بررسی پیشینه ی فرهنگ سیاسی مردم افغانستان با تأکید بر دوره ی خراسان
داوود عرفان دانشآموختهی علوم سیاسی
خراسان نام بزرگی در تاریخ اسلام است. این نام با دورهی طلایی سدهی میانهی اسلام که معرف اوج دانشاندوزی است؛ گره خورده است. به جرأت میتوان ادعا کرد که بدون خراسان نمیتوان اندیشه و فرهنگ را در تاریخ اسلام به درستی تبیین کرد. در مورد جغرافیای تاریخی خراسان تاریخنگاران نظرات گوناگونی ارایه کردهاند. نام خراسان در زبان فارسی میانه (پهلوی) به معنای خاورزمین آمده است. فخرالدین اسعد گرگانی در 445 ه ق چنین سروده است:
زبان پهلوی هر کو شناسد خراسان آن بود که وی خور آید
خور آسان را بود معنی خورایان کجا از وی خور آید سوی ایران
در کتاب «البلدان» نوشتهی احمد بن ابی یعقوب، مربوط به سال 278 ه ق که از جمله سه کتاب کهن جغرافیایی قرن سوم هجری به شمار میرود؛ از تمامی مناطق شرقی به نام خراسان یاد شده است. این مناطق عبارتاند از: استان جبل (عراق عجم)، صیمره، حلوان، دینور، قزوین و زنجان، آذربایجان، همدان، نهاوند، کرج، قم و مضافات آن، اصفهان، ری، قومس، طبرستان، گرگان، طوس، نیشابور، مرو، بوشنج، بادغیس، سیستان، کرمان، طالقان، جوزجان، بلخ، مرورود، ختل، بخارا، صغد(سغد)، سمرقند، فرغانه، اشتاخنج (تاشکند)، چاچ (شاش)(بلنیتسکی، 1371: 23).
در مسالک و ممالک اصطخری که مربوط به سال 340 ه ق است، موقعیت منطقهی خراسان چنین آمده است: «خراسان مشتمل است بر کوره، و این نام اقلیم است و آنچه محیط است به خراسان و خراسان شرقی نواحی سیستان و دیار هندوستان باشد، به حکم آن کی ماغور و دیار خلج و حدود کابل همه از شمار هندوستان بیرون نهادیم و غربی خراسان بیابان غزنی و نواحی گرگان نهادهایم و شمال خراسان ماوراءالنهر و بهری از بلاد ترکستان و ختل و جنوب خراسان بیابان پارس و قومس»)(بلنیتسکی، 1371: 25).
قدیمیترین کاربرد خراسان، فراتر از زمان اشکانیان نمیرود، اما در زمان ساسانیان آن را سرزمین مشرق میخواندند که به چهار بخش مرو، نیشابور، هرات و بلخ تقسیم میشد که گویا بلخ شامل ماوراءالنهر و باختر بود(نعیمی، 1398: 133).
هرتسفلد، ایرانشناس آلمانی (1879-1947 م) با بررسی مدارک دوران ساسانیان، حدود خراسان را اینگونه مشخص ساخته است:«دروازههای کاسپین نزدیک ری (تهران)، کوه های البرز، گوشهی جنوبشرقی بحر خزر، درهی اترک، خطی مطابق راهآهن ماوراء خزر تا لطفآباد، خطی که از صحرای تجند و مرو گذشته و در زیر کرکی به جیحون میرسد. موافق مسکوکات سکایی- ساسانی که بهدست آمده است؛ این خط سرحدی از قلل سلسلهجبال حصار گذشته به پامیر میرسیده و از آنجا به سمت جنوب مایل گشته و در امتداد قطعهی جیحون که بدخشان را در میان گرفته، سیر کرده به قلهی هندوکش میرسیده است. از آن نقطه، خط سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسلهی هندوکش و ملحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیهی جنوب، ترشیز و خواف و قهستان (کوهستان) را قطع کرده، باز به دروازههای کاسپین میپیوسته است»(نعیمی، 1398: 134).
گای لسترنج حدود خارجی خراسان دورهی اسلامی را در آسیای میانه، بیابان چین و پامیر، و از سمت هند جبال هندوکش میداند و معتقد است که بعدها این حدود کوچکتر هم شد، تا آنجا که میتوان گفت که خراسان یکی از ایالات خلافت اسلامی بود که از سمت شمال خاوری از رود جیحون به آنطرف را شامل نمیشد، ولی همچنان تمام ارتفاعات ماورای هرات را که اکنون قسمت شمال باختری افغانستان است را در برداشت. معالوصف، بلادی که در منطقهی علیای رود جیحون، یعنی ناحیهی پامیر واقع بودند، در نزد اعراب سدههای میانه جزء خراسان یعنی داخل در حدود آن ایالت محسوب میشدند(لسترنج، 1383: 408).
بههرصورت، خراسان بهصورت عموم با چهار ربع هرات، مرو، نیشابور و بلخ شناخته میشود. چنانکه انوری سروده است:
چار شهر است خراسان را بر چار طرف
که وسطشان به مسافت کم صد در صد نیست(فرهنگ، 1385: 48).
حدود جغرافیایی خراسان را به هر نحوی که بسنجیم، افغانستان امروزی درون آن جای میگیرد. بنابراین، تاریخ خراسان به نحوی تاریخ افغانستان، ایران و کشورهای آسیای میانه را شامل میشود.
