گفت‌وگو با سیامک هروی

سیامک هروی

گفت‌وگوکننده: داوود عرفان

«احمدضيا سیامك هروی» در نوزدهم ثور سال ۱۳۴۶ش در روستای خواجه سرمق، شهرستان انجيل ولایت هرات زاده شد. او ابتداییه را در مکتب دوست‌محمدخان ولایت هرات خواند و در سال ۱۳۵۹ش جهت ادامه‌ی تحصیلات به کابل آمد و لیسه‌ی حبیبیه را به اتمام رساند.

«سیامک هروی» در سال ۱۳۶۲ش شامل دانشکده‌ی زبان و ادبیات دانشگاه کابل گردید و بعد از یک سمستر تحصیل در آن دانشکده، با دریافت بورسیه تحصیلی به روسیه رفت و از سال ۱۹۸۴م الی ۱۹۹۰م در انستیتوت پیداگوژی “استاوراپل” کشور روسیه درس خواند و با اخذ ماستری در رشته زبان و ادبیات روسی در سال ۱۹۹۱م به وطن برگشت.

او دوره‌ی مأموریت خویش را به‌حیث خبرنگار در سال ۱۳۷۳ش از آژانس اطلاعاتی باختر آغاز کرد و بعد در پست‌هایی چون مسؤول بخش خبر و مدیر شعبه‌ی عکاسی آژانس باختر، رییس و مدیر مسؤول روزنامه‌ی انیس، مسؤول بخش برنامه و استراتژی دفتر مطبوعاتی ریاست‌جمهوری، مسؤول شعبه‌ی تولید دفتر سخن‌گوی و ریاست مطبوعات ریاست جمهوری کار کرد و در سال ۱۳۸۳ش به‌حیث معاون سخنگوی رییس‌جمهور حامدکرزی مقرر شد. او بعد از ده سال کار در پست معاونیت سخن‌گوی ریاست‌جمهوری، به تاریخ یازدهم جدی سال ۱۳۹۲ش به  وزارت خارجه تبدیل و به‌حیث معاون سخنگوی آن وزارت تعیین شد و بعد در اول سرطان ۱۳۹۲به‌حیث مستشار در سفارت افغانستان در لندن تقرر یافت. سیامک هروی با روی‌کار آمدن اشرف‌غنی از وظیفه‌اش استعفا داد.

سیامک هروی نقاشی نیز بلد است و علاوه بر مقالات و نوشته‌های زیادی در مطبوعات، تا کنون سیزده عنوان کتاب نوشته، که بیشتر آن‌ها رمان‌اند. سوژه‌ی اصلی تمام رمان‌های سیامک هروی را “جنگ، درد و زندگی در افغانستان” احتوا می‌کند.

آثار منتشرشده:

“مرغ تخم طلایی” مجموعه‌قصه‌‌های عامیانه، “مرده‌های عصبانی”، مجموعه‌طنز “اشک‌های تورنتو در پای درخت انار”، رمان “گرگ‌های دوندر”، رمان “سرزمین جمیله”، رمان “تالان”، رمان “گرداب سیاه”، رمان “برگشت هابیل”، رمان “بوی بهی”، مجموعه‌داستان‌های کوتاه، “دختران تالی”، رمان “خدایان منسوخ”، رمان “در رکاب عشق”، و “چهار فصل سقوط”.

گزاره: سیامک هروی، چهره‌ی شناخته‌شده‌ای بین اهالی ادبیات، رسانه و حتی سیاست افغانستان است. خودتان چه چیزی را به این شناخت عمومی اضافه می‌کنید؟

سیامک‌ هروی: من رفیق و دوست خوبی هم هستم و عاشق هنر نقاشی‌ام. من با تمام افتخاراتی که داشتم و دارم، به تمام معنی خاک‌سارم و هیچ‌وقتی حس برتری از دیگران در نهاد من رخنه نکرده است.

 گزاره: این تواضع و خاکساری از کجا می‌آید، خانواده، باور و ایدئولوژی، رسانه یا هنر؟ منظورم کدام‌یک حس تواضع را در شما ایجاد کرده است؟

سیامک هروی: من فکر می‌کنم، تواضع قدری کسبی است. قدری ارثی و تا اندازه‌ای هم فطری. من به این باورم که ماحول، فضای خانواده، کتاب‌خوانی، نویسندگی و بیشتر دانستن به تواضع کمک می‌کند.

