روزنوشت ۱۵
دانشآموز دیروزروزنوشتهای دختران بازمانده از آموزشروزنوشت ۱۵نور، هرات «طولانی مینویسم که همه نخوانند.» منِ امروز در هراتآسمان صاف است. کمی هم باد. خورشید میدرخشد. در پس کوچههای شهر به دنبال کتابخانهای هستم.از پشت پنجرهی کتابخانه رویا میبینم. رویاهایم چیست؟ رنگ رویاهایم چه رنگی است؟ واقعا رویا میبینم؟ خواب میبینم؟ به خودم فکر میکنم.به چهرهام؛ که خنده… ادامه مطلب روزنوشت ۱۵