ظهور اسلام
سربازان سپاه اسلام در زمان خلفای راشدین و از سال 632 تا 661 در مدت سی سال، موفق شدند که سه امپراتوری بزرگ آنزمان، یعنی ایران، روم و مصر را فتح نمایند. فتح سرزمینهای جدید، به معنی برچیدهشدن بساط ادیان قدیمی و جایگزینی آن با اسلام در این سرزمینها بود. در جغرافیای ایران باستانی که بعد از اسلام خراسان خوانده شد، دین اسلام به مرکز ثقل فرهنگ سیاسی جدید تبدیل شد. خراسانیان با دو بازوی شمشیر و قلم پس از دوران خلفای راشدین، حضور چشمگیری در دین، سیاست و فرهنگ جهان اسلام داشتند. از این دوره به بعد رفتار سیاسی خراسانیان، با سه رفتار ستیزهگرایانه، رفتار تبعی و بیطرفانه سنجش میشود(فلاح زاده، 1397) قیامهای متعدد خراسان و حکومتهای نیمهخودمختار، این سه نوع کنش را رقم زده بود. در کنار شورش و قیام، بازوی اندیشهی خراسانی با تولید علم در دورههای تاریخی، جایگاه علم مسلمانان را در جهان آنروز ارتقا بخشید. اوج حضور خراسانیها در سیاست و فرهنگ خلافت اسلامی، به بعد از قیام ابومسلم خراسانی و نقشآفرینی کسانی چون برمکیان برمیگردد. خراسانیان موفق شدند که مناسبات فرهنگی، سیاسی و حتی اجتماعی جهان اسلام را رنگ و بوی خراسانی دهند. فرهنگ سیاسی خلافت عباسی از منابع متعددی چون اسلام، فرهنگ یونانی، فرهنگ ایرانی (خراسانی) و فرهنگ هندی( مکی، 1398: 308-312) تغذیه میکرد، اما در این میان فرهنگ خراسانی اسکلت اصلی این فرهنگ سیاسی را تشکیل میداد. خراسانیان یا در کوفه و بغداد حامل علم و دانایی بودند و یا در خراسان، مراکز بزرگ علمی را بنیان نهادند. شاید حرف گزافی نباشد اگر ادعا کنیم که خراسانیها، سرشت حکومتداری در خلافت اسلامی را تغییر دادند. دوران خلافت امویها که با عصبیت عربی همراه بود، روزگار سختی را برای خراسانیان پدید آورده بود، قیام ابومسلم و حضور خراسانیها در بدنهی قدرت باعث شد که جایگاه خراسانیها در قدرت و سیاست عباسیان دچار دگردیسی عمیقی گردد. با کشتهشدن ابومسلم خراسانی، جنبش نظامی خراسان به خدمت عباسیان درآمدند و عباسیان توانستند بین اشرافیت ایرانی- خراسانی و اشرافیت عرب، تعادل ایجاد کنند. از همینرو، در صد سال نخست حکومت عباسیان، اکثر وزرای آنان ایرانی- خراسانی بودند که توانستند آیین فرمانروایی و نظام اداری ساسانیان را وارد حکومت عباسی نمایند(مفتخری، 1396: 115-116). تأثیر نظام سیاسی ایران باستان بهحدی بود که ساختار انتقال قدرت در جهان عرب را با ولایتعهدی که رسمی ایرانی بود، تغییر داد(فیرحی،1397 ). این دوران طلایی تاریخ اسلام، پیوند ناگسستنیای با نام خراسان و خراسانیان دارد که اثرات آنرا در سلسلههای بعدی خراسان به خوبی میتوان ردیابی کرد.
طاهریان
سلسلهی طاهریان مصداق بارز همبستگی شمشیر و قلم در تاریخ خراسان است. آنان خاندانی ادیب و دانشمند بودند و با رزمندگی بیامان توانستند، نخستین حکومت مستقل در خراسان را بنیان بگذارند. در سال 207 هجری، طاهر ذوالیمنین در نیشابور نام خلیفه را در خطبه نیاورد و بهاینوسیله اعلام استقلال نمود(منوچهری 2، 1395: 19-20).
طاهریان را نخستین پیروزی هستهی پایداری فرهنگ خراسان میدانند(طباطبایی، 1395: 43) و آنان را دارای شیوهی خاص حکومتداری ایرانی- خراسانی میدانند که برای نخستینبار با تلفیق حکومتداری خراسانی با آموزههای اسلامی، شیوهی نوین حکومت داری در خراسان را رواج دادند. سلاطین دورهی طاهری اندیشمندان زمان خود بودند و به تعبیری نخستین اندرزنامهنویس سیاسی خراسان طاهر بود و منصور بن طلحه کتابهای فلسفی نوشته بود. فرهنگ سیاسی طاهریان را فرزانگی- فرمانروایی خوانده اند(طباطبایی، 1396: 122-123). فرهنگ سیاسی برآمده از دورهی طاهریان که با فرزانگی، ادب زبان پارسی و دلیری همراه بود، به مثابه دروازهی ورودی به فرهنگ سیاسی خراسانی بعد از اسلام عمل کرد. تقریباً تمامی سلسلههای اسلامی در خراسان از فرهنگ سیاسی طاهریان متأثر شدهاند.
صفاریان
صفاریان را به نوعی میتوان دنباله ی حرکتی دانست که طاهریان آغاز کرده بودند. با سقوط طاهریان در خراسان، یعقوب لیث صفاری در سیستان دومین حکومت مستقل را تشکیل داد و به زودی دامنهی حکومت او خراسان را هم در برگرفت. یعقوب پهلوانی عیار و بخشنده بود که توانست حکومتی مقتدر را در سیستان و خراسان ایجاد کند. مسعودی او را از بزرگترین شاهان جهان برشمرده است. یعقوب لیث صفاری به دودمان عجمی خود افتخار میکرد و در منظومهای که به المعتمد خلیفهی عباسی فرستاده بود به او اخطار داده بود که از سرزمی اش بیرون شود وگرنه با زور قلم و شمشیر او را از این سرزمین بیرون خواهد کرد(حبیبی، 1389: 178). صفاریان در حقیقت کسانی هستند که برای نخستینبار پس از دو قرن سکوت، زبان پارسی را در سیستان و خراسان رسمی ساختند. زمانی که او بر هرات دست یافت؛ شاعری به زبان عربی مدح او گفت و او جملهی تاریخی «چیزی که اندر نیابم چرا باید گفت؟»(کلیفورد باسورث، 1388: 252) را بر زبان آورد و از آن پس بود که شعر زبان فارسی راه دربار گرفت و حیاتی دوباره یافت.
فرهنگ سیاسی زمان صفاریان با مجادلهی با خوارج با روح آریاییگری یعقوب و زبان فارسی و گریز از استیلای فرهنگی عرب، در صدد ایجاد مناسبات جدیدی بود. یعقوب با حمایت از شعر فارسی، دربار خود را محل زایش فرهنگ سیاسی جدیدی کرد که تا کنون در روح و روان منطقهی ما جاری است.