گزاره: کار در سه حوزه‌ی نویسندگی، رسانه و سیاست؛ تناقض احساسی در شما ایجاد نکرده است؟ چگونه خودتان را با این سه حوزه‌ی متفاوت وفق داده‌اید؟

سیامک هروی: برعکس؛ این عرصه‌ها به من کمک کرده است تا بهتر و عمیق‌تر بنویسم. نویسنده وقتی می‌تواند بهتر بنویسد که در عمق مسایل، چه سیاست و چه رسانه باشد. من ده‌سال در دفتر مطبوعاتی ریاست جمهوری کار کردم و با چشم سر دیدم که جهان سیاست چقدر از جهان واقعی دور است. من وقتی در ارگ هم کار می‌کردم از مردم نبریده بودم و با سفرهایی که به اطراف داشتم، حس می‌کردم ارگ، جهان جدابافته‌ای از مردم‌ ما است و از همین خاطر، من از بیست‌سال جمهوریت، ده رمان دارم که همه به زندگی مردم و آن‌چه در زیر جلد جنگ بر آن‌ها رفته، روایت و حکایت شده.

گزاره: ولی در همان‌زمان هم انتقادی که بر شما وارد می‌شد، این بود که به‌عنوان یک ‌نویسنده‌ی مردمی، نباید در کنار حاکمیتی می‌بودید که هزار و یک انتقاد بر آن وارد بود. خودتان واقعاً از این‌که وارد حکومت شده بودید، پشیمان نیستید؟

سیامک هروی: رفتن من در ارگ، کاملاً از روی یک تصادف بود. من نه رهبر تنظیمی را می‌شناختم و نه شناختی با سیاست‌مداران داشتم. من در زمان اداره‌ی موقت، در آژانس اطلاعاتی باختر ژورنالیست بودم و از آن‌جایی‌که سخت کار می‌کردم و دوست داشتم از حال و هوای تازه‌ی افغانستان بعد از طالبان،گزارش بدهم و بنویسم؛ مورد توجه رهبری وزارت قرار گرفتم و به‌عنوان مدیر مسؤول (روزنامه‌ی ملی انیس) مقرر شدم. در آن‌زمان، این روزنامه هفته‌ای دوبار نشر می‌شد و من با تلاش فراوان توانستم آن‌را سرپا نگه‌دارم و هرروز چاپ کنم. حتی پنجشنبه‌ها، روزنامه در شانزده صفحه چاپ می‌شد و این برای یک روزنامه‌ی دولتی بی‌سابقه بود. قلم تندی هم داشتم و بیشتر روحیه‌ی انیس با آن‌که دولتی بود، شده بود ضد دولتی و با گزارش‌هایش خیلی‌ها را تکان داده بود. اما دیری نپایید که مرا آمدند و در روزنامه زدند و من استعفا دادم. مدتی که از این قضیه گذشت، روزنامه واپس سیر نزولی پیدا کرد و آن‌گاه بود که روزی حامد کرزی؛ از جاوید لودین سخن‌گوی وقت خود، پرسیده بود که علت چیست و او ماجرا را برایش گفته بود. مرا روزی به ارگ دعوت کردند و از من خواستند که واپس به روزنامه بروم، اما من قبول نکردم. آن‌گاه گفتند پس بیا به دفتر مطبوعاتی ارگ کار کن. این بود تمام ماجرای رفتنم به ارگ. البته من به عنوان معاون دفتر مطبوعاتی فقط کار اطلاع‌رسانی ‌کردم و شامل هیچ جریانی نشدم. من از آن‌چه دیدم و کشیدم فقط نشستم و نوشتم و این فرصت خوبی بود که از دریچه‌ی ارگ به زندگی مردم نگاه کنم و آن‌چه می‌کشند داستان بنویسم. حالا برخلاف خیلی‌ها که از پست‌ها و مقام دولتی زر و سیم اندوختند، من فقط چندتا کتاب دارم که سرمایه‌‌ی زندگی‌ام هستند و خیلی هم وجدان راحتی دارم.

