افغانستان: یک کشور، نه یک ملت

جمیل پارسا

برگردان جمیل پارسا

برگرفته از سایت نویسنده (middleeast.substack.com)

تحت عنوان: گزارش های خاورمیانه؛ بدون سانسور و بدون ترس

نوشته شیوان ماهندراراجا

مقالۀ اول اکتبر من، تحت عنوان« قوم پرستی ملی گرایانه پشتونی و فروپاشی افغانستان»، واکنش‌های عمومی مختلفی اعم از احمقانه‌بودن و زیرکانه‌بودن را در بر داشت. دریافت این نکته که “افغانستان یک کشور است و نه یک ملت” باعث نوشتن این مقاله شد.

مرزهای افغانستان با تصمیم راج بریتانیایی و استالین شکل گرفت. اکثریت جمعیت افغانستان (امروزی)، به لحاظ تاریخی، به ایرانشهر یا ایران‌زمین تعلق دارند. در حالی که ریشه‌ی  تاریخی اقلیت جمعیت آن به هندوستان یا آسیای‌مرکزی باز می گردد. جمعیت افغانستان، در بیشترین حالت 38 میلیون نفر، به دسته های نژادی، زبانی و یا قومی مختلف تقسیم می‌شود. زبان‌های گوناگونی دارند و ساکن شهرها، شهرک ها، روستاها، قریه ها، مزارع و نواحی کوچی در نقاط مختلف جغرافیایی و جوّی با تنوع فراوان (بیابان، دشت، کوهستان، خشک و نیمه خشک)  هستند. توافق بر سر یک هویت ملی مشترک که مورد قبول همه اقوام باشد، دشوار است، اما نه غیر ممکن. یک هویت ملی باعث همبستگی ایرانیان است. ایران یک سده پیش پر آشوب، توسعه نیافته و از جنبه سیاسی چند‌پارچه بود، اما در مدت نسبتاً کوتاهی به یک ملت-دولت تبدیل شد.

یرواند آبراهامیان نگاشته است: «ایران با خیش و یوغ چوبی قدم به سده بیستم گذاشت. اما با کارخانه فولاد و برنامه اتمی از آن خارج شد». هنگامی که رضاخان (بعدتر، رضا شاه پهلوی، 41-1921) قدرت را از شاهان قاجار (1796-1924) گرفت، زیرساخت های کشور تقریباً وجود نداشت. ایران از اثر دخالت‌ها و وامهای بیگانگان در حال متلاشی‌شدن بود. (کتاب با مسمای مورگان شوستر در این رابطه «اختناق ایران» است).  گوناگونی انبوه سرزمینی ایران (1648195 کیلومتر مربع) آرایش نژادی-زبانی حیرت‌آور جوامع عرب، عرب-تیموری، ارمنی، آذری، بلوچ، بختیاری، گیلانی، کرد، لَر، مازندرانی، قشقایی، ترکمن و دیگران شامل یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان، سنی و شیعه؛ اقوام ایلیاتی مسلح و غیرمسلحی که قدرت داشتند، مخصوصاً ایل بختیاری- را بازتاب می داد. اگر بارنی روبین در سال 1921 زنده بود، به دلیل “چند پارچگی ایران” سوگواری می کرد.

ایران از وجود رهبری‌ای منفعت می‌برد که درک کرده بود ترقی یک ملت-دولت نوین، امکان پذیر نیست. مگر دو شرط اساسی تحقق یابد: اول، دولت ایران انحصار اعمال خشونت را حفظ کند. دوم، یک هویت‌ مشترک با عنوان “ایرانی” ترویج یابد تا اقوام دینی و نژادی-زبانی مختلف و نامتجانس را گرد هم بیاورد. یک ملت همانند یک شرکت است: هر سهام‌دار باید برای موفقیت مخاطره کند و در نتیجه سود / سهام به دست آورد. در غیر آن، سهامداران سهام خود را می فروشند. شخص سرخورده ممکن است از تجارت رقیب سهام بخرد، مثلاً، چشم‌انداز ایران توسط حزب توده گسترش یافت. شخص واقعاً ناخشنود کوشش خواهد‌کرد تا شرکت را خراب کند. مانند: مخالفت خشونت‌آمیز به روش طالبان.