سامانیان
پس از صفاریان، سامانیان یکی از فرهنگیترین دولتهای تاریخ منطقه را در بلخ بنیان گذاردند. سامانیان از سال 892 تا 999 میلادی بر مناطق وسیعی از آسیای میانه، افغانستان امروزی و بخشهایی از ایران امروزی حاکمیت داشتند. دربار سامانی به عنوان دربار حامی علم و هنر، فضلای بزرگی را در دامان خود پرورش داد. زبان فارسی در این دوره جایگاه ویژهای یافت. رودکی شاعر معروف آن دوران است و داستان بوی جوی مولیان او هنوز روایت بزرگ روح فرهنگی آن دوره در منطقه است. در این دوره دانشمندانی چون ابونصر فارابی و ابوعلی سینا، همداستان با شاعرانی چون دقیقی بلخی، شهید بلخی و … نقشآفرین عرصهی فرهنگ منطقهاند. حضور رابعهی بلخی بیانگر این مسأله است که زنان در آن دوره توانسته بودند که برای نخستینبار در مناسبات اجتماعی و فرهنگی قدعلم کنند. دورهی سامانیان دورهی تساهل فرهنگی است. دربار بخارا محل مناظرهی علمی آن عصر بود که در آن هیچ تعصبی راه نداشت. جنبش قرامطه (اسماعیلیه) که مبلغ منطق و فلسفه و تساوی حقوق افراد بود؛ در این زمان مجال فعالیت یافت تا جایی که امیر نصر بن احمد به آن گرایش پیدا کرده بود(غبار، 1394: 123).
اهمیت سامانیان در تاریخ منطقه به حدی است که پژوهشگران تاجیکستانی آن دوره را دورهی احیای تمدن فارس و تاجیکی عنوان میکنند. فرهنگ سیاسی دوران سامانی با آمیزش عرفان و تصوف با فلسفه، به روادای فرهنگی معروف است. در اینزمان سه مکتب مهم فلسفی همچون اصحاب هیولا(ابنراوندی، ایرانشهری و ابوبکر رازی)، اخوانالصفا (ابوسلیمان محمد معشر البستی معروف به المقدسی، ابوالحسن علیبنهارونالزنجانی، محمدالمهرجانی و زیدبنرفاعه) و مکتب مشاء با اندیشمندان بزرگی چون فارابی و ابوعلیسینا (آکادمی علوم تاجیکستان، 1377: 184-194) در کنار دو نوع تصوف سکرگرایانه پیروان ابوالحسن خرقانی و تصوف اعتدال متکی بر قرآن و سنت، فرهنگ سیاسیای را پدید آوردند که بر اسلام، عقیدهی شاه عادل، همراهی سیاست و اخلاق و حقوق بشر استوار بود(آکادمی علوم تاجیکستان، 1377: 197).
فرهنگ سیاسی زمان سامانیان که از معارف یونانی سیراب شده و با دانشمندان هندی تماس داشت، علاقهی زیادی به دانش تازه و فرهنگ انسانی داشت که عقل را بهترین ابزار گشودن قفل اسرار طبیعت می دانست(فردریک استار، 1398: 225). چنین فضایی باعث شده بود که مذاهب و اقوام گوناگون در کنار همدیگر در فضای مسالمتآمیز به دانشاندوزی بپردازند.
غزنویان
غزنویان پس از سامانیان به از سال 962 تا 1148 میلادی بر بخشهایی از افغانستان امروز، ایران کنونی، آسیای میانه و شبهقاره حکومت کردند. حکومت غزنویان با جنگ، معماری، هنرپروری و ادبیات گره خورده است. محمود بهعنوان مشهورترین پادشاه ایندوره، درباری هنرپرور ساخته بود. در دربار او شاعران و هنرمندان جایگاه برجستهای داشتند. فردوسی شاعر بزرگ زبان پارسی در این دوره میزیست و شاهنامه را برای تقدیم به دربار غزنویان سرود.
تاریخنگاران افغانستان نسبت به این دوره با دید قهرمانپروری تاریخ نگریستهاند و جهاد و هنرپروری را در کنار هم ستایش کردهاند. هرچند دورهی غزنویان در مناطق زیادی از جمله غزنی، رونق اقتصادی و فرهنگی بیپیشینهای رقم خورده بود، اما این دوره با نقدهای تاریخی فراوانی مواجه گردیده است.
برخلاف دورهی سامانیان، این دوره با سختگیری و قشریگری مذهبی همراه بوده است. در این دوره علوم عقلی، فلسفه و الاهیات متوقف گردید و تقلید و ظواهر بر تحقیق و آزادی فکر غلبه نمود، تقشر و تحجر در عرفان سرکش اسلام هم رخنه کرد، لهذا علوم نقلی مرجح و با سیاست دولتها همکار بود(غبار، 1394: 143).
برخی از تاریخنگاران، حتی دورهی محمود غزنوی را سرآغاز واپسگرایی در منطقهی ما میدانند. از این دیدگاه محمود غزنوی با سیاستهایی چون کتابسوزی، ستمکاری، استبداد و خودرأیی و مصادرهی اموال بزرگان و درباریان، پس از دوران طلایی سامانیان راه واپسگرایی را پیشروی گرفت(سلیم، 1383: 97-109). حتی برخی از نویسندگان نگاه سلطان محمود به فرهنگ را نگاهی ابزاری برای کسب شهرت میدانند. تا جاییکه توجه فراوان او به ابنسینا و بیرونی و دیگر دانشمندان گرگانج را برخاسته از غریزهی گردآوری او میدانند تا علاقهای جدی به علم. از این دیدگاه، سلطان محمود چون از بیرونی خواستار پیشگویی آینده به ویژه در مورد لشکرکشیهای خود شده بود و این پیشگوییها به نفع محمود درست درآمد، به دانشمندان توجه ویژهای داشت. از دیدگاه محمود علم چیزی شبیه تردستی بود(فردریک استار، 1398: 309). برخی دیگر هم توجه او را به دانش هنر، برخاسته از آگاهی او از جایگاه دانشمندان و شاعران برای تحکیم قدرت و افزایش محبوبیت شخصیاش میدانند(ریپکا، 1381: 250).
فرهنگ سیاسی دورهی غزنویان با سیاست مذهبی متحجرانهای آغاز شد که پایههای اساسی آن قرار ذیل بود:
- سرکوب جریانهای مذهبی قرمطیان، بدمذهبان و اسماعیلیان؛
- مطرحساختن خود به عنوان غازیان اسلام و جهاد با کفار در هند؛
- ایجاد مناسبات گرم و صمیمی با خلافت عباسی(یوسفی، 1387: 143).