گزاره: بیاییم سر اصل مطلب؛ چگونه شد که به رمان‌نوشتن روی آوردید؟

سیامک‌ هروی: من وقتی مدیرمسؤول انیس بودم، خواستم ببینم کشور ما در داستان‌نویسی چه جای‌گاهی دارد. از این‌رو، شروع به تحقیق کردم که متأسفانه تحقیق من؛ جز تأثر چیزی در بر نداشت. من با این تحقیق دریافتم که سبد داستان‌نویسی پری نداریم. رمان‌های اندکی داشتیم و این رمان‌ها هم تصویری از وضعیت فعلی ما ارایه نمی‌کردند و همه به دلیل نشکستن دل دولت‌مردان با وسواس و خودسانسوری نوشته شده بودند و حال و فضایی را که در زمان‌ها و برهه‌های مختلف بر کشور حاکم بوده، منتقل نمی‌کردند. خیلی دوست داشتم نویسندگانی بیایند و با نوشتن داستان‌ و رمان‌ زندگی مردم را در سایه‌ی جان‌گرفتن دوباره‌ی طالبان و کارنامه‌ی نیروهای خارجی و زورمندان محلی، به تصویر بکشند. با همین اندیشه به محافل ادبی و هنری می‌رفتم و با دیدن نویسندگان، آن‌ها را تشویق به نوشتن داستان و رمان از وضعیت و زندگی مردم در فصل تازه‌ای از یک جنگ کهنه و فرسایشی می‌کردم، جنگی که داشت دوباره چنگ و دندان می‌نمایاند و امید ثبات و بازسازی افغانستان را  به یغما می‌برد و در دل مردم یأس و اندوه می‌کاشت. همه سر تکان می‌دادند و می‌گفتند که درست می‌گویی باید قلم برداشت و نوشت.

دو سال گذشت، و وقتی دیدم هیچ‌کس چیزی ننوشت و داستانی چاپ نشد، خودم قلم برداشتم و نوشتم. خواستم آن بغض روزگار جنگ‌های تنظیمی را بشکنم. خواستم از حال و گذشته‌ی خود و کشور خود بنویسم. خواستم از روزگاری که خودم دیده بودم و با گوشت و پوست لمس کرده بودم، بنویسم. خواستم آن‌چه را سال‌ها در مخیله‌ام تلنبار شده است، بر روی کاغذ بریزم. ریختم و نخستین کارم “اشک‌های تورنتو در پای درخت انار” نام گرفت.

من با نوشتن اولین رمان؛ متوجه شدم ذهن قصه‌سازی دارم و هیچ‌وقتی بی‌سوژه نبوده‌ام. حس کردم کافی است که با مردم، محیط و نوع دغدغه و رنج‌های آن‌ها آشنا باشی، هر حادثه و خبری را می‌توانی شاخ و برگ بدهی و از آن داستان ماندگاری بسازی.

راستش، بعد از نوشتن سه رمان؛ نویسندگی در خونم جاری شد. حالا نوشتن برای من عشق و لذت است. وقتی اندیشه و فکر خود را بدون کم‌وکاست می‌توانی بر روی کاغذ بریزی حس خوبی پیدا می‌کنی. بی‌جا نگفته‌اند که هروقت نوشته‌ات به دل خودت چنگ زد به دل دیگران نیز چنگ می‌زند. این خیلی مهم است. حالا تا داستانی بر دل خودم چنگ نزند، هرگز چاپش نمی‌کنم. من طبعیت‌گرا و واقع‌گرا هستم. ویژگی منحصربه‌فرد رمان‌هایم ارایه‌ی تصویر واقعی از جغرافیا و شخصیت‌هاست. ذهن من؛ هم‌چون دوربین عکاسی عمل می‌کند. من کوه‌ها، دره‌ها، رودخانه‌ها، دشت‌ها و روستاها را با جزئیات به خاطر می‌سپارم و همان‌گونه که هستند در رمان‌هایم به تصویر می‌کشم. خواننده با خوانش توصیف‌ها و تصویرهای واقعی از مناطق، حس هم‌زادپنداری پیدا می‌کند و برایش روایت زود دل‌نشین می‌شود. به همین‌گونه یک رمان‌نویس برای خلق کاراکترها و شخصیت‌ها باید مردم خود را هم خوب بشناسد و روان‌شناس هم باشد. در غیر آن از پس عناصر مهم شخصیت‌سازی  و شخصیت‌پردازی در رمان موفق بدر نمی‌آید. من حتی با مواجهه با اشخاص، به ویژگی‌های شخصیتی آن‌ها می‌اندیشم و به شاخصه‌ها و نمودهای کاراکتری آن‌ها توجه می‌کنم. اکثریت رمان‌های من رئالیستیک‌اند. من فقط در دو رمانم “گرداب سیاه” و “خدایان منسوخ” از سورئالیزم و رئالیزم‌جادویی بهره جسته‌ام و آن‌هم برای پرت‌کردن شخصیت‌ها به گذشته و ترسیم حالات پرتوهمی بوده است که درونمایه‌ی داستان می‌طلبیده است.