رضاشاه، مجبور نبود تا یک هویت ملی بیابد. مفهوم سرزمینی ایران (ایران، ایران‌زمین، ایرانشهر و غیره) و ایرانیت برای هزاران‌سال رشد کرده‌است. مجموعه درس گفتارهای اندیشه ایران که در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی ارائه شد، نشان داده‌است برخلاف دگرگونی‌های سیاسی و فرهنگی خطیر – نابودی امپراتوری ایران توسط بربرهای عرب، تبدیل‌شدن ایران از اکثریت زرتشتی به اکثریت سنی و بعد شیعه، فروپاشی ایران توسط چنگیز خان و تیمور لنگ – ایران هم از لحاظ سرزمینی و هم مفهمومی جان سالم به در برده‌است. پروفسور شاهپور شهبازی، چنین تشریح کرده است که “اندیشه {تشکیل} ایران به مثابه یک نهاد ملی – که یک کشور با هویت زبانی، سیاسی و نژادی است – از دوره اوستایی سرچشمه گرفته است” (اندیشه ایران، ج 1، صفحه 100). اندیشه ایران امروزه شکوفا می شود.

ایرانیت خود را در بهترین شکل ممکن در شاهنامه فردوسی نمایان می کند. این سروده‌ی  حماسی، میراث اسطوره ای و تاریخی ایران و زبان پارسی را پاسداری می‌کند. پاسداری میراث های ایرانی و پارسی مسائل خردی نیست، با توجه به این که مصریان و سوریان زبان‌ها و میراث‌‌شان را فراموش کرده‌اند، امروزه به زبان عربی صحبت می‌کنند. و خود را عرب می پندارند. رضاشاه، به هر مناسبتی، آرای موجود درباره ایران و ایرانیت را غبار زدایی کرد و آن را ارتقا داد. اصرار او بر استفاده “ایران” در عوض “پارس” به عنوان نام رسمی کشور از سوی قدرت های خارجی مثال بارزی است.2 جمهوری اسلامی ایران مناسب دانست تا نه تنها ارزش های اسلامی یا شیعی را برای جذابیت همبستگی ملی ارائه کند، بلکه ایرانیت را نیز پیشکش نماید: “یک ایران برای تمام ایرانیان” ( نگاه کنید به انصاری، ملی گرایی، صص 49-230، 300-295). 

تاریخ ملی‌گرایی ایرانی (یا ملی گرایی ها، زیرا چند نوع بوده است)، دراز و پیچاپیچ است. این پژوهش از سوی کارشناسان در حوزه سیاست و اقلیت های ایرانی انجام شده که شهرت برخی شان در بخش کتاب‌شناسی آمده است. محصول ملی گرایی/های ایرانی قابل توجه است، زیرا یک هویت منسجم در افغانستان وجود ندارد، به ویژه هویت ملی پذیرفتنی برای غیر پشتون ها.3

نخست، نشان خواهم داد که هویت ملی ایرانی چگونه در برابر رابطه میان ایران و ملت های خارجی عمل می کند؛ دوم، هویت ملی در مقابل جوامع نژادی-زبانی و دینی گوناگون ایرانی.

رضاشاه در سال 1941 (1320) از سوی بریتانیایی ها و آمریکایی ها تبعیدشد. و فرزند احمقش، محمدرضا (79-1941) شاه شد. هویت ملی ایرانی قدرت پیداکرد و توانایی آن با کارهای دکتر محمد مصدق (پشت کردن به بریتانیایی ها و آمریکایی ها و ملی ساختن منابع نفتی ایران) نمایان گردید. این کار، کودتای به رهبری سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا در سال 1953 را تسریع بخشید. حتی امروزه، ملی‌گرایی ایرانی و نه گفتمان انقلاب شیعی است که به راستی باعث هراس اسرائیل  شده‌است. ایران، برخلاف تحریم های اقتصادی کمرشکن و فشارهای سیاسی در مقابل تل آویو و دست نشانده هایش در واشنگتن سر فرود نیاورده‌است.4 برخلاف ایران، کشورهای حوزه خلیج پارس هستند که روی دست و پای خود می افتند تا کثافتِ سگ را از کفش‌های اسرائیلی و آمریکایی پاک کنند.

پنجاه الی شصت درصد جمعیت ایران احتمالاً از نژاد پارس اند (به معنای دیگر، با ریشه های اجدادی نواحی پارس). مابقی از دودمان نژادهای گوناگون دیگرند و به (زبان مادری) آذری، عربی، بلوچی، کردی، لَری و غیره صحبت می‌کنند. با چشم‌پوشی از گستردگی ازدواج‌های بین‌‌مذهبی (مختصراً سنی-شیعه) و بین نژادی، خانواده های ترکیبی وجود دارد. سازمان‌های استخباراتی سیا، موساد و عربستان سعودی، کوشیده‌اند تا با تفرقه افکنی بین اقوام نژادی ایران (به خصوص بلوچ ها که ادعاهای جدایی طلبانه در زمان شاه قبلی کرده بودند)، حکومت ایران را از طریق ناآرامی های داخلی سرنگون کنند. نو‌محافظه کاران، صهیونیست ها و وهابی‌ها ناکام شدند (اما دست آموزان هراس افکن بلوچ شان سدها ایرانی شیعه و سنی را کشتند). آشوب‌هایی که نیروهای خارجی به راه انداختند، تشخیص مخالفت های قانونی و غیرقانونی را به عنوان پیامدهای دخالت بیگانه برای تهران آسان‌تر ساخت (الینگ، اقلیت ها، 07-101).    