این سیاست تمایل شدیدی به قدرت مطلقه و حمایت از دانشمندان داشت(باسورث، 1387: 47) و در عینحال، با تمسک به سنیگری افراطی فضای باز دوران سامانیان را به فضای خفقان مذهبی تبدیل کرد. در این دوره هرچند به ظاهر، غزنی به عنوان ابرپایتخت آنزمان مطرح بود و در آن شاعران و دانشمندان و هنرمندان زیادی سکنی گزیده بودند، اما همهی اینها برای ارضای خودکامگی شاهان غزنوی گرد آمده بودند تا حس خودکامگی او را از هرسویی ارضا کنند. او برای ارضای این حس کتابخانههای دیگران را غارت میکرد و جایی را که فکر میکرد، کتابهای نامتعارف وجود دارد، نابود میساخت. گنجینهی کتاب شهر ری از آنگونه است(فردریک استار، 1398: 308). در زمان غزنوی ها رواداری مذهبی کوچ کرده بود و به جای آن تعصب و غارت و جنگ حاکم شده بود.
سلجوقیان
پس از غزنویان از سال 1038 م تا سال 1153 میلادی، خراسان در سلطهی سلجوقیان درآمد. سلجوقیان بدوی، نسبت به سامانیان و غزنویان آشنایی کمتری با زندگی شهری و محیطهای مدنی و فرهنگی دو دورهی پیشتر از خود داشتند. آغاز حکومت سلجوقیان با رقابت دو نگرش قبیلهای سلجوقیان و نگرش ملکداری ایرانیان (مرسل پور، 1395: 87) همراه بود. امرای سلجوقی که افراد بیسوادی بودند، برای حکومتداری به وزرای ایرانی چون عمیدالملک کندری و خواجه نظامالملک طوسی متوسل شدند(غبار، 1394: 156-157). عصر سلجوقیها یکی از سازندهترین دورههای تاریخ خراسان است. از این دوره به عنوان دورهی تضارب آراء در شرق جهان اسلام یاد مینمایند. این دورهی پر شور که با تأسیس نظامیهها توسط خواجه نظامالملک به اوج رسیده بود، گاهی مناقشهی علمی را به درگیری فیزیکی در خیابانهای شهرهای معروف خراسان میکشاند. دلیل چنین وضعیتی وجود سه جنبهی مهم حیات دینی در تاریخ خراسان آنزمان بود:
- گسترش مذهب سنت؛
- جوشوخروش اندیشه های شیعی؛
- رشد تصوف(نوری شادمهانی، 1395: 242).
فرهنگ سیاسی حاکم بر مناسبات دوران سلجوقی، نه رواداری سامانیان را در خود داشت و نه به شدت و حدت تعصب دوران غزنوی بود. امرای سلجوقی تعصبی به خاندان ترکی خویش نداشتند بههمین سبب، فرهنگ سیاسی زمان آنان به دلیل حضور سنگین وزرای ایرانی، رنگوبوی ایرانی داشت. این فرهنگ سیاسی در آن زمان متأثر از فضای تضارب آرایی بود که خراسان را در برگرفته بود.
غزالی با تهافتالفلاسفه، علم مخالفت با فلاسفهای چون ابوریحان بیرونی و ابنسینای بلخی را برافراشته بود(فروزانی، 1394: 375). مذهب حنفی و کلام ماتریدی زمان سامانیان و غزنویان، جایش را به شافعیگری و اشعریگری داده بود. آن فضای رواداری علمی که میرفت کلام و فلسفهی اسلامی را به اوج نزدیک سازد، با نظامیههای آن دوران و اشعریگری نظامالملک، به فراموشی سپرده شد(فیرحی، 1397).
نظامالملک که برخی او را ماکیاولی طوس (فردریک استار، 1398: 346) میخوانند، با نوشتن سیاستنامه، ضمن راهنمایی سلجوقیان به حکومتداری، تمام تلاش خود را به کار بست تا الگویی چونان الگوی حکومت داری ساسانیان را احیا کند و دین را در خدمت دولت قرار دهد. در برابر این فشار، دیگر عمر خیام و ناصر خسرو قرار داشتند که اولی با نفی دینداری سیاسی و دومی با اسماعیلیگری به مخالفت با دولت برخاستند(ریپکا، 1381: 265). شهرهای نیشابور و هرات و بلخ به محل مناظرات علمی و گاه درگیری فیزیکی مذاهب گوناگون تبدیل شده بود. یکی از مجادلات دوامدار آنزمان، درگیریهای خواجه عبدالله انصاری با شوافع و احناف آن زمان است که از حمایت بیچونوچرای خواجه نظامالملک برخودار بودند(انصاری هروی، 1362: 18).
فرهنگ سیاسی دورهی سلجوقیان را میتوان فرهنگ سیاسی ملتهبی خواند. التهاب سیاسی درگیری حکومت با اسماعیلیان و التهاب مجادلات فقهی و کلامی بین مذاهب رسمی یعنی حنفی و شافعی از یکطرف و شیعیان، معتزلیان و کرامیه از طرف دیگر. با تمام اینها، فرهنگ سیاسی زمان سلجوقیان با ایجاد نظامیهها، سیاستنامهها، اندرزنامهها و واکنشهای مخالفین، خراسان را به یکی از کانونهای مهم تولید دانش و سیاست آنزمان شرق تبدیل کرد.
غوریان
غور در سال 31 ه. به تصرف سپاه اسلام درآمد، اما امرای غوری با فرمانبرداری از خلیفهی اسلام در امور داخلی خویش مستقل بودند؛ اما اوج قدرت غوریها در زمان دو برادر مشهور این سلسله؛ سلطان غیاثالدین محمد و شهابالدین محمد، مصادف شد. آنان با روحیهی رعیتپروری، تساهل و تسامح و آگاهی از موقعیت سیاسی و نظامی محیط اطراف خود، با اتفاق و اتحاد و بهرهگیری از نیروهای مادی و معنوی غوریان معمار و سازندهی این دورهی باشکوه بودند(فروغی ابری، 1394: 46).
در مورد پیشینهی مذهبی غوریان، اطلاعات دقیقی در دست نیست. عتیقالله معروف، معتقد است که غوریان دارای مذهب زرتشتی بوده که بعداً به بودیزم گرویدهاند (معروف، 1340: 38)؛ اما آنچه واضح است این است که غوریها پس از تصرف غور توسط سپاه اسلام، به اسلام گرویدهاند و مذاهبی چون شافعی، حنفی، اسماعیلی و کرامیه، در بین آنان پیروانی داشته است. قول موافق این است که پادشاهان غوری مذهب کرامیه داشتهاند. این مذهب از افراطیترین مذاهب اسلامی معتقدان به تجسم خالق بود. غیاثالدین محمد اولین حاکم غوری است که تغییر مذهب داد و به شافعیت گرایید. او مسجد جامع هرات را بنیان گذارد و به وعظ خلق در آن مسجد میپرداخت. شهابالدین برادر غیاثالدین، به مذهب حنفی گرایش پیدا کرد و سایر جانشینان او از این مذهب پیروی کردهاند(فروغی ابری، 1394).
با وجود تغییر مذهب در بین پادشاهان غوری، و صرفنظر از درگیریهای کرامیه و پادشاهان غوری؛ سلاطین غوری به تساهل و تسامح دینی و مذهبی مشهوراند. غوریها، توجه ویژهای به هنر و دین داشتهاند. فرهنگ سیاسی زمان آنان، بیشتر توجه به احکام دینی و هنر اسلامی است و از آنجا که این سلسله، بین فرهنگهای متفاوتی از هرات، غزنی و بامیان و هند، قرار گرفته بود؛ برآیند فرهنگ سیاسی حاکم بر آن، تسامح و تساهل مذهبی شمرده میشود.
خوارزمشاهیان
سلسلهی خوارزمشاهیان از سال 1214 تا 1219م، بر بخشهای بزرگی از آسیای میانه، افغانستان و ایران امروزی حکومت میکردند. سلسلهی خوارزمشاهیان با نام سلطان جلالالدین خوارزمشاه پیوند خورده است. سلطانی که تندیس مقاومت و پایداری(پناهی سمنانی، 1376) در مقابل هجوم چنگیز لقب گرفته است. هر چند غرور قدرت، یکی از مشخصات فرهنگ سیاسی این دوران است که همین غرور با کشتن سفیران چنگیز بهانهی تهاجم مغولان را فراهم آورد؛ اما دوران خوارزمشاهیان یکی از دورانهایی است که باز هم رگههایی از فرهنگ دوران سامانی و سلجوقی را میتوان در آن مشاهده کرد. نظامی، عروضی سمرقندی، زینالدین جرجانی و رشیدالدین وطواط از چهرههای مهم این دوراناند. هرچند دوران خوارزمشاهیان را دوران تحلیل فرهنگی لقب میدهند، اما در عین حال رنسانس تصوف هم در این دوران اتفاق میافتد(فردریک استار، 1398: 388-390). احمد یسوی و عطار دو عارف بزرگ این زمانهاند که رنسانس تصوف را رقم زدهاند.
فرهنگ سیاسی زمان خوارزمشاهیان، فضایی آکنده از غرور قدرت، تحلیل فرهنگ زمان سامانیان و سلجوقیان و رشد دوبارهی عرفان اسلامی بود.
هجوم چنگیز
هجوم چنگیز، سیل عظیم تاریخ بود که در سال 1219 میلادی از آسیای میانه شروع شد و خراسان را در برگرفت و در سال 1258م خلافت بغداد را پایان داد. در مورد این هجوم بحثهای دور و دراز تاریخی حکایت از اختلاف دیدگاه تاریخنگاران دارد. برخی بهخصوص خراسانیان بر این باوراند که هجوم لشکر چنگیز که با ویرانیهای فراوانی همراه بود، باعث شد که عصر طلایی فرهنگ خراسان رو به افول نهد و کاروان دانش این سرزمین از سفر باز ایستد. برخی دیگر عقیده دارند که مغولان بر علاوهی اینکه مشوق تجارت بودند و از دانشاندوزی حمایت میکردند؛ از سازندگان جهان نو به شمار میروند(فردریک استار، 1398: 387-388). در زمان چنگیز خان حتی یک شاعر هم در قلمروی او قد علم نکرد(ریپکا، 1381: 348)، درحالیکه نوادگان او چارهای نداشتند که در فرهنگ برتر منطقه استحاله شوند. در همین زمان است که یکی از حادثههای غریب تاریخ شرق بهوقوع میپیوندد و فاتحان بیفرهنگ در برابر شکستیافتگان بافرهنگ سر فرود میآورند(ریپکا، 1381: 348).
سپاهیان چنگیز در آسیای میانه و خراسان با مقاومت شدیدی روبرو شدند و ویرانیهای بسیاری را برجای گذاشتند و آل کرت تنها خاندانی بود که با زیرکی با مغولان کنار آمد و چراغ فرهنگ خراسانی را روشن نگه داشت. در بخشهایی از جنوب ایران امروز، حکومت اتابکان فارس سیاستی مشابه را پیش گرفتند و از گزند مغول در امان ماندند. اتابکان نیز نقش بزرگی در پرورش فرهنگ ایرانی- خراسانی ایفا کردند.
رواداری فرهنگی مغولان نشأت گرفته از زندگی آزاد آنان در صحرا بود که به سادگی در مقابل فرهنگهای برتر سر تعظیم فرود آوردند. اما در دیار اسلام، آنان دین را با آیین و سنن پیشین خود آمیختند و شریعت و یاسا را همزمان به کار میبردند(خلیلی، 1397: 75-76).
دورهی سیطرهی فرزندان چنگیز، دورهی ظهور مشهورترین شاعران و ادیبان زبان فارسی است. مولانا جلالالدینمحمد بلخی، افصحالمتکلمین سعدی، لسانالغیب حافظ، عطاملک جوینی، خواجه رشیدالدین فضلالله، حمدالله مستوفی و علامه قطبالدین شیرازی و خواجه نصیرالدین طوسی، معاصر با این دوره میزیستند(اقبال آشتیانی، 1388: 479).