 نوشتن از نظر من خیلی هم کار آسانی نیست. هر وقت ما بتوانیم آن‌چه می‌اندیشیم را بدون کم‌وکاست بر روی کاغذ بریزیم تازه یک رکن از نوشتن ادا شده است. داستان به چیزهای دیگری هم نیاز دارد، طرح یا پی‌رنگ، محیط، شخصیت‌پردازی، سبک، درون‌مایه و… تازه این‌ها را که بفهمی باز هم اگر سوژه و ایده درستی نداشته باشی، داستان خوبی نخواهی نوشت.

هرکس درس خوانده باشد و سوادی داشته باشد می‌تواند بنویسد. همه می‌توانند یکی دوتا کتاب بنویسند. چنان‌چه خیلی‌ها هم نشستند و زندگی‌نامه و خاطرات خود را نوشتند و کتاب‌های‌شان پر سروصدا شده و فروش خوبی هم رفته است. چون خاطرات و زندگی خودشان در ذهن‌شان پی‌رنگ دارد و به‌نحوی اتفاق‌هایی‌ست که جلو چشم‌شان افتاده و با پوست و گوشت آن‌ها را تجربه و زندگی کرده اند، نوشتن برای‌شان دشواری ندارد. درست زمانی دشواری کار پدید می‌آید که بنشینی و قصه ابداع کنی، بنشینی خلق کنی و آن‌چه اتفاق نیفتاده و تصوری درباره‌ی آن نداری بر مبنای “تئوری توطئه” پی‌رنگ بدهی و داستان بسازی. آن‌وقت است که نویسنده‌بودن خودش را می‌نمایاند. خیلی‌ها خوب نوشتند؛ اما کم نوشتند. کارشان در حد یکی دو کتاب به دلیل نداشتن ذهن قصه‌ساز‌ و تخیلی، گیر کرده است.

می‌خواهم بگویم که نوشتن ریاضت نیاز دارد. وقتی می‌نویسی باید نخست خودت از نوشته‌ات راضی باشی و از خواندنش لذت ببری… به چه‌چه و آفرین‌گفتن یکی دو نفر نویسندگی محک نمی‌خورد. باید نقد شوی تا عیب کارت به‌دست بیاید. هیچ اثر هنری از نقد مبرا نیست، چون به پیمانه‌ی مخلوق روی زمین، نظر و سلیقه وجود دارد.

 گزاره: و چرا داستان‌های‌تان بیشتر به فضاهای روستایی و زنان تمرکز دارد؟ چه دلایلی برای این انتخاب‌ها وجود دارد؟

سیامک‌ هروی: یک بخش این موضوع، برمی‌گردد به طبیعت‌گرایی من. من در اصل عاشق طبیعتم و خوش‌ترین لحظاتی که در عمر داشتم پرسه‌زدن در کوه و دشت و روستاهای دور افتاده بوده است. من به این باورم که برای مردم دوردست کشور؛ کسی باید فریاد شود. مردم اطراف ما مردم ساده و خوش‌قلبی‌اند، که می‌توان در آن‌ها بیشتر انسانیت و هم‌نوع دوستی را دید. شما اگر به بادغیس، غور، هرات و فراه بروید، اگر هیچ‌کسی را هم نشناسید به روی بیابان نمی‌مانید. همه با دست و دل باز شما را به خانه‌های خود می‌برند و از شما با چیزی که در توشه و توان دارند، پذیرایی می‌کنند. اما همین مردم بیشتر از همه از جنگ و زورگیری‌ها در طول تاریخ رنج بردند و آسیب دیدند. من چون خود اطرافی هستم و عاشق طبیعت؛ دوست دارم راوی همین جغرافیا باشم.