تنوع نژادی-زبانی اقوام ایران و باورشان (در اصل) با ملت و مردمان ایرانی همسان است. هویت‌های ملی ایرانی پیچیده و تفکیک ناپذیرند. برای نمونه، یهودی‌ها را در نظر بگیرید. یهودیان ایرانی، مانند دیگر اعضای جامعه چند قومی نژادی-زبانی و دینی، در انقلاب سال 1357 اشتراک کردند و به همین دلیل یک انقلاب ایرانی رقم زدند. یهودیان ایرانی دیدگاه های ضد صهیونیستی دارند، و تاکید می ورزند اگر رژیم صهیونیستی حمله کند، برای ایران خواهند جنگید (نگاه کنید به تسادیک، “هویت”).

در جریان جنگ ایران-عراق (1359-1367)، ایرانیان از هر قوم نژادی-زبانی و دینی در کنار هم وطنان و برادران شیعه خود جنگیدند. من دوستان سنی مذهب زیادی دارم که بارها گفته اند در آن نبرد هولناک با افتخار رزمیده اند، جنگی که ایرانیان به تلخی از آن به “جنگ تحمیلی” یاد می کنند. حاجی قاضی شرف‌الدین جامی الاحمدی، مسئول تولیت آرامگاه احمد جامی و امام جمعه بیش از سدهزار مردم سنی مذهب تربت جام و روستاهای اطراف آن در مصاحبه ای با یک روزنامه، فداکاری‌های اهل تسنن را ستود (مصاحبه با مولانا). من حدود ده‌سال قبل در رستوران مورد علاقه ام در میدان انقلاب تهران، دیدار خوشایندی با یک ایرانی عرب خوزستانی داشتم. وقت چاشت بود و ازدحام جمعیت. بناً ما بر سر یک میز نشستیم و صحبت کردیم. او درباره مدت خدمتش در جنگ تحمیلی و خوزستان (جایی که من ندیده بودم) سخن گفت. وقتی او اعراب عراقی را تحقیر کرد و آنان را مردم “نا متمدن” و “نا مشابه به ما” خطاب کرد، نزدیک بود با لقمه زرشک پلو با مرغ در دهانم خفه شوم. صدام حسین، به دنبال اشغال خوزستان و تصاحب منابع نفتی آن بود و می پنداشت اعراب ایرانی مانند اعراب عراقی اند تا ازو استقبال کنند، که قطعاً چنین نکردند. همراه من در رستوران، نخست یک ایرانی بود و بعد یک عرب خوزستانی.

هویت‌های ملی در افغانستان شکننده است. حامد کرزی، اشرف غنی و دیگران کوشیدند تا “افغان” را به عنوان هویت ملی و پشتو را به مثابه زبان ملی بر همه مردم افغانستان تحمیل کنند. آنان یک پیام مشترک که مورد پذیرش همه اقوام نژادی-زبانی و دینی باشد، پیشنهاد ندادند. انورالحق احدی از افغان‌ ملت (حزب ملی‌گرای پشتون)، بسیار پیشتر از حمله 2001 آمریکا، برنامه‌ی ملی‌گرایی پشتونی را ارائه داده بود:

” پشتون‌ها باوردارند که اکثریت جمعیت افغانستان را شکل می‌دهند، دولت افغان توسط پشتونها تشکیل شده، افغانستان یگانه دولت پشتون در جهان است و اینکه دیگر اقوام اقلیت باید سرشت افغانی حکومت را بپذیرند. اکثر دیگر گروه‌های نژادی در منطقه حکومت خود را دارند. هیچ اقلیت نژادی نمی تواند سرشت پارسی ایران، ویژگی ترکی ترکیه، خاصیت تاجیکی تاجیکستان یا هویت ازبکی ازبکستان را به چالش بکشد. پشتون‌ها معتقدند که چنین باوری در مورد افغانستان نیز صدق می کند” (احدی، زوال، 34-633).