احیاگری فرهنگ ایرانی- خراسانی، مدیون خاندان جوینی (شمسالدین محمد جوینی و عطاملک جوینی) و خواجه نصیرالدین طوسی است. دانشمندانی که در کنار امرای مغول راه حکومتداری و دفاع از فرهنگ بومی را برعهده گرفتند. شمسالدین جوینی که در هلاکو و اباقاخان مقام دیوانی و وزارت را برعهده داشت، موفق شد که وضع دواوین را تا حد زیادی سر و سامان ببخشد و از نفوذ عنصر بیگانه و قوانین یاسا تا حد زیادی بکاهد. عطاملک جوینی در قلمرو خلفای عباسی مصدر خدمات فراوانی برای زبان فارسی و فرهنگ خراسانی شد. گرامیداشت دانشمندان، روحانیان و فضلای خراسانی در بارگاه او چنان بود که سعدی را وادار به ستایش او کرده بود(بیانی 2، 1389: 388-398). مهم ترین شخصیتی که در استحالهی فرهنگی مغولان نقش برازندهای داشته است؛ خواجه نصیرالدین طوسی است. او که مدتی را در زندان اسماعیلیها در قلعهی الموت به سر برده بود؛ با حملهی هلاکو به قلعهی الموت و تصرف آن، به مشاور او تبدیل شد. خواجه به دلیل تسلط بر نجوم جایگاه والایی یافت و روح تازهای به فرهنگ اسلامی دمید و با اسلامآوردن تکودار، جانشین اباقا، مغولها به مسلمانان مدافع اسلام تبدیل شدند(بیانی، 1397: 77-81).
با وصف مطالب بالا، فرهنگ سیاسی حاکم بر دورهی مغولان ترکیبی از فرهنگ ایرانی- خراسانی و مغولی بود که توانستند با وزرای دانشمند آن زمان، فضای غارت صحرایی را به مدنیت خراسانی تبدیل نمایند.
آل کرت
آل کرت فرمانروایان و شاهان محلی بودند که هرات را به عنوان مرکز فرمانروایی خود برگزیدند و ابتدا در اطاعت و خدمت پادشاهان غوری روزگار میگذرانیدند و ملک رکن الدینبنتاج الدین از سوی سلطان محمد غوری به حکمرانی برخی از نواحی غور و کوتوالی قلعهی خیسار (قلعهای بین غور و هرات) منصوب شده بود. وی پس از هجوم چنگیز، با کیاست، اطاعت چنگیز را پذیرفت و جالب آن که حکومت غور- به اضافهی ولایات پیشین- از جانب خان مغول به وی تفویض شد(نصیری جامی، 1393: 32-33).
آل کرت طی سالیان 643 ه.ق/ 1245 م تا 783 ه. ق/ 1386 م بر ناحیهای از سرزمینهای فلات ایران فرمان میراندند. متصرفات آنان گاهی تمام سرزمینهای شرقی خراسان، سیستان و کرانههای سند را شامل میشد، اما پایتخت حکومتشان همواره شهر هرات بود(مجتبوی، 1389: 51).
در زمان آل کرت اندیشمندان و دانشمندان بزرگی چون حکیم سعدالدین منجم غوری، امیر حسینی سادات غوری، حکیم الدین غوری، خواجه قطبالدین یحیی جامی نیشابوری، مولانا جمالالدین محمود زاهد مرغابی، صدرالدین ربیعی، مولانا ظهیرالدین خلوتی، مولانا زینالدین ابوبکر تایبادی، امامی هروی، ملک حافظ، سیفبنمحمدبنیعقوب، مظفر هروی، مولانا سعدالدین محمود عمر تفتازانی و مولانا نظامالدین عبدالرحیم در حوزهی هرات بزرگ زندگی میکردهاند(مجتبوی، 1389: 152-157). همچنان آثار تاریخیای چون مصرخ کروخ، آزادان، تربیت شیخ جام: مزار پیر ژندهپوش جام و مسجد جامع هرات در این دورهی تاریخی بنا یافته است(مجتبوی، 1389: 158).
نقش آل کرت در بازسازی هرات پس از حملهی مغول حایز اهمیت است و بههمینسبب، جایگاه ویژهای در تاریخ هرات دارد. ابن بطوطه جهانگرد معروف قرن هشتم هجری در مورد هرات آنزمان چنین نگاشته است: “هرات بزرگترین شهر آباد خراسان است، شهر بزرگ و دارای ابنیهی بسیار میباشد، مردم این شهر متقی، متدین و پاکدامن و حنفیمذهب میباشند و شهر هرات از هرگونه فسق و فساد مبرا است(پویان، 1394: 74). صدرالدین ربیعی فوشنجی خطیب فوشنج و شاعر نکتهسنج در عهد ملک فخرالدین میزیست و از ندیمان سلطان بود و به دستور او کرتنامه را که داستان اجداد ملک موصوف را بیان میکرد، به رشتهی نظم کشید(پویان، 1394: 71). در دورهی کرتها بازسازی و نوسازی هرات بعد از صاعقهی چنگیز خان آغاز و پیگیری شد؛ ساختن بناهای نظامی و امنیتی، قلعهها و سراهای نشیمن، حمامها، مساجد، مدارس، بازارها و دکاکین، کاروانسراها، رباط ها، راهها، خانقاهها و دیگر اماکن ضروری توسعه و گسترش پیدا کرد؛ زراعت و مالداری رونق شیرازهبندی ساختار اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هرات در عهد کرتها، این خطهی باستانی باز به عنوان مرکز اصلی و قلب تپندهی خراسان زمین در تاریخ زنده و پویا گشت(پویان، 1394: 74).
آل کرت یکی از مهمترین حکومتهای محلی پس از مغول است که با توجه به آبادانی از جمله ساخت ارگ هرات؛ توجه ویژهای به حفظ هویت فرهنگی هرات داشتهاند. آنان با درایت توانستند که در این خطه، حکومتی قوی را بنیان گذارند که توجه ویژهای به مسایل فرهنگی داشت. آل کرت ادامهی سیاست طاهریان و غوریها محسوب میگردند که سیاست فرهنگی را جهت حفظ یکپارچگی مردمان این خطه برگزیدند.
تیموریان
دورهی تیموریان دورهی درخشان تاریخ فرهنگی-سیاسی خراسان است که با ظهور تیمور و فرمانروایی جانشینان او تا قرنها خراسان بهویژه هرات را به مرکز ثقل هنر و اندیشه و فرهنگ تبدیل کرد.