گزاره: من شنیدم که شما برای فضاسازی‌های واقعی‌تر، به مناطق خاصی هم سفر کرده‌اید، گویا دختران تالی و تالان و حتی در رکاب عشق حاصل چنین سفرهایی بوده است. چقدر حضور نویسنده در فضاهای واقعی به طرح یک رمان خوب کمک می‌کند و آیا فضاهای چنین داستان‌هایی کاملاً برگرفته از جغرافیاست، یا شما از فضاهای جغرافیایی فقط برای تصویرسازی الهام می‌گیرید؟

سیامک‌ هروی: راستش فضاسازی و تصویرپردازی در رمان اهمیت خیلی بالایی دارد. یک رمان‌نویس ضمن این‌که این‌که یک روان‌شناس خوب باید باشد، باید با جغرافیا نیز آشنایی کامل داشته باشد. کتاب “گرگ‌های دوندر” محصول کوه‌رفتن‌ها و نشست و برخاست با مردم و یک گروه از راهزنان در دور نخست طالبان بود. بعد من برای نوشتن رمان “سرزمین جمیله” مجبور به سفر به غور شدم. بعد هم برای رمان دختران تالی مجبور شدم به بادغیس و به دره جوند سفر کنم. برای نوشتن در رکاب عشق از سفری که سال‌ها پیش به بامیان داشتم بهره جستم و برای نوشتن رمان خدایان منسوخ هم از همین تجربه سفرهای خود به فراه، کاپیسا، پروان و هلمند استفاده کردم. نشستن در کنج اتاق نمی‌تواند تصویر درستی از بیرون ارایه کند. در اتاق نشستن فقط می‌تواند نوشتن بر پایه‌ی حدس و گمان باشد. از همین‌رو خیلی از داستان‌نویس‌ها تا حال نتوانسته‌اند به پایه‌ی محمود دولت‌آبادی در تصویرپردازی و ترسیم زندگی بومی برسند.

گزاره: کمی از دختران تالی  بگویید، چه چیزی باعث شده که این رمان در ردیف بیست رمان برتر سال قرار بگیرد؟

سیامک‌ هروی: تقریباً سه‌سال پیش، یعنی قبل از آمدن طالبان؛ روزی ایمیلی دریافت کردم که در آن از من پرسیده شده بود که آیا دوست دارم کتاب دختران تالی به انگلیسی ترجمه و منتشر شود. راستش، من که خودم سخت علاقمند این کار بودم، فوری دست به کار شدم و پرسیدم که آن‌ها کی هستند و چگونه از این کتاب آگاهی یافته‌اند. سریع پاسخ آمد، ژورنالیستی که به افغانستان سفر داشته از آن تعریف کرده و حتی کتاب را با خود آورده و با نوشتن معرفی کوتاهی توصیه کرده آن‌را چاپ و منتشر کنند. آهسته‌آهسته چندین ایمیل میان من و آن‌ها رد و بدل شد تا بالاخره کار به قرارداد کشید. بعد از قرارداد، دوسال را هم ترجمه‌ی کتاب در برگرفت و نهایتاً روزی از دبیر انتشارات پیامی دریافت کردم که مژده از آماده‌شدن کتاب می‌داد. او از کتاب خیلی تعریف کرده بود و نوشته بود یقین دارم که خیلی‌ها را این کتاب تکان خواهد داد و در این‌دم که زنان و دختران افغانستان روزگار دشواری دارند، تلنگری برای بیدارشدن وجدان‌ها خواهد بود. البته کار انتشارات بزرگ همیشه برنامه‌ریزی شده و حساب‌شده است. انتشارات قبل از چاپ، این کتاب را به نویسندگان زیادی هم فرستاده بود تا بخوانند و نظر دهند. حدوداً پانزده نویسنده‌ای که سال قبل یا کتاب‌شان جایزه گرفته و یا این‌که پرفروش بوده در مورد دختران تالی نوشته‌اند که نظریات‌شان در سایت‌های “بوک ریدز” و “کرکاس” منتشر شده، البته انتشارات کتاب “دختران تالی” را به هزاران دانشگاه و کتابخانه‌های عامه امریکا و اروپا هم توزیع کرده است. این کتاب، همین حالا در اکثریت کتابخانه‌ها وجود دارد و حتی من وقتی به کتابخانه‌ی محل خود مراجعه کردم، آن‌ها این کتاب را داشتند، که این خود نشان‌دهنده‌ی کار هوشمندانه یک انتشارات معتبر و مهم جهانی است.