پشتون ها شیفته خواست خود مبنی بر تسلط سیاسی و فرهنگی بودند و هیچ گاه یک چشم انداز همه جانبه برای افغانستان نداشته اند (مقایسه شود با “یک ایران برای تمام ایرانیان”). ملی گرایی قوم پرستانه پشتونی و نبود یک هویت همه‌جانبه، دلیل آرای فراوان در توییتر است که لقب “افغان” را انکار می کنند؛ «من یک زن هزاره از افغانستان هستم و نه یک زن هزارۀ افغان. مردم باید از چسباندن واژۀ “افغان” به دیگر گروه های نژادی که الزاماً خودشان را افغان نمی دانند، بپرهیزند! و من یک زن تاجک هستم  و غیره» و مثال هایی چنینی. مردم نه هویت هایی که به آن ها قبولانده شود را می پذیرند و نه القاب و عناوینی را که از آن متنفرند. با درنظرداشت تاریخ وحشتناک سوء استفاده، غصب زمین، برده داری و قتل که پشتون‌ها در حق اقوام تاجک، ازبک و هزاره مرتکب شده اند، باید درک کرد که چرا بیشتر غیرپشتون‌ها برچسب “افغان” را نمی‌پذیرند.

در فرجام، جالب است که رضا شاه، یک سرباز قزاق از چهارده سالگی، با کمترین میزان تحصیلات رسمی توانست کیاست و دوراندیشی قابل ملاحظه ای نشان دهد و دورنمای یک جامعۀ با سواد و تحصیلکرده، صنعتی، تجارتی و زراعتی برای ایران رسم کند؛ در حالی که یک تکنوکرات خودخوانده با مدرک دکترا از دانشکاه کلمبیا و کتابی در مورد “بازسازی دولت های ناکام” می تواند چنین شخص بی کفایت، ناشایست و ناتوانی باشد.   

رویکردها

آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن (انتشارات دانشگاه کمبریج، ویراست دوم، 2019).

احدی، انورالحق، زوال پشتون ها در افغانستان، نشریه مطالعات آسیایی، جلد 25، شماره 7، (1995): صص 34-621.

نامعلوم، مصاحبه با مولانا شرف الدین جامی الاحمدی، فصلنامه حبل المتین 4، (زمستان 1394): صص 16-8.

انصاری، علی، ایران مدرن (نیویورک: راتلج، 2007).

انصاری، علی، سیاست های ملی گرا در ایران مدرن (انتشارات دانشگاه کمبریج، 2012).

اس، کرونین، سیاست های قبیله ای در ایران (نیویورک: راتلج، 2007).

آر سی، الینگ، اقلیت ها در ایران (نیویورک: پالگریو، 2013).

مجموعه نویسندگان، اندیشه ایران، جلد 10، (لندن: تاریس، 2021-2005).

ای، ساناساریان، اقلیت های دینی در ایران (انتشارات دانشگاه کمبریج، 2004).

تسادیک، دنیل، هویت در میان یهودیان ایران، ایران در مواجهه با دیگران، ای، امانت و اف وجدان، (نیویورک: پالگریو، 2012)، صص 221-44.

یعقوبیان، دیوید، نژاد، هویت، و توسعه ملی گرایی در ایران (سیراکیوز، انتشارات دانشگاه سیراکیوز، 2014).

پانوشت ها

1. رضا شاه قبایل ایران را در هم شکست (ن.ک. کرونین، سیاست های قبیله ای). سیاست های قبیله ای او همچنان جنجالی است. چنانچه رضا شاه به نیروهای شورشی قبایل اجازه می داد که توسعه سیاسی و اقتصادی را مختل کنند، برنامه ملت سازی  اش ناکام می ماند. افغانستان چنین نمونه ای است: نیروهای شورشی پشتون اجازه یافتند تا پیشرفت اجتماعی و اقتصادی را که مورد قبول و خوشایند اکثریت مردم افغانستان بود، مختل سازند.

2. رضا شاه (برخلاف باور رایج) نام ایران را احیا نکرد. صفویان (1722-1501)، سلسلۀ شیعی پس از سلسله تیمورشاه، چنین کردند.

3. من “غیر پشتون” را برای اقوام نژادی-زبانی متنوع که هویت شان را پشتون نمی دانند، به اختصار استفاده می کنم. می دانم که چنین اندیشه ای همانند ندارد: ولی هیچ قصدی برای سنگین کردن این مقاله با توضیحات و هشدارهای ملال آور ندارم.

4. دونالد ترامپ در سال 2018 به دستور اربابان صهیونیستی اش از توافق برجام خارج شد و فکر می کرد ایران تسلیم خواهد شد. حال آن که این کار به خوبی برای ارباب و دست نشانده پیش نمی رود. اسرائیل و آمریکا اکنون از ایران خواهش می کنند به گفتگوهای وین بازگردد. وزیر دفاع اسرائیل در 15 سپتمبر 2021 تمایل به پذیرش برجام جدید را به شکل استعاری ابراز کرد. ایران فعلا گفته است “تا بیینیم چه می شود”.

دیدگاه‌ها و نظرات ابرازشده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع گزاره را بازتاب نمی‌دهد.

آدرس کوتاه : https://gozaare.com/?p=443

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *