برچسب: آپارتاید جنسیتی

دختران افغانستان؛ پرنده‌های بی‌بالی که مقصر دانسته می‌شوند

نگارنده: گلستانی دختران و زنان این سرزمین با یکی از سیاه‌ترین دوران‌های خشونت مواجه‌اند، که یکی از مظاهر آن، محرومیت از تحصیل در قرن بیست و یکم است. این می‌تواند یکی از تلخ‌ترین خاطرات نسل کنونی باشد. زنان تحقیر شدند، جسم‌شان تحت شکنجه قرار گرفت، و ارزش‌هایشان زیر پای سنت‌ها و رسوم خودساخته مردم له… ادامه مطلب دختران افغانستان؛ پرنده‌های بی‌بالی که مقصر دانسته می‌شوند

گفتگوی گزاره با النا مونیچلی؛ هماهنگ‌کننده‌ی بنیاد مدرسه‌ی صلح مونته سوله

در این مصاحبه، النا مونیچلی، هماهنگ‌کننده بنیاد مدرسه صلح مونتسوله، درباره مأموریت این مدرسه برای ترویج آموزش صلح و حقوق بشر در جوامع پسا‌درگیری صحبت می‌کند. او توضیح می‌دهد که چگونه مدرسه صلح، با حمایت جامعه مدنی و دولت ایتالیا، در مکانی که پیشتر شاهد خشونت‌های شدید بوده است، تأسیس شد. مونیچلی به پروژه‌های ملی و بین‌المللی آن‌ها اشاره می‌کند که شامل کار با گروه‌های مختلف از اسرائیل، فلسطین، بالکان و سایر کشورها است. او همچنین تجربیات خود از همکاری با فعالان حقوق بشر افغانستان را بازگو کرده و پیام امید و همبستگی برای نسل جدید این کشور دارد.

آنیلا و سرزمینش!

دادخواهی ۱دانش‌آموز دیروزروزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزشنگارنده: بدریه اکرمی هوا دارد کم کم روشن می‌شود. سپیده‌ی صبح، بی‌قرار دمیدن است و من به وداع آخرین لحظات شب می‌نگرم. در کنج اتاقم پنجره‌ای دارم که مرا به دنیای پرهیاهوی این جهان ‌هستی می‌کشاند. گاه مرا تا آن‌سوی مرزهای تبریز  می‌برد و گاه در کنار مقبره‌ی مولوی… ادامه مطلب آنیلا و سرزمینش!

عصر تاریکی

نگارنده: اسما قربان‌زاده-خبرنگار ساعت ٩ روز ١۵ آگست. لحظه‌ای را به یاد می‌آورم که ترس و وحشت شهر کابل را فرا گرفته بود. فرار اشرف غنی و نظامیان از کشور بر این واهمه می‌افزود. فرودگاه در محاصره‌ی آمریکا بود و با هواپیماهایی که دسته دسته قشر روشن‌فکر افغانستان را با خود می‌بردند، هر لحظه اضطراب… ادامه مطلب عصر تاریکی

پرنده‌ای در قفس

من نگار هاشم‌زاده متولد هرات هستم. خانه‌ی ما در جاده‌ی لیسه‌ی مهری بود که در آن به همراه مادرجانم و کاکاهایم زندگی می‌کردیم، در کنار خانه‌ی ما خانه‌ی کاکای بزرگم، کاکا علی احمد بود که روزها به همراه دختر کاکایم که یک سال از من کوچک‌تر بود در حیاط خانه‌شان بازی می‌کردیم. من در مكتب… ادامه مطلب پرنده‌ای در قفس

روزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزش (23)

دادخواهی 1 دانش‌آموز دیروزروزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزشروزنوشت 23اسما واحدی، کابل چقدر این روزها خواب‌هایم شیرین است! خواب باران و بهار رنگارنگ، خواب بوهای تازه مثل خاک نم‌کشیده، لباس اوتو شده، کتاب و کتابچه‌ی نو. خواب صداهای دلنشین صدای گنجشک‌ها و غچی‌ها و صدای زنگ مکتب… چی؟ صدای زنگ مکتب؟ چی‌وقت بود که صدای زنگ… ادامه مطلب روزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزش (23)

روزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزش (22)

دادخواهی 1 دانش‌آموز دیروزروزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزشروزنوشت ۲۲شمامه هلن، بدخشان من دختری رویین‌تن؛ از سرزمین مخفی بدخشی و هم‌نوع آن شه‌دخت تبعیدی و جسور هستم. اما پر از دردهایی ناگفته. حال یک فرصت دارم از درد دختر افغان بودنم؛ چیزهایی بگویم. من که به اطرافیانم نگاه می‌کنم در وجود همه‌ی آنها؛ غیر آرامش، راحتی و… ادامه مطلب روزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزش (22)

روزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزش (21)

دادخواهی ۱دانش‌آموز دیروزروزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزشروزنوشت ۲۱همتا یزدانی، هرات «بنام خداوند بخشنده و مهربان» چشمان سرخ و کبود، حاصل از بی‌خوابی مداوم و حسرت گذشته؛ هیچ از من جدایی نداشت. دلتنگ همتای گذشته شده‌بودم. کسی که دنیا را می‌خنداند و قوی‌بودن بُرد زندگی‌اش بود. حالا در حسرت گذشته مانده‌بود. بی‌خیال از آینده‌‌ای که در انتظارش… ادامه مطلب روزنوشت‌های دختران بازمانده از آموزش (21)