 در مورد قرارگرفتن این کتاب در میان بیست‌ویک کتاب برگزیده‌ی سال 2024 مؤسسه‌ی کارنگی من خودم هم از اینترنت آگاهی یافتم. فکر می‌کنم این نهاد، خود به گزینش کتاب‌ها تصمیم می‌گیرد و اساس کارش مرور کتاب از سوی کارشناسانش است.

گزاره: آیا رمانی از رمان‌های شما، بر  اساس زندگی شخصیت‌های واقعی نوشته شده است؟ اگر جواب مثبت است؛ چگونه به از داستان واقعی این شخصیت‌ها آگاهی یافته‌اید؟

سیامک‌ هروی: در رمان گرگ‌های دوندر، شخصیت عبدالباقی، سبحان و نادر واقعی‌اند و روزگاری با آن‌ها در کوه‌های دوندر هرات آشنا شده بودم. در رمان سرزمین جمیله، شخصیت پرویز واقعی است. در رمان تالان، شخصیت ادهم و در رمان چهارفصل سقوط شخصیت “نبی” و “جک” (البته با تغییر نام) واقعی‌اند که در ارگ با آن‌ها آشنا شده بودم و از کارنامه‌ی‌شان آگاهی داشتم. همین‌طور؛ در رمان در رکاب عشق، شخصیت صابر حسینی واقعی است که از طریق رسانه‌ها درباره‌ی او دانستم و بعدها او را پیدا کردم و چند ساعت با او تلفنی گپ زدم و از او درباره اتفاقات زندگی‌اش پرس‌وجو کردم.

گزاره: وجود شخصیت‌های واقعی کار رمان‌نویس را ساده‌تر می‌سازد، یا مشکل‌تر؟

سیامک‌ هروی: نوشتن درباره‌ی شخصیت‌های واقعی هم سخت است و هم آسان. آسانی‌اش در این است که نویسنده می‌داند درباره چه و کی دارد می‌نویسد و چه را می خواهد روایت کند. سختی‌اش در این است که دستش گاهی بسته است و آن‌چه می‌تواند رمان را جذاب‌تر و پرکشش‌تر کند محدود می‌شود و دست بازی ندارد.

با این‌همه؛ اگر نویسنده بتواند داستان‌های واقعی و ماجرای زندگی شخصیت‌های واقعی را به رشته‌ی تحریر بیاورد و رمان و یا داستانش را خواندنی کند خود نشان‌دهنده‌ی این است که او تجربه‌ی زیادی دارد و از پس کارش بر می‌آید.

 گزاره: برخی از نویسندگان از تجربه‌های بن‌بست در داستان‌نویسی‌هایشان سخن گفته‌اند؛ آیا شما چنین تجربه‌ای داشته‌اید، اگر بله، چگونه این از این بن‌بست‌ها عبور کرده‌اید؟

سیامک‌ هروی: راستش رمز و راز داستان‌نویسی خوب در این است که ابتدا سوژه را در ذهن خلق کنی، انکشاف بدهی، شروع، اوج و پایان آن‌را بسنجی و بعد قلم به دست بگیری و شروع به نوشتن کنی. هیچ‌گاه ممکن نیست بدون برنامه بنشینی و بگویی که من می‌خواهم داستانی بنویسم. از همین‌روست که خیلی‌ها به بن‌بست می‌خورند و کارشان به‌جایی می‌رسد که دیگر ادامه‌ی داستان محال می‌شود. من شش ماه است که درباره‌ی سوژه‌ی یک داستان فکر می‌کنم و روزانه در هر موقعیتی که هستم اگر وقت فکرکردن داشته باشم، درباره‌‌اش فکر می‌کنم. گاهی یادداشت‌هایی برمی‌دارم و جنبه‌های مختلفی که می‌توانم به آن بپردازم، در ذهن سبک و سنگین می‌کنم. نمی‌دانم که چه‌وقت قلم برای نوشتنش برخواهم داشت، اما یقین دارم که روزی این کار را خواهم کرد و داستان جدیدی با شخصیت‌ها و جغرافیای جدیدی خواهم داشت.

