان در میدان افغانستان با سه خطر بالقوه مواجه است. نخست؛ حضور نیروهای حرکت اسلامی ازبکستان و داعش در افغانستان است که احتمال میرود بتوانند در مرزهای ازبکستان نفوذ کرده و امنیت این کشور را به خطر اندازند. دوم؛ پروژهی قوشتپه است که با وجود نگرانیهای ازبکستان، اهداف مبهمی پشت آن نهفته است. یکی از خطرات عمده این است که تصور میشود، پروژهی کانال قوشتپه، جنگ تریاک جدیدی را در آینده در آسیای میانه، مرزهای چین و روسیه در پی خواهد داشت. سوم؛ رویارویی احتمالی در جنگهای آینده منطقه که حامیان و مخالفان طالبان را رودررو قرار خواهد داد.
بهنظر نمیرسد که ازبکستان با وضعیت شکنندهی داخلی، بتواند بازیهای بزرگ منطقهای و جهانی در باتلاق افغانستان را مدیریت کند. از سوی دیگر، ازبکستان با حمایت رژیم ضدبشری طالبان، بهعنوان همسایهای مداخلهگر و منفور چون پاکستان مبدل خواهد شد و بهسختی خواهد توانست، پیامدهای سیاستهای همآغوشی با تروریسم را مدیریت کند. منطقه آبستن حوادث ناگواری است و ازبکستان خواسته یا ناخواسته وارد بازیای خواهد شد که عواقب آن را هیچکسی بهدرستی نمیتواند پیش بینی کند.