تیمور شخصیت متناقض تاریخ است. او را عموماً یکی از خوفانگیزترین خونریزان تاریخ لقب دادهاند(کاووسی، 1389: 17)؛ اما بههمان اندازه دورهی فرمانروایی او سرآغاز احیای فرهنگ و هنر بود. تیمور توجه ویژهای به صاحبان صنعت و هنرمندان داشت. با اهل علم و کلام و پیروان تصوف و دین ارتباط نزدیکی داشت و خودش دستی در علوم رایج خویش داشت. او با دانشمندان شهیری چون میرسیدشریف جرجانی و سعدالدین تفتازانی نشست و برخاست داشت و روایت شده است که در زمان فتح دمشق در سال 803 ق با ابن خلدون گفتوگویی داشته است(کاووسی، 1389: 17-18).
اوج توجه به فرهنگ و هنر پس از تیمور و بهویژه در زمان سلطنت شاهرخ میرزا، پدید آمد. شاهرخ پس از تثبیت حاکمیت خویش به بازسازی هرات همت گماشت. به دستور او برج و باروی شهر هرات بازسازی شد و در سال 818 هجری در موضع باغ سفید، طرح ساختمان زیبایی را ریخت. گوهرشاد، همسر شاهرخ، به آبادانی و فرهنگ و هنر توجه ویژهای داشت. مدرسهی گوهرشاد و بازسازی گازرگاه هرات در این زمان صورت گرفت. در این زمان، ساختمانهای خیریه و عاملالمنفعه مانند مساجد، مدارس، خانقاهها، پلها، رباطها، راهها، حمامها، و کاروان سراها… آباد گردید و در ساختن قصرها، باغها، گردشگاهها و تفریحگاهها نیز قدمهای اساسی برداشته شد(پویان، 1394: 77).
نگارخانهی بایسنغرمیرزا پسر شاهرخ در هرات در حقیقت جایگاه و مرکز گردآوری نقاشان، خطاطان، مصوران، تذهیبکاران، جلدسازان، صنعتگران و غیره فنون و هنرها شد… در این باب میرخوند تاریخنگار آن عهد چنین مینویسد: “مهندسان و نقاشان در تذهیب و تصویر کار را به جایی رسانیدند که مزیدی بر آن متصور نبود و مجلدان و زرگران و درودگران و خاتمبندان کار خود را در نازکی و لطافت به حد اعلی رسانیدند” (پویان، 1394: 78). در این حال موسیقی، شعر و علوم دینی جایگاه ویژهای یافته بود و مدارس و مساجد، محل تجمع دانش آموزان منطقه بود.
شخصیت دیگری که در شکوفایی فرهنگی هرات کوشید، سلطانحسین بایقرا بود. در دههی آخر پادشاهی سلطانحسین بایقرا، فرهنگ و مدنیت تیموریان هرات به اوج ترقی و تعالی خود رسید و هرات از حیث رونق و انکشاف هنری، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بر تارک این مدنیت میدرخشید(پویان، 1394: 88).
بهطورکلی نتیجه میگیریم که در دورهی تیموریان علومی چون علوم دینی (قرائت، تفسیر و حدیث)، هیات و نجوم و ریاضیات فلکی و تدوین زیج الغ بیگی، موسیقی و شعر و تاریخ نویسی در اوج شهرت رسیده بودند. نقش امیرعلیشیر نوایی وزیر دانشمند آن دوره، در شکوفایی هرات برازنده بود(میرجعفری، 1389: 139-146). همچنان، صنایعی چون جلدسازی، لاکسازی، فرش بافی، فلزکاری، سفالسازی، منسوجات و پارچهبافی، منبت کاری و معرق کاری و تذهیت و تشعیر، رشد چشمگیری پیدا کرده بود(مجتبوی، 1389: 168-173).
مهمترین عوامل شکوفایی فرهنگ و هنر در این عصر به ثبات سیاسی، رونق اقتصادی، آزادی مذهبی و احترام به علمای دین و رهبران گرایشهای تصوف و صاحبمنصبان و درباریان هنرپرور و اجتماع هنرمندان وابسته بود(کاووسی، 1389: 22-28).
فرهنگ سیاسی این دوره، با توجه به سنتهای ایرانی- اسلامی و سنت ترکی- مغولی، پیوند بین شاه، مقام مذهبی و مردم عادی را مورد توجه قرار میداد. عرفان اسلامی به عنوان مهمترین رویکرد مذهبی آن زمان قابل توجه است و این رویکرد، شاکلهی اصلی فرهنگ سیاسی آن زمان را با عناصری چون، محبت، تساهل، تسامح و مهماننوازی، تقویت میکرد. در این زمان سیاست مدارای مذهبی نسبت به سایر ادیان فروکش کرده بود و به جای آن احترام به علمای مذهبی و مشایخ مسلمان، رونق یافته بود. فرهنگ سیاسی این دوره، فرهنگی اسلامی است که با توجه به وضعیت خاص فرهنگی هرات، به تسامح مذهبی درون دینی تفسیر میگردد.
صفویان
در آغاز قرن شانزدهم، افغانستان امروزی بین سه قدرت دولت شیبانی در ولایات شمال، دولت صفوی در ولایات غرب و و دولت بابری در ولایات شرقی تقسیم شده بود. صفویها موفق شده بودند که تسلط خود را از هرات تا قندهار حفظ کنند. دولت صفوی که از دل درگیریهای مذهبی تولد یافته بود، با تأسیس دولتی شیعی به قلعوقمع دشمنان سنی خود پرداخت و تصفیهی بزرگ آنان در هرات با کشته شدن سعدالدین تفتازانی به اوج خود رسید. این دوره تا ظهور نادر افشار را میتوان دورهی جنبشهای چندگانه در سرزمین افغانستان کنونی خواند. جنبش هوتکیها در قندهار و ابدالیان در هرات علیه صفویان، مقاومتهای شمال علیه شیبانیها و جنبشهای شرق علیه بابریهای هند، فرصت رشد علمی و فرهنگی را از منطقه گرفته بود. تنها در هرات در دورهی صفوی آبادانی دورهی تیموری پی گرفته شد و حسن خان شاملو مصدر خدمات فراوانی برای این خطه گردید.
فرهنگ سیاسی حاکم بر این دوره بیشتر مبتنی بر درگیری مذهبی بین صفویها و شیبانیها بود. در این زمان، سرزمین افغانستان کنونی محل تلاقی نبرد سه قدرت بزرگ صفوی، شیبانی و بابری هند بود و این وضعیت دورهی انحطاط فرهنگیای را که بعد از تیموریان شروع شده بود، سرعت بخشید.
افشاریان
نادر افشار از چهره های مهم تاریخ خراسان است. او موفق شد پس از صفویان، حکومت مرکزیای را ایجاد کند که دوباره عظمت خراسان را احیا بگرداند. بر این اساس، در جرگهی مهم دشت مغان دو شرط اساسی را برای پادشاهی خود عنوان کرد، نخست؛ رسمیت مذهب حنفی و دوم انتقال پایتخت از اصفهان به مشهد(غبار، 1394: 445). نادر پس از اینکه به عنوان شاه ایران انتخاب شد، توانست امپراتوری بزرگی را ایجاد نماید که تا تصرف دهلی هم پیش رفت. دوران نادرشاه افشار با جنگهای ممتد همراه بود و فرصت چندانی برای تحول علم و دانش در خراسان ایجاد نگردید.
تنها مسألهای که در فرهنگ سیاسی ایندوره میتوان از آن سخن گفت، تغییر رفتار مذهبی از تشیع به حنفیگری است.
- اقبال آشتیانی، عباس.(1388). تاریخ مغول، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ نهم.
- انصاری هروی، خواجه عبدالله.(1362). طبقات الصوفیه، تصحیح: دکتر محمدسرور مولایی، بی جا: انتشارات توس.
- آکادمی علوم تاجیکستان.(1377). سامانیان و احیای تمدن تاجیکی و فارسی، ترجمه: حمزه کمال و بحرالدین علوی، دوشنبه: انتشارات دفتر نشر فرهنگ نیاکان.
- بیانی، شیرین.(1389). دین و دولت در عهد مغول، جلد دوم، حکومت ایلخانی، نبرد میان دو فرهنگ، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سوم.
- پویان، رسول.(1394). هرات در کشاکش تاریخ، هرات: انتشارات توانا.
- حبیبی، عبدالحی.(1387). تاریخ مختصر افغانستان، کابل: انتشارات میوند، چاپ پنجم.
- حبیبی، عبدالحی.(1389). تاریخ افغانستان از قدیم ترین ایام تا ظهور چنگیزخان، تهران: انتشارات دنیای کتاب.
- خلیلی، نسیم.(1397). رواداری فرهنگی رد عصر مغولان، تهران: انتشارات ققنوس.
- ریپکا، یان و دیگران.(1381). تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ترجمه: عیسی شهابی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ دوم.
- سلیم، غلام رضا.(1383). محمود غزنوی سرآغاز واپس گرایی در ایران، تهران: انتشارات بلخ.
- طباطبایی، سید جواد.(1395). درآمدی بر تاریخ اندیشه ی سیاسی در ایران، تهران، انتشارات کویر، چاپ دوازدهم.
- طباطبایی، سید جواد.(1396). زوال اندیشه ی سیاسی در ایران، تهران، انتشارات کویر، چاپ یازدهم.
- غبار، میرغلام محمد. (1367). افغانستان به یک نظر، کابل: نشر آریانا.
- غبار، میرغلام محمد.(1394). افغانستان در مسیر تاریخ، کابل: انتشارات سرور سعادت.
- غبار، میرمحمدغلام و دیگران.(1395). تاریخ افغانستان جلد سوم، ازظهور تا سقوط غزنویان، کابل: انتشارات امیری، چاپ دوم.
- فردریک استار، استیون.(1398). روشنگری در محاق؛ عصر طلایی آسیای میانه از حمله ی اعراب تا حکومت تیمور لنگ، ترجمه: حسن افشار، تهران: نشر مرکز.
- فروزانی، ابوالقاسم.(1394). سلجوقیان از آغاز تا فرجام، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوم.
- فروغی ابری، اصغر. (1394). تاریخ غوریان، تهران: انتشارات سمت، چاپ نهم.
- فرهنگ، میرمحمدصدیق.(1385). افغانستان در پنج قرن اخیر، تهران: انتشارات عرفان، چاپ نوزدهم.
- فلاح زاده، سید حسین.(1397). ایرانیان و خلافت اسلامی؛ رفتارشناسی سیاسی ایرانیان در قرن سوم هجری، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، چاپ دوم.
- فیرحی، داود.(1392). نظام سیاسی و دولت در اسلام، تهران: نشر سمت.
- کاوسی، ولی الله.(1389). تیغ و تنبور؛ هنر دوره ی تیموریان به روایت متون، تهران: مؤسسه تألیف، ترجمه، و نشر آثار هنری “متن”.
- کلیفورد باسورث.(1378). تاریخ غزنویان، ترجمه: حسن انوشه، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم.
- کلیفورد باسورث، ادموند.(1388). تاریخ سیستان، از آمدن تازیان تا برآمدن دولت صفاریان، ترجمه: حسن انوشه، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم.
- لسترنج، گای.(1384). جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه: محمود عرفان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم.
- مجتبوی، حسین.(1389). هرات در عهد تیموریان، مشهد: نشر مرندیز.
- مرسل پور، محسن.(1395). نگرش قبیله ای ترکمانان سلجوقی و تقابل آن با الگوی ملکداری ایرانی، فصلنامه تاریخ و فرهنگ، سال چهل و هشتم، شماره پیاپی 97.
- معروف، عتیق الله. غوری ها و سوری ها، مجله ی آریانا، جلد 19، شماره 1-12.
- مفتخری، حسین. (1396). تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، تهران، انتشارات سمت، چاپ دهم.
- مکی، محمدکاظم.(1398). تمدن اسلامی در عصر عباسیان، ترجمه: محمد سپهری، تهران انتشارات سمت، چاپ هفتم.
- نصیری جامی، حسن.(1393). مکتب هرات و شعر فارسی، تهران: انتشارات مولا.
- نعیمی، شاه محمود.(1398). افغانستان به روایتی دیگر؛ جغرافیای تاریخی و ماندگارهای باستانی، کابل: انتشارات پرند.
- نوری شادمهانی، رضا.(1395). تاریخ فرهنگ ایران، تهران: انتشارات مهکامه، چاپ نهم.
- هابرماس، یورگن.(1392). دگرگونی ساختاری حوزه ی عمومی: کاوشی در باب جامعهی بورژوایی، ترجمه: جمال محمدی، تهران: نشر افکار.
- یوسفی، صفر.(1387). سیاست مذهبی در دوره ی نخست حکومت غزنوی، فصلنامه ی تخصصی فقه و تاریخ تمدن، سال چهارم، شماره شانزدهم.