گزاره: آقای هروی، آیا در نوشتن رمان‌هایتان درگیری احساسی هم داشته‌اید، خلق اندوه و رنج برای شخصیت‌هایی که می‌آفرینید، شما را آزار نمی‌دهد؟ یا کلا زندگی عادی شما را متاثر می‌سازد، یا نه؟

سیامک‌ هروی: البته در داستان‌نویسی اگر با قهرمان‌های خود رابطه‌ی عمیق احساسی و عاطفی پیدا نکنی، هرگز نخواهی توانست شخصیت‌های تأثیرگذار و واقعی را خلق کنی. من گاهی عاشق شخصیت‌هایی که خلق می‌کنم، می‌شوم. گاهی هم شده، به سرنوشت شخصیت‌های داستانی‌ام اشک ریختم و از برخی شخصیت‌های منفی هم تنفر داشتم.

 گزاره: از زندگی شخصی‌تان بگویید، چند فرزند دارید و چقدر شخصیت ادبی شما بر آن‌ها تأثیر گذاشته و کلاً یک نویسنده؛ در زندگی شخصی خود، با چه وضعیت‌هایی رو‌‌به‌رو است؟

سیامک‌ هروی: من چهار فرزند دارم. سه پسر و یک دختر. اولین خوانندگان داستان‌هایم همسر و دخترم هستند. آن‌ها همیشه پیش از چاپ داستان‌هایم را می‌خوانند و البته گاهی چیزهای جالبی هم متوجه می‌شوند. من البته آشپز خوبی هم هستم و خانواده ام دوست دارند گاهی برای‌شان آشپزی کنم. اما وقتی نوشتن کتابی را شروع می‌کنم، این آرزو محال می شود و ترجیح می‌دهم وقت بیشتری برای نوشتن داشته باشم. اما با این‌همه، تلاش می‌کنم همیشه برای خانواده هم وقت داشته باشم. حتی اگر نوشتنم به تأخیر بیفتد اولویت را به خانواده می دهم.

 گزاره: برخی در فضای مجازی نوشته‌اند که شما نقد را برنمی‌تابید و منتقدین خود را بلاک یا حذف می‌کنید، پاسخ شما چیست؟

سیامک هروی: عکس قضیه هست. من از برکت نقدها به این‌جا رسیده‌ام و همیشه از نقد استقبال کرده‌ام. در فیس‌بوک، اما قضیه فرق می‌کند. کسانی‌که حتی در زندگی‌شان رمان یا داستان نخوانده‌اند، می‌آیند و شروع به نوشتن چیزی می‌کنند، که از آن‌ آگاهی ندارند. من چند نفر را که فقط هدف‌شان توهین و تحقیر بوده، بلاک کردم و در آینده هم خواهم کرد.

 گزاره: برای نویسندگان جوان و کسانی که می‌خواهند نوشتن رمان را آغاز کنند؛ چه توصیه‌هایی دارید؟

سیامک هروی:  من هفته‌وار مصروف رهنمایی نوآموزان هم هستم. با آن‌که سخت مصروف هستم، اما برای آن‌هایی  که دوست دارند رهنمایی شوند و مبتدی هستند، وقت می‌گذارم و داستان‌های‌شان را اصلاح می‌کنم و یا آن‌ها را راهنمایی می‌کنم. اگر ببینم کسی استعدادی در این عرصه دارد، حتی برای او بیشتر وقت می‌گذارم و کاری می‌کنم که راهش را ادامه دهد و تشویق به نوشتن شود. من با داستان‌خوانی داستان‌نویس شدم، پس اگر کسی می‌خواهد داستان‌نویس شود باید نخست داستان‌خوان قهاری هم باشد. کسانی‌که برای یادگرفتن می‌خواهند بخوانند باید به ساختار، پردازش، درون‌مایه، سبک، شخصیت‌پردازی، تصویرسازی، درون‌گرایی و ادبیات خاصی که داستان‌نویسی از آن بهره جسته است توجه کنند.

آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=534

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *