آیا روحانیت افغانستان به میدان می آید؟

تحلیل روز

داوود عرفان

شیخ و شاه دو مفهوم اساسی سیاسی در تاریخ و فرهنگ ماست. این‌دو گاهی در کنار هم و گاهی در مقابل هم قرار گرفته‌اند. نخستین سازمان‌های حکومتی در سرزمین ما با همراهی موبدان و شاهان شکل گرفت و پس از روی کار آمدن اسلام، مفتی و قاضی در کنار شاه به اداره‌ی دولت و رعیت پرداختند و بعدها پای عارفان به دربار کشیده شد و بعد از حمله‌ی مغول تا پایان دوره‌ی تیموریان و صفویان، آنان سیاست عرفانی در پیش گرفتند و شاه را سایه‌ی خدا گفته و در کنار حاکمیت، بخشی از واقعیت سیاسی- اجتماعی تاریخ ما باقی ماندند.

پس از کنگره‌ی وستفالیا و ایجاد دولت‌های ملی در جهان، سرزمین‌های اسلامی هم تجربه‌ی مشابهی را پیمودند و بعدها جنگ سرد و نبرد ایدئولوژی‌ها باعث شد که تفکر اسلام سیاسی از سیدجمال‌الدین و بعدها سید قطب به سراسر کشورهای مسلمان انتشار یابد. افغانستان که در گذرگاه مناطق مهمی از جهان قرار دارد، با اعلام استقلال، نخستین حرکت‌های مستقل روحانیت را علیه مظاهر توسعه با قیام ملای لنگ و سپس حبیب‌الله کلکانی و هواخواهان او تجربه کرد. با تجاوز ارتش سرخ و ایجاد مدارس اسلامی گوناگون در پاکستان، فرصت مهمی در اختیار روحانیت قرار گرفت تا در عرصه‌های سیاسی و نظامی افغانستان ابراز وجود کند. روحانیت شیعی نیز با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، به اعتماد به نفس بالایی رسید و در جامعه‌ی تشیع افغانستان سکان امور اجتماعی و سیاسی را به دست گرفت.

ورود طالبان در جنگ‌های داخلی دهه‌ی هفتاد شمسی، نخستین تبلور حضور روحانیت در سیاست افغانستان بود. دهها هزار نفر از مدارس پاکستان در صف‌های نبرد با دولت مجاهدین قرار گرفتند و نهایتاً توانستند که کابل را تصرف نمایند. طالبان به نمایندگی از روحانیت سنی افغانستان و با معاهده‌ی صلح دوحه با امریکایی‌ها به توافقی سری دست یافتند و قدرت را در دست گرفتند.

حضور دوباره‌ی طالبان در اریکه‌ی قدرت، با حمایت تمام‌عیار روحانیت افغانستان انجام پذیرفت. این حمایت حتی از جانب روحانیت شیعه نیز به صورت علنی ابراز شد. در دو سال گذشته، امارت طالبان، سعی داشته که برای مشروعیت‌بخشی تمام اعمال خویش، حمایت روحانیون را با خود داشته باشد و ظاهراً طیف‌های روحانی سنی و شیعه از حاکمیت و سیاست‌های طالبان حمایت کرده‌اند.

پس از گذشت بیش از دو سال از حاکمیت طالبان، نخستین اعتراض‌های روحانیون از سیاست های طالبان به سپهر عمومی راه پیدا می‌کند. شاید نخستین اعتراض علنی علیه سیاست‌های طالبان را فرزند مولانا مولوی‌زاده یکی از علمای سرشناس هرات در حضور ملابرادر در هرات آغاز کرد و دیگر صدایی از او برنخاست. اما این روزها، صدای مولوی عبدالشکور از ولایت قندوز و سپس آیت‌الله واعظ زاده بهسودی و اخیراً سخنرانی مولوی فایز خطیب مسجد جامع تالقان، علناً سیاست‌های قومی و شکنجه و آزار و اذیت مردم توسط طالبان را به باد انتقاد گرفته است.

چنین رویکردی، نشان از حرکت جدیدی در بین روحانیت افغانستان دارد. جامعه‌ای که سال‌ها در برابر ظلم‌های آشکار و آن‌همه کشتار و قتل بی‌گناهان سکوت اختیار کرده بود، اکنون به سخن آمده است. مشخص نیست که آیا این اعتراض می‌تواند به صورت پیگیر و دوام‌دار ادامه یابد و به جنبشی درون نهاد روحانیت تبدیل گردد و یا نه، اما یک نکته روشن است که انتظار عموم مردم از روحانیت این است که به‌عنوان بخشی از جامعه‌ی مدنی سنتی افغانستان در کنار مردم قرار گیرند. رویکردی که از مولوی محمدآصف قندهاری به عنوان حامی مشروطیت، چهره‌ای ماندگار در سیاست افغانستان ساخته است. روحانیت افغانستان در کنار سایر قشرهای اجتماعی، رسالت تاریخی در مبارزه با استبداد، تبعیض و انحصارطلبی دارد. زیرا، نقش روحانیت افغانستان در مبارزه با آپارتاید طالبانی، می‌تواند مشروعیت طالبان را خدشه‌دار کرده و برای روحانیت افغانستان، محبوبیت و جایگاه ویژه‌ای در کشور ببخشد. در غیر آن‌صورت، ادامه‌ی این وضعیت می‌تواند به آخرین اعتبار روحانیت در بین توده‌های مردم، آسیب غیرقابل جبرانی وارد نماید.

آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=